انباری زیر شیروانی اولین جایی بود که می شد بدن من و مینا با هم تمایس پیدا کنه. مینا با چشم هایی پر از ذوق و ترس و شهوت منتظر من بود تا دنیای عاشقانش و شروع کنم. مینا قدی متوسط و بدن لاغر اما پری داشت. صورت نیمه گرد و بینی و دهان کوچک او با چشم های مشکی نیمه روشنش چاره ای جز لذت برای هر کسی نمی گذاشت. این اولین باری بود که نفس های گرم مینا رو روی صورتم حس می کردم. کمی بعد از ساکت شدن احساس شرمم شروع به بوسیدن مینا کردم. لبهای او مانند ژله ای نا میرا در دهان من جولان می داد. نمی شه اینجور احساسات و توصیف کرد اما اون زمان احساس فراغت از دنیا و آدم های اطرافم را می کردم. فکری در سرم نبود جز این فرشته ی آسمانی که جلوی من بود. انباری زیر شیروانی کوچک، اما جادار بود، چون وسیله ی چندانی در آن نبود. یک موکت قدیمی روی زمین پهن بود که می شد سختی زمینش را با بدن نرم و لطیف مینا فراموش کرد. مینا اساسا دختر کم حرفی بود. نمی دونم این از احساس خجالت بود یا از احساس گناه اما این سکوت او به من لذت بیشتری می داد. دوست نداشتم کسی که او را به دنیای عاشقانه خود دعوت می کنم احساس دنیایم را به هم بریزد. او کم حرف، شیرین و زیبا بود. شروع کردم به در آوردن لباس های مینا، هر گوشه ای که از بدن او نمایان میشد احساس غروری به من دست می داد که چه فرشته ی نازنینی را دارم دست می زنم.
زیر مانتو یک تی شرت قرمز پوشیده بود که شهوت من را دوبراربر می کرد. زیر تی شرت انگار دنیایی بود که من و به خودش فرا می خوند. سینه های نه چندان بزرگ اما صاف و تراشیده ی او از زیر لباسش خود نمایی می کرد. با حشر تمام سوتین او را باز کردم و شروع کردم به دست کشیدن روی سینه های لطیف او. انگار دلم نمی آمد دستانم را که در کنار بدن او زمختیش بیشتر نشان داده می شد را به او بزنم. مینا با صدایی آهسته می گفت زود باش دیگه طاقت ندارم. سینه هاش و می بوسیدم و او آه آرامی می کشید و مرا شهوتی تر می کرد. دیگر نتوانستم طاقت بیارم و شروع به در آوردن شلوارش کردم. شلوار لی و تنگ او طوری به باسنش چسبیده بود که به سختی در آمد. زیر شلوار یک شرت قرمز جلوه ای به بدن او داده بود که چشمان من داشت از حدقه بیرون می آمد. خواستم زود شرتش را هم در بیاورم و به بهشت پنهان او دست پیدا کنم که مینا دستم را عقب زد و گفت نه. این یکی دیگه نه.
اما من دست بردار نبودم. چند دقیقه باهاش حرف زدم و بوسیدمش و در آغوش گفتمش تا راضی شد. با دستاش چشمام و گرفته بود و می گفت حالا می تونی در بیاری. من عاشق این احساس بودم. با چشمهای بسته شرت مینا رو کشیدم پایین و از لای پاهاش درآوردم و آوردم جلوی صورتم که می خواستم بوش کنم که مینا نگذاشت و دستاش و برداشت فوری خودش را چسباند به من و گفت نکن دیوونه اون کثیفه. وقتی چسبید به من انگار دیگه هیچی از دنیا نمی خواستم. دوست داشتم سال ها تو آغوش او می موندم. شروع کردم به همان شکل از او لب گرفتن، دهانمان حدود یک دقیقه در هم قفل شده بود . تو همون شرایط همراه با خودم خوابوندمش روی زمین از صورتش شروع کردم به بوسیدن و به پایین می اومدم. صورتم که به نزدیکی نافش رسید دستاش و گذاشت رو صورتم و نمی خواست پایین تر برم. اما باز من دستاش و کنار زدم رفتم پایین تر تا به اونچیزی که نهایت آرزوم بود رسیدم. این کس مینا بود که جلوی چشمهای من بود. چشمهایم را بستم و شروع به لیسیدن لای کسش کردم.
انگار دیگه مینا کاری به من نداشت. دیگه می خواست لذت ببره و اصلا دیگه جلوگیری نمی کرد. حدود دو دقیقه با ولع کسش و می خوردم که آبش کم کم دهنم و بد مزه کرد و دست از این کار برداشتم. من اصلا فکرش را هم نمی کردم که مینا بخواد کیر من و ساک بزنه، اما انگار این کیر من اون و به خودش جذب می کرد..اون و به حالت شصت و نه درآوردم و شروع کرد با کیرم ور رفتن. اول لباش و گذاشت روی کرم بعد از چند ثانیه شروع کرد به خوردن اون. اما اون خیلی مبتدی این کار و انجام می داد و کیرم را می خورد و دائما با دندان هایش کیرم را لمس می کرد. یکی دو دقیقه مشغول این کار بودیم که آب من داشت می اومد. دوست نداشتم بریزم توی دهن مینا و سریع کیرم را روی سینه های او گذاشتم خالی کردم روی سینه هاش.
مینا از اینکه آبم زود اومده بود ناراحت شد. اما من دوباره شروع کردم به ناز کشیدن و بوسیدنش که غرق لذت شد و فراموشش شد. اون و خوابوندم روی زمین و پاهاش و دادم بالاو کیرم و آروم گذاشتم لبه ی کسش. یکم لای کسش و روی چوچولش کیرم و تکون دادم که شهوتش اجازه نمی داد که دیگه باهاش بازی کنم. با سوراخ کونش یکم بازی کردم و بعد سر کیرم و آروم گذاشتم داخل سوراخ کونش. شروع کردم آروم آروم کیرم و داخل می کردم و در می آوردم. بعد شروع کردم به تلمبه زند. صدای آه و ناله ی پر از شهوت مینا در اومده بود. حدود بیست دقیقه روی بدنش بودم و به محض اینکه آبم داشت می اومد خواستم در بیارم که همش خالی شد توی کون مینا. دیگه بی حس روی مینا افتادم و دیگه حسی نداشتم. حدود نیم ساعت کنار هم خوابیدیم که دیگه مینا باید می رفت. او رفت و من تا شب زیر شیروانی به سکس با او فکر می کردم.
نوشته: Khane Bala