من افشینم مهماندار قطار مشهد کرمان. یروزی ازروزهای تابستون مصادف با ماه رمضون یک سکس واقعی برام اتفاق افتاد که میخام براتون تعریف کنم…
من طبق وظیفه مشغول ساماندهی مسافران بودم که این خانم اومد داخل بامانتوی کوتاه روسری نازک وشلوار تنگ لی همون دیداول چشمو گرفت موهای خرمای گوشوارهای اویزونش دلمو ربود هرکجاش که چش مینداختی کیرت شق میشد توچشاش قوقای بودهیچ ارزوی نداشتم فقط دوست داشتم چند دقیقه دراغوشش بگیرم تااینکه مسول کنترل امدومهسا جون سرجابجای مسافر گفت شما برای وصل کردن امداید نه برای فصل کردن که همه خندیدیم ومن باخودم گفتم شبی کیر من واون کس قشنگ به هم میرسند نمیدونم چرابه دلم نشسته بود که جور میشه.زیاد میمد بیرون بامبایل صحبت میکردچند مرتبه با لرزش صدام باهش هم صحبت شدم توی راهرو توی رستوران قبل ازافطارو…باخوشروی جاب میداد اما مگه این کیر شقم تحمل داشت فقط میخاست برسه به اون چوچول نازش خلاصه از مریضی باباش گفت زندگیشان در سرچشمه رفسنجان و…
وای چه شب طولانیی بود نمیدونم هیچ موقعه اینقدر حشری شدهایدوای چه قنبلی چه ممهای نازی داشت میخاست از لباساش بزن بیرون .فقط دوست داشتم همونجا لباساشو جر بدم وبخورمش باهاش که صحبت میکردم ابم داشت میمد.اخه از سرشب چند دفعه به کیرم قول داده بودم که شبی بهش میرسی.اخر شب به یکی از همکاران گفتم اگه کوپی خالی شد منو خبر کنید میخام این کس ملوس بهحال بیارم گفثن میاد گفتم میبرمش.اخه از همون سرشب سفارشی روی افطارش و…اماده کردنش کار کرده بودم.حدود ساعت دوازده شب بودکه همکارم گفت واگن…..کوپی5خالی.وای چقدر خوشحال شدم داشتم دیونه میشدم میخاستم کوپشون از جا بکنم وکیرمو بزارم در اون کس ملوسش اخه شانس من چند ساعتی اصلا بیرون نیامده بود وای قلبم میخاست قفسه ای سینه مو پاره کن .اخه چند مرتبه رفتم در کوپشون براش افطاری سفارشی بردم وقتی که روی تخت اون سینه ی نازش که داشت تیشرتش پاره میکرد واون رونای که اون کس ناز رادر خودش جا داده بود جلوی چشم میامد اختیارم ازدست میدادم.ناگهان صای باز شدن در کوپه راشنیدم.
سراسیمه خودمو رسوندم بهش .گفتم کجای منو دیونه کردی خلاصه اهل قلم هم بود گفتم یک یاداشتی برایم بنویس گفت کاغذ ندارم گفتم واست میارم ادرس واگن…..کوپه پنج را بهش دادم گفتم برو الان میام او به سوی واگن خاطره ها رفت ومنم دنبالش با یه کیر شق شده یه مرتبه برگشت گفتم چی شد عزیزم گفتش یه پیر مرد دم کوپه هستش روم نمیشه برم گفتم الان ترتیبشو میدم که بره پیره مرد رو دنبال نخود سیاه فرستاد ومهسا عسلی من رفت داخل منم بعد از چند لحظه رفتم تو در و قفل کردم .وای چه حالی داشتم .منو و مهسا دیوانه وار تو گوپه .نشستم رو تخت روبروش اونم مات من ومطلب مینوشت که جلوش زانو زدم وروی شلوار تنگ لی دست کشیدم عجب رونایی وای .گفت خیلی خری گفت فدات شم هرچی بگی من قربونت میشم چه شب وچه لبی.روسری رو در اوردم وخرمن موهاش منو اتیش زدسینه های هلوشو گرفتم ویواش دکمه مانتوشو بازکردم تا پایین .بی مقدمه تی شرتو کرستشو زدم بالا وای چه میدیدم.شروع کردم رانی سینه هاشو به خوردن خوب حشریش کردم.نقطه نقطی صورتش میبوسیدم ومیخوردم مهسا عسلم شروع کرد به بوسیدن ودر اغوش گرفتن من وای که هردو دیوانه شده بودیم ..ناگهان یه حرفش منوبرد تو بهشت وجود گرمش .گفت بیا لاپای بذار وای///////……..دکمه شلوارش باز کرد .منم زیپ شلوارشو بازکردم کم کم که شلوارش چسبش میکشیدم پاین باهمکاری مهساجونم دنیای بهتری میدیدم
وای چه کس خیس ونرم ولطیفی اخه به قول خودش یکماه از شوهرش دور بوده.وای روناش که کم کم که از شلوار میومد بیرون حشرتر میشدم.بلاخره شلوارشو در اوردم .خودم هم بلند شدم ولباسامو دراوردم تا بعد از دوازده ساعت دلی از عزا دربیارم.که گفت ملافی بنداز زیر پام تا ابت روتخت نریزه باهمکاری خودش ملافه را زیر کون طلاش پهن کردم .مدام شوخی میکرد که خوب مواظب نوامیس مردمیدو……………..وای خابیدم روش وکیرمو گذاشتم در کس ملوسش وازاونجا دادمش وسط پاش وای که چقدر خیس شده بود .منو محکم گرفت بود در اغوش ومیبوسید واخ واوخ میکرد احساس کردم مهرهای کمرمو داره میشکنه عجب حشری شده بود .منم اصلا دوست نداشتم تمام بشه بعد از چند تلمبه میامدم پایین سینه هاش میخوردم ودوباره میرفتم بالا .مهسا گفت بیا بالا تاباهم تموم بشه رفتم چند تا تلمبه زدم واونم فشارم میداد از فشارهای اخرش که سراز پا نمیشناخت فهمیدم که داره ارضا میشه .هردوتا باهم ارضا شدیم .دوست داشتم روش بخوابم گفت پاشو گندت پاک کن منم بلند شدم یک روکش متکا رادر اوردم واول روی اون کون دردانه راپاک کردم بعد هم رونای قشنگشو.
همینکه کارمون تمام شد شوهرش زنگ زدگفت میخام برم نماز بخونم منم خندام گرفت دست گذاشت روی بینیش یعنی حرف نزن میفهمد .عجب شوهر وقت شناسی .قطارم وایساد ومن برای اخرین بار اونو دراغوش گرفتم وبوسیدم هردو تخلیه شدیم ورفتیم خابیدیم .نمیدونم با اون حالی که بهش دادم اون دگه حالی داره که بعد از یک ماه به شوهرش که بی صبرانه منتظرش بود حالی بده.امیدوارم از ای داستان خوشتون اومده باشه ونصیب شما هم بشود.یه قول سکس خونه خالی ازش گرفتم اگه رفتم واستون مینویسم
افشین..
مرسی جالبه
رضا 26 اصفهان دخترا بزنگن 09339756014
کون میدم قربون کیراتون 09335702842
من عاشق کون خانم ها هستم حرفه ای هم میکنم09194869980
ساعت دوازده شب بردی کردیش بعدشوهرش زنگ زد ک میخاد نماز بخونه؟
میشه بگی ساعت 12 چه نمازی میخونن!!!!!!!