سلام به همه ی دوستان علیرضام و 18 سالمه پوستم سبزه قدم 175 و میخام اولین تجربه ی سکسمو براتون تعریف کنم این اولین داستانمه. من بزرگ شده زینبیه و 24 متری اصفهانم ولی الان 4 ساله تو خانه اصفهانم تو ی خونواده ای ن چندان دلچسب زندگی میکنمو بیشتر عمرمو پا کامپیوترم حالا یا شهوانی یا فیس بوک یا فیلم سوپر. آرشیوم همه رو به خوف میندازه . آدم فوق العاده عصبی و منزوی هستمو فقط ی ذره تو مدرسه کسخل بازی در میارم اصلا اهل حال نیستمو فقط تو کار پایینم. من ی هفته پیش واسه اولین بار 1عاشق شدم 2سکس داشتم3 خدارو شکر کردم4 به ظاهر اهمیت دادم. ما مستاجریم و هر سال میکوچیم ی 4 سالی هست که خیلی دور نمیشیمو تو همین محل ی خونه پیدا میکنیم. راستش خونمون ی اتاق در رو به حیاط داره که خودمون اجارش دادیم به دو تا آرایشگر زن. ولی مثل خواهرامند و تو خونه میانو میرن. خودشون میگن جلو بچه ده ساله هم سرشونو باز نمیکنند اما جلوی من خیلی راحتند. البته من از بس پورن اچ دی دیدم توقعم بالا رفته ولی مثل خواهر میدونمشون. ی مدتی دو تایی با هم وقتی میومدند تو سالن مینشستند همش در باره ی ی دختره ای حرف میزدند و میخندیدند اسمشم گذاشته بودند عشوه خانم. من خیلی نظرم جلب شد و همش میپرسیدم این عشوه کیه و چه شکلیه گفتند خیلی خوشگله و 19 سالشه و با کسی هم نبوده و نیست{کس میگفتند دختره اوپن بود} من دختر خوشگل تو محل زیاد دیده بودمو اهمیتی نمیدادم ام کار خدا پیله شدم ببینم این کیه!
ی روز این دوتا آرایشگرا که خواهرم بودند با هم . کوچیکه رو صدا زدم و ازش پرسیدم این عشوه هه چجور دختریه؟ اونم منظورمو گرفت و لبخندی زدو گفت: پدر سوخته ما فکر کردیم تو سنگین تر از این حرفا باشی. منم اخم کردم و گفتم: داشتیم؟ من چون خیلی حرفشو میزنید کنجکاو شدم{چ کسی گفتم} گفت اتفاقا ی روز بهم گفت تو رو دیده و اونم از اینکه خیلی سر و سنگینی حرف میزد تو اون لحظه به خودم گفتم خاک بر سر خجالتیت که همه جا رو اباد کردی. بعدش آدرس ظاهریشو پرسیدمو دو روزی تو کوچه گشت میزدم و میگشتم تا آخرش پیداش کردم. خونشونو با تعقیب پیدا کردمو رفتم که برم تو طرح ریزی واسه شماره دادن آخرشم مثل بنجلا جرئت نکردمو شمارمو دادم همون خواهر کوچیکه تا بهش بده. اونم چون خیلی دوسم داشت و میخواست ی کاری واسم انجام داده باشه گفت هر جور شده باشه راضیش میکنم. خدا هیچکسو بی خواهر نکنه پس فردا شب ی اس اومد رو خطم از ی نا شناس حول و هوش 10 شب بود نوشته بود چطوری خجالتی؟ منم جواب ندادم چون خاطره ی بدی از سر کاری داشتم. فردا خواهر کوچیکه اومد گفت شنیدم پا ندادی ناز میکنی؟ گفتم نه به خدا و جریان سر کاری رو براش توضیح دادمو گفتم خودم بهش اس میدم. ی دو هفته اس بازی کردیمو{اسمش زهره بود} منم سعی کردم با اس های عاشقونه یخه رو آب کنم. تا بالاخره دیگه دوست دارمو عاشقتمو میخام محکم بگیرمت تو بغلم ببوسمتو اینا شروع شد . ی روز که من خیلی رو حس بودم و خونه خالی بود و آرایشگاهم تعطیل بود داشتیم اس بازی میکریم که من گفتم تنهام خونه هم خالیه تا فردا شب .
گفت : میخای بیام پیشت منم نمیدونم چرا اما گفتم ای کاش میشد و خیلی دوست داشتم بیای. { فکر کردم جدی نمیگه} گفت چرا نشه اما مثل اینکه تو نمیخای. گفتم معلومه که میخام عشقم. ساعت هفت شب بود خداییش ترسیده بودم . منی که پای عکس فاطی کماندو ها هم میتونستم جق بزنم داشتم فکر میکردم که کار بدیه و اصلا نمیخام بیاد اینجا.{یکی نبود بگه حالا داره میاد اینجا که حتما قرار نیست بهت بده که. فکر خراب همینه} اما دلم نیومد چون قبلا ازین اشتباها ی بار انجام داده بودمو نمیخاستم دوباره تکرارش کنم. ساعت حدودا هفت بود که رسید رفتم درو باز کردم دیدم شانس من کسی تو کوچه نیست گفتم بیا تو اومد تا درو بستم و برگشتم پرید تو بغلم و هزار بار صورتمو ماچ کرد و همش میگفت خیلی دوست دارم و محکم تو بغلش فشارم میداد راستش من همه ی اس های عاشقونه و دوست دارم هامو بدون هیچ حسی بهش گفتم اما وقتی دیدم اینجوری بهم ابراز علاقه میکنه …. خدایا لذتش از هزار بار سکس با راشل راکس بیشتر بود منی که خودم خودمو دوست نداشتم حالا ی دختری که از هییییچ نظر خداییش هیچی کم نداره عاشقم شده. نگید ساده دلی و دروغ میگه چون شما هم اگه جای من بودید باور میکردید.ی کاپشن بلند پوشیده بود وقتی بغلش کردم و باد زیر کاپشنش تو بغلم خالی شد دستام دو دور. دور کمر باریکش قفل شد حس عجیبی بهم دست داد.
ی حس عرفانی که اصلا با شهوت فرق داشت اما بهش نمیخورد عشق باشه. انگار تموم کمبود محبتای زندگیم جبران شده بود بغلش کرد بردمش پا کامپیوتر خودش رفت نشست رو تخت{کامپیوترم جلوی تخته و الانم رو تختم دارم تایپ میکنم. گفت فیلم نداری؟ منم که مثل همیشه یکیو میخواسنم که باهاش بشینم پای فیلمای تازه از پرده پایین اومدم ذوق کردمو یکی از فیلم هام که عاشقونه بود وی یکمی در حد کافی صحنه داشتو گذاشتم تو طول فیلم دستمو گذاشته بود تو دستش منم محو تماشاش بودم خیلی زیبا بود تازه منم داشتم کم کم بهش علاقه مند میشدم مو هاشو که خواهرا زحمتشو کشیده بودندو میبوئیدم حس عجیبی داشتم همیشه فکر میکردم اگه همچین دختری کنارم بشینه دستشو بذاره تو دستم تیکه پارش میکنم اما و اون لحظه کردنشو گناه میدونستم داشتم دیوونه میشدم دوست داشتم بهش بگم دوست دارم و میخام تا آخر عمر باهات باشم اما اونقدرام خر نبودم. دو سه بار فهمید که من اصلا حواسم به فیلم نیست و گفت: فیلمو ببین خیلی قشنگه گفتم چشم خانومم و کنارش دراز کشیدم و دست چپمو از پشت گردنش رد کردمو مشغول تماشای فیلم شدم دوسش دارم خیلی خرم اگه نگهش ندارم این همون شانسیه که یه بار در خونتو میزنه همش داشتم اینا رو تو ذهنم مرور میکردم خداییش اونم دلش با من بود اما فیلم خیلی قشنگ بود و ازش دل نمیکند منم بدم نمیومد اما اصلا سعی نکردم به بدنش دست بزنم و حشری بازی در بیارم
فیلم تموم شد و بعد از تموم شدن کس شعراش که فیلمات چقدر زیادنو قشنگند . ی لحظه حرفشو قطع کرد چشاشو انداخت تو چشمام خیره شده بود و گاهی اوقات به لبام گاه میکرد. بهم گفت :علیرضا؟ گفتم جانم؟ گفت خیلی میخوامت منم که داشتم از شدت عرق و عطش میسوختم پیشونیشو بوسیدمو گفتم فکر کنم عاشقت شدم! لباشو گذاشت رو لبامو خیلی نرم و خانوم وار اولین لبه زندگیمو بهم داد خدا فقیر و دارا رو به همچین تجربه ای برسونه. بعدش حدود ده دقیقه روم خوابیده بوده زبونشو تا ته تو حلقم فرو کرده بودو با حالت اسلو موشن لب میگرفت. منم ک کم فیلم آموزشی کم ندیده بودم حسابی حرفه ای ی حال اساسی بهش دادم. موهاش بهم ریخته بود اما هنوز اون بوی خوبو میداد. چشاشو انداخت تو چشام گفت علیرضا منم گفتم جان دلم عشقم؟خانومم؟ گفت تو که ولم نمیکنی؟ منم گفتم من بی شرف ترین مرد دنیام اگه یه روزی ولت کنم. من دیدم دلش سکس میخاد اما چون من زیاد طالب نیستم روش نمیشد بگه واسه همین تا یکم عطش عشق و عاشقیم خوابید دیدم کیر 14 15 سانتیم غولی شده واسه خودشو داره شرتو جر میده دستمو گذاشتم رو باسنش و فشار دادم خیلی نرم بود.داشتم بهشت رو تجربه میکردم.
بعد دستمو گذاشتم رو سینه هاش ی لباس قرمز سمری{ یکی از یقه هاش خیلی بازه} پوشیده بود دستمو از زیر لباسش رد کرد سینه هاشو مالوندم دیگه داشت حشری میشد که خودش لباسشو در آورد سرمو گرفت چسبند به سینه هاش و یه آه خیلی محکم کشید و پیشونیشو چسبون به پیشونیم یه لب خفن گرفت و همینطور که دو تا زانو هاش کنار پهلو هام بودنو رو زانو هاش وایسادو تی شرتمو کشید بالا و دکمه ی شلوار لیمو باز کرد اما در نیاورد خوابید روم و همه جامو لیس زد منم همش تو ی حال عجیبی بودم دوست نداشتم بکنمش بیشتر دوست داشتم تا صبح بغلش کنم و نازش کنم اما شرایط وخیم بود کیرم داشت زجه میزد. که یهو دیدم شلوارو کشید پایین و کیرمو گرفت تو دستش و ی تف روش انداخت و شروع کرد به خوردنش تو این لحظه دو تا حس بهم دست داد 1 حس شکاک بودن همیشگیم که چرا همه چی داره درست پیش میره2 حسی که بهم هشدار میداد یا جرش میدی یا جرت میدم! منم امون ندادم که حسابی بخوردش دیگه شهوتی هار شدم شلوارشو کشیدم پایینو یه کم به کار سرعت دادم خودشم نیششش شل شد و گفت: باریکلا به این میگن مرد. کسشو از زیر شرت بو کردم… بار الهی خدایا دوست دارم دمت گرم جبران میکنم. بوی بهشت میداد شرتشو در آوردم شروع کردم به لیسیدن کسش که مو هامو گرفت و گفت: تو رو خدا منو بکن.
منم تا بلند شدم که آماده گاییدن کونش بشم دیدم پرید تو بغلم گردنمو بوسید و گفت من اوپنم! منم که تخمم نبود و از خدا خواسته بودم واس این که فکر نکنه بی غیرتم ی سرشو گرفتم آوردم صورتشو جلو صورتم اخم کردم پرسیدم: چند بار؟ گفت: یک بار! پرسیدم خودت خواستی گفت آره ولی اگ میدونستم فرشته ای مثل تو رو ی روزی بدست میارم آک نگهش میداشتم و با بغض گفت: میبخشی منو؟ منم بهش گفتم الان اونقدر میخامت که میتونم ببخشمت. تا اینو گفتم کیرمو که داشت کم کم نا امید میشد گرفت تو دستش مالید در کسش و شروع کرد به ناله کردن با حالت التماس گفت بکنش علی عشقم بکن ضد بارداریو همین الان تو آشپز خونه خوردم {آخه وسط فیلم دو بار رفت تا آشپز خونه منم که قبلش کل آشپزخونه رو زیرو رو کرده بودم ی مگنوم {نمیدونم بابام از کجا میاره؟} که پیدا کرده بودمو کار بستم }. منم روشو زمین نزدم تا میشد کردمش اونم از حالت اسلو موشن اومد بیرونو وحشی شد و همش داد میزد و میگفت بکن خوشگلم بکن. مال خودته. عشقم . منم دو سه بار پوزیشنو عوض کردم و یه بار که پاهاشو بردم رو هوا خیلی تند زدمو لرزششو حس کردم تو همو حالت انقدر زدمتا دیگه آبم داشت میومد بهش که گفتم گفت آبتو بریز رو سینه هام . آخرم آبمو ریختمو کلی حال کرد. اونشب به خودم افتخار کردم چون فکر میکردم خیلی بی جنبه باشم.
اما خوب دووم آوردم. یه هفته ای گذشتو ما مثل کبوترای عاشق دیوونه ی هم شدیم بعد از ی هفته داشتم با موتور داداشم تو یکی از محله های پر رفت و اومد دنبال موبایل فروشی میگشتم که دیدم دستشو گذاشته تو دسته ی پسره ی دراز قد که جز قدش دیگه هیچی کیری نبود. از موتور پریدم پایین خاهر و مادر پسررو گاییدم یکی هم محکم محکم زدم تو گوش زهره و تف پر از خلت انداختم تو صورتش. الانم با سند خونه ی داییم آزادم 13 ملیون دیه واسه پسره بریدند ست تا دندوناش از عصب شکسته. با اینکه دهنه بابای بدبختم سرویس شد اما تا میگم 13 ملیون به خودم افتخار میکنم. زهره رو هم ی بار تو کوچه دیدمشو جای سیاهی چکو رو گوشش دیدم. راستش اوایل نابود بودم اما حالا خوشحالم که این تجربو داشتم و به این نظریه ی همیشگیم مهر اعتبار زدم که: دخترو باید کرد و انداختش دور. خدا دخترو آفرید که زنش کنی و بعدشم جرش بدی….. پسرا از من بچه بشنوید وقتی سرشو گداشته رو سینتو همش سینتو بوس میکنه و میگه تو مرد منی بدون همون لحظه داره به فرداش که قراره با یکی دیگه باشه فکر میکنه. نگو واسه تو اینطور بوده چون من از همه شنیدمو گفتم واسه تو اینطور بوده حالا که قرار نیست واسه همه باشه.
نوشته: arreza
ای ول دمت گرم حرفتو قاب میکنم میزنم سردر خونم.
ب دخترا اعتمادنکن
yani har dokhtari injor bod hame dokhtara injoran???on kharab bod ch rabti b baghie dare k migin bayad andakhtesh dor???
hamashun haminjurian
man ta hala az kasi nashnidam k bege felani dokhtare khubiyeo pashimun nashode bashe