اسم من کامبیزه.الان کارمندم.ولی این موضوع مال زمان دانشجوییمه.وقتی تو یکی از دانشگاه های شهر های شمالی مهندسی میخوندم.وقتی تو دانشگاه ثبت نام کردم خیلی دنبال خونه گشتم ولی خونه گیرم نمی اومد و چون دیر ثبت نام کرده بودم اکثر بچه ها با هم هم خونه ای شده بودن و خونه پیدا کردن واسه من سخت شده بود.یه روز که از کلاس بیرون اومدم یه دانشجوی ترم بالایی اومد و بهم گفت که شنیدم دنبال خونه میگردی و منم از خدا خواسته گفتم آره و اونم منو به خونشون برد و گفت 3 نفر دیگه هم همخونه ای داریم که فعلا نیومدن و دو سه روز دیگه میان.کلا رسمه که ترم بالایی ها یک ماه اول رو نمیان و بعدش یواش یواش سرو کلشون پیدا میشه.دو روز بعد تو خونه سرگرم مطالعه بودم که دیدم در باز شد و دوتا پسر اومدن تو که زود فهمیدم همخونه ایهام هستن.یکیشون فوق العاده سفید و خوشگل بود و بچه سال نشون میداد و از همون اول بدجور رفتم تو کفش.اسمش پرهام بود و بچه غرب تهران.نمیتونستم چشم ازش بردارم.دانشجوی ترم 3 فیزیک بود.خیلی هم گرم و مهربون بود.
همون یرخورد اول سریع اومد تو بغلم روبوسی کرد و بهم خوشامد گفت.خیلی زود با هم خودمونی شدیم جوریکه اغلب اوقات روز رو با هم بودیم .عادت داشت با یه شلوارک و رکابی تو خونه دور میزد.تو کل بدنش یک مو نداشت و پوستش سفید و لطیف بود و باسنش رو فرم بود.موهاش پرکلاغی و لخت بود که رو صورتش چتری میریخت.یه خال کوچیک بالای لبش داشت و ریشهاش تک و توک دراومده بودن که سه تیغ میکرد.بچه خوشگلی بود واسه خودش.واسه همین هم دوستای زیادی داشت و پسرها زود جذبش میشدن.تو دانشگاه دختر ها هم واسش سر و دست میشکوندن اما چون کمی خجالتی بود دوست دختری واسه خودش دست و پا نکرده بود.منم بدجوری تو کفش ودم ولی چون باهاش صمصمی شده بودم کاری از دستم بر نمی اومد.هر وقت حواسش نبود بهش زل میزدم و سیر نگاهش میکردم و تو افکار خودم غرق میشدم و روزی 100 بار تو افکارم ترتیبشو میدادم.بیشتر اوقات تو خونه شق درد میگرفتم .از دیدن خنده هاش هری دلم میریخت.از یه دختر خوشگلتر بود.آروم و با عشوه حرف میزد اما کلا اهل این حرفا نبود.نمیدونستم چجوری بهش بگم که عاشق و دیوونش شدم.یبار که واسه تعطیلات آخر ترم رفته بود خونشون از ندیدنش جونم داشت بالا میومد و هر روز بهش زنگ میزدم.انگار دوست دخترم بود. هر روز که میگذشت بیشتر عاشقش میشدم اما راستش عذاب وجدان هم داشتم چون اون رفیقم بود.درمونده شده بودم و فقط به دیدنش دل خوش کرده بودم.یواش یواش سر شوخی رو باهاش باز کردم شاید فرجی بشه.یه روزکه دوتایی تو خونه تنها بودیم چند تا کلیپ پورن واسش گذاشتم.نمیدونستم واکنشش چیه .خوشش اومده بود .وسطای فیلم دیدم دمر شد و رو شکمش خوابید.فهمیدم شق کرده ولی روش نبود من ببینم منم سر شوخی رو باز کردم و بزور هلش میدادم تا از جاش بلند شه.بنده خدا صورتش سرخ شده بود و منم اصرار که باید بلند شی راه بری.خلاصه از اونروز شوخی جنسی رو براه کارم و هرازگاهی تخماشو میگرفتم فشار میدادم تا جیغش بالا بره یا محکم با دست میزدم در کونش.اونم همینکارو میکرد .
بعضی وقتا خاطرات کردن دوست دختر های قبلیمو واسش تعریف میکردم اونم که قبلا دوست دختری نداشت با حرص و ولع گوش میداد.یبارم جریان کردن پسر همسایمون تو بچگی رو واسش تعریف کردم ببینم واکنشش چیه که کلی خندید و گفت خاک تو سر کفت کنم که به پسرها هم رحم نمیکنی منم به حالت شوخی میگفتم حالی که تو کردن کون پسر هست تو کس دختر نیست.دیگه مونده بودم چکار کنم حالیش بشه و بیرمش تو راه. روزها میگذشت و همش تو رویای کردنش بودم.اینکه چطور بیارمش تو خط؟از کجا شروع کنم؟اصلا کارم درسته یا نه؟بود.تو دلم میگفتم خدایا این چه بلاییه سر من آوردی؟چرا اینقدر عذابم میدی؟پیش خودم گفتم باید این یکی دو روزه کار رو یکسره کنم یا رومی روم یا زنگیه زنگ.هرطوری میخواد بشه بشه اما راستش خیلی میترسیدم .نکنه داد و بیداد کنه بقیه بفهمن؟نکنه ناراحت بشه از این خونه بره اوتوقت دیگه حتی نمیتونم ببینمش .یه وزنه هالتر تو حیات خونمون بود که یکی از همخونه ایهامون باهاش کار میکرد.یباربا هم کل انداختیم که کی بیشتر هالتر میزنه اونم که خیلی به خودش غره بود گفت بیا با هم شرط ببندیم گفتم سر چی؟گفت هر چی بگی.گفتم هرکی برد باید بازنده رو بکنه. اولش منومن کرد ولی زود قبول کرد.اون 80 کیلو رو گذات و بسختی زد منم 80 رو زدم 90رو گذاشتیم اون هرکاری کرد نزد ولی من که آتیش کونش تو دلم بود هرچی زور داشتم گذاشتم پشت هالتر و بسختی زدمش.چشماش گرد شده بود.گفت قبول نیست و دوباره امتحان کرد ولی بازم نتونست.عرقش دراومده بود.بهش گفتم الوعده وفا اما اون گفت خجالت بکش و تا رفتم طرفش شروع کرد به فرار و منم تو حیاط دنبالش.گرفتمش و درازش کردم کف حیات و گفتم دهنتو باز کن بذارم توش اونم اولش میخندید ولی بعدش قیافش رفت تو هم و منم دیدم اوضاع مساعد نیست گفتم میزارمش واسه بعد و ولش کردم.
شب که اومد بخوابه تشکمو پهن کردم پیشش و بشوخی گفتم میخوام بهت فرصت بدم شرطت رو ادا کنی تا صبح وقت داری .اونم خندید و پشتشو بهم کرد که بخوابه.به خودم گفتم بهترین فرصته اولش با شوخی شروع میکنم اگه داشت جدی میشد و ناراحت شد میگم شوخی کردم.خلاصه دستمو انداختم دور کمرش و پامد انداختم رو پاش .هیچ حرکتی نکرد.بهش گفتم یکم کونتو بده عقب.پامو عقب زد و خودشو کشید جلو .منم کم نیاوردم و دوباره رفتم چسبیدم بهش .داشتم از شق درد میمردم ولی کیرمو بهش نچسبونده بودم.بشوخی یکم عقب و جلو میکردم و یکم آخ و اوخ اونم میخندید و هی میگفت نکن.منم میگفتم بکش پایین وقتمو تلف نکن تا شرطمو نگیرم نمیرم.پیش خودم گفتم بذار تخماشو بگیرم بشوخی فشار بدم و بگم بکش پایین.تا دستم رفت سمت تخماش ناخوداگاه خورد به کیرش دیدم ای دل غافل بدجوری شق کرده فهمیدم وقتشه.گفتم این چیه لعنتی من میخوام بکنم تو شق کردی؟دیدم هرهر میخنده.یواش دستمو بردم زیر شلوارک و از روی شورت کیرشو گرفتم اونم دستمو پس زد اما من ول کن نبودم و میگفتم بذار ببینم این چیه؟کیرش کلفت بنظر میومد.با اصرار دستشو کشید و منم از رو شورت شروع کردم مالوندن واسش.خوشش اومده بود.منم از فرصت استفاده کردم و دست زیر شرتش کردم بازم پس زد اما بازم من پیله شدم تا کوتاه اومد.کیرش داشت میترکید.ورم کرده بود منم شروع کردم بم مالین کیرش.عین برف کیرش سفید بودو 15 سانتی داشت.دیگه هیچی نمیگفت.بهش گفتم کیر تو که از منم بزرگتره ببین و بعد دستشو گرفتم و بردم سمت کیرم اونم اول از روی شلوار یه تست کرد و بزور دستش بردم زیر شورتم کیرمو که گرفت نفسم داشت بند میومد.خواست دستشو بیرون بکشه نذاشتم و ازش خواستم اونم کیر منو بمالونه اونم قبول کرد.
بهش گفتم هر کاری من میکنم تو هم بکن بعد قولنج کیرشو گرفتم اونم همینکارو کرد.حال عجیب و خوبی بود.به خودم گفتم اگه همین امشب تمومش کردی کردی وگرنه میپره و خدا میدونه بازم فرصتش پیش میاد یا نه.یواش یه تف زدم تو دستم و مالیدم رو کیرش و واسش جلق توپی زدم صداش در نمیومد دیدم اونم همینکارو کرد داشت آبم میومد دستشو عقب زدم گفتم یه استراحت بهم بده خندید گفت چیه داره میاد گفتم آره تو هم اگه خواست بیاد بهم بگو و ادامه دادم.یواش دستمو برم پایینتر در سوراخشو لمس کردم انگار برق گرفته باشدش دستمو کنار زد گفت پررو نشو منم گفتم شرطتت یادت رفته من که هنوز شروع نکردم چرا اینقدر ناز میکنی چه عیبی داره خلاصه ما کلی الماس و فلسفه بافی کردیم تا راضی شه اما قبول نمیکرد.گفتم لااقل بذار لاپایی حال کنیم گفت چطوری منم افتادم از جلو روش و کیرمو رو کیرش گذاشتم و کمی کیرهامونو بهم مالوندیم بعد یه تف سر کیرم زدمو و کیر رو لای پاهاش درست زیر تخم هاش گذاشتم و شروع به تلمبه زدن کردم یه چلپ و چلپی میکرد که نگو.حال خوبی میداد انگار دارم با یه دختر باکره حال میکنم نفسمو مینداختم تو گردنش تا حشرش بالا بزنهو لبهاشو یباره گاز گرفتم و رفتم تو لبهاشو زبونو دادم داخل .خوشش اومده بود دیدم زبونمو میک زد و تا ته کرد تو حلقش نفسمون رو هزار بود.بدنمون به لرزه افتاده بود و من مثل دیوونه ها شده بودم.همینطور که تلمبه میزده پاشو کمی باز کردم و کیرمو مالوندم دم سوراخش اما دیدم چیزی نمیگه منم ادامه دادم و کیرمو دم سوراخش میمالوندم.سوراخش کمی شل شده بود و حسابی لیز شده بود.برش گردوندم و از عقب لاپایی رو شروع کردم و یواش کیرو سر دادم لای باسنش اولش پس زد ولی من ول نکردم و گفتم شرطم همین باشه و توش نمیکنم بسختی قبول کرد.کونش اونقدر نرم و سفید بود که نمیتونم وصفش کنم.
سوراخش صورتی باز بود.همه بدنمون خیس شده بود.بلند شدم و کل لباسهامون رو دراوردم تا عقشبازیمون کامل بشه.معلوم بود خیلی خوشش اومده بود.کونش انگار باد کرده بود و گاهی کونشو بالا میداد تا قمبلش کامل بشه.یه متکا گذاشتم زیر شکمش تا کونش بالا بیاد.گفت این واسه چیه گفتم میخام بهتر قمبل کنی .کیرمو با دست میگرفتم و سرشو دم سوراخش حسابی میکشیدم و یهو دلو زدم به دریا و سرشو تپوندم تو دیدم دادش دراود و خواست بلند شه منم خودمو اداختم روش و چسبوندمش به زمین و کلی التماس کردم که قول میدم فقط سرشو تو بذارم و اگه درد اومد بیرون میارم.نهایت قبول کرد وفکر کنم خودشم خوشش اومده بود.وقتی فرو کردم اینقدر تنگ بود که کیرم خم میشد و تو نمیرفت .کس دختر 13 ساله اینطور نبود .بهتر از اون چیزی بود که فکرشو میکردم .هرچی بگم کم گفتم .قبلا تجربش نکرده بودم و این اولین بارم بود که یه پسر رو از عقب میکردم.البته بچه تر که بودم چند باری کرده بودم اما در حد درمالی بود بدون داشتن قوه جنسی .خلاصه یه چند باری عقب جلو کردم و هر بار یکم بیشتر فرو میکردم.الان دیگه تا نصف داخل بود.ازش خواستم رو پهلو بیفته و بعد یه پاشه بردم جلو و خم کردم و از بغل دادم تو و شروع کردم آروم جلو عقب کردن.بخودم اومدم دیدم تا دسته دارم فرو میکنم.دیگه هیچی نمیفهمیدم.کونش جاباز کرده بود اونم خودشو بهم میچسبوند و هی کونو عقب میداد.گاها یه لب هم ازش میگرفتم.یباره دیدم آبم داره میاد نتونستم بیرون بکشم و تا ته فشار دادم و به کمرش چنگی انداختمو و خالیش کردم .دیگه نای تکون خوردن نداشتم .یه کلنکس برداشتمو در سوراخشو پاک کردم بلند شد رفت دستشویی دستم خورد به تشک دیدم خیسه خوب که نگاه کردم دیدم بله رفیقمون هم وسط کار ارضا شده بود.
رفتم بیرون یه سیگار روشن کردم و خدا رو شکر کردم که خلاصم کرد.فردا که بیدار شدم دیدم رفته دانشگاه و وقتی اومد خونه خجالت میکشیدیم تو روی هم نگاه کنیم ولی بعد یه مدت بازم با هم رابطمون عادی شد و روز از نو روزی از نو.بازم چند باری با هم خوابیدیم یکی از یکی بهتر.دانشگاه تموم شدو اون روزای خوش تومو شد و هر دومون ازدواج کردیم و من دیگه ندیدمش.
ممنون که داستانمو خوندین
نوشته: کامیx