سکس با پرنسس دانشگاه

سلام به روی ماه همه من حامد هستم 23 ساله.بدون حاشیه میرم سر اصل مطلب.داستان من برمیگرده ب سال 91 برج 10.بهمن ماه بود مثل هروز صبح با احمد دوستم راهی دانشگاه شدیم. احمد پرستاری میخوند و من شیمی،نزدیک دانشگاه که شدیم چشمم روی یه پرنسس قفل شد از بس خوشگل و خوش اندام بود آدمو حیران خودش میکرد هم جمال داشت هم کمال،به احمد گفتم عجب گل قشنگی احمد گفت کی رو میگی؟ منم گفتم اونجارو؛دیدم احمد گفت حامد اینو بیخیال این همکلاسی منه به خدا هم پا نمیده. منم برای اون لحظه بیخیال شدم اما فکرش تو ذهنم بود. رفتیم سر کلاسامون،استاد من اون روز نیومده بود.دوستان قسمت رو ببینین. به احمد اس دادم که اون پرنسس سر کلاسه؟احمد جواب داد آره،منم گفتم شماره کلاستو اس کن اومدم رفتم سر کلاسشون نشستم و دنبال اون میگشتم ک دیده هام به روی ماهش قفل شد دلم بی قرار بود که بغلش کنم داشتم که نگاش میکردم ک اونم سرشو چرخوند دید من دارم نگاش میکنم وسرشو دوباره برگردون.کلاس که تموم شد به احمد جزوه هامو دادم و گفتم تو برو خونه من میرم دنبالش،اگه جورش نکنم خونه نمیام…
 
احمد به جای امیدواری گفت خودتو خسته نکن منم بی اعتنا با ذوق افتادم دنبالش تو بازار پیاده شد رفتم کنارش و خیلی آقا ازش خواستم چند دقیقه ای باهاش صحبت کنم، اول گفت نه با اصرارهای من قبول کرد. خلاصه حرف دلمو بهش زدم اونم خواست فکر کنه شمارمو برد وتا دو سه روز خبری ازش نبود شب بود با احمد داشتم شام میزدم اس اومد سلام .منم جواب دادم سلام شما؟جواب داد تو بازار سر کلاس یادتون اومد؟ منم گرفتم کیه،با سلامی دوباره و سرشار از محبت باهاش گرم گرفتم،گفتم دوس دارم بیشتر بشناسمت.خودشو معرفی کرد ملیکا 22 ساله دانشجو پرستاری.از من خواست خودمو معرفی کنم منم براش گفتم. سر شام از خوشی و شادی به احمد سیلی میزدم و بوسش میکردم که احمد گفت حامد کی بود اس داد؟ دیونه شدی گفتم هم کلاسیته.اینو گفتم موند.واونم تو شادیم سهیم شد و شروع کردیم به رقصیدن،سه روز بعد قرار شد همو ببینیم تا اون روز فقط اس به هم میدادیم وقتی موقع قرار رسید رفتم دیدمش وای خدا چی دارم میبینم هزار مرتبه زیباتر شده بود دوس داشتم تو پارک بغلش کنم رفتم نزدیکش بلند شد احوال پرسی گرمی کردمو پیشش نشستم چند روزی اینجوری باهم بودیم کافی شاپ،تو ماشین و این ورو اونور تا ی روز تو دانشگاه دیدمش داشت از دانشگاه بیرون میرفت ک رسیدم بهش گفتم کجا یار قشنگم گفت:سلام،انگار منتظرم بود. گفت دارم میرم یه چیزی بخورم منم گفتم منم گرسنمه تو خونه غذا داریم بیا بریم اونجا گفت خونه؟ نه نه نه.
 
گفتم نترس تو که منو میشناسی برات مشکل درست نمیکنم راضی نمیشد تا گفتم من دوس دارم راحت باشیم و چیزی بخوریمو استراحتی کنیم برگردیم دانشگاه،قبول کرد.محیط منطقه ای ک خونه کرایه کرده بودیم آدم فضول زیاد داشت،به احمد اس دادم خونه رو خالی کن گم شو بیرون مهمون دارم. پدرسگ جواب داد مونث یا مذکره؟گفتم: مونث.گفت:کیه؟گفتم:هم کلاسیته.گفت:منم میخوام.گفتم احمد جون مادرت بیخیال برو بیرون نزدیک خونم ب زور راضیش کردم آخه مدت ها بود از دوس دخترش جدا شده بود و باکش خالی نشده بود.خلاصه منو ملیکا جون اومدیم خونه و ازش خواستم راحت باشه مانتو و کیفش رو ازش گرفتم و آویز کردم خودمم شلوارکمو پوشیم با ی رکابی بدن خوش فرم و خوش تیکم نمایان شد داشتم تو آشپز خانه غذا گرم میکردم دیدم دست ی نفر شانمو گرم کرد دستمو گذاشتم روی دستش وچرخیدم نگاش پر از حشر و گرمی بود ب چشاش نگاه کردمو نتونستم خودمو کنترل کنم و چسبیدم ب لباش
 
 
دیدم گفت حامد خیلی دوست دارم تا حالا این جمله رو ب این گرمی نگفته بود از آغوشم بازش کردم و بوسیدمش منم گفتم گل خودمی آفرین ب خودم با این سلیقم.غذارو خوردیم باهم و سفره رو جم کردم و رفتم پیشش دراز کشیدم از لب بازی شروع کردم دور گردنشو خوردم دیونه شده بود لباسشو دراوردم ب شلوارش ک رسیدم مانع شد گفت نه.منم دستاشو فشردم و تو نگاش غرق شدم و کشیدم پایین گفت حامد خجالت میکشم شورتشو حسابی خیس کرده بود پیشانیشو بوسیدمو،روی سوتین صورتی رنگش سینه هاشو میمالیدم و کس نازنینشو با اون یکی دستم نوازش میکردم ازم خواست منم لخت بشم منم گفتم دوس دارم تو برام در بیاری.داشت لباسامو در میاورد منم شروع کردم همزمان سوتین و شورتشو درمی اوردم ک مانع شد کمی ک کشیدم پایین دیگه اصراری نداشت چسبیدیم ب هم وای خدا عجب آتیشی تو وجودمون بود،تجربه سکس نداشت معلوم بود ازش خواستم حالت شش ونه وایسیم ومال همو بخوریم وقتی کس خوش تراشیده و کریستالیشو نزدیکم کرد داشتم از شوق سکته میکردم حسابی چسبیدم ب کوسش و تا میتونستم براش خوردمش پاهاش ب ویبره افتاده بود میگفت حامدم دارم میمیرم ای ای خدا ای ای اوف اوف اینارو ک میگفت حشرم بیشترمیشد بلندش کردم و کیرمو گذاشتم روی کس پر ابش و مالش میدادم اخه پلمپ بود و متاسفانه سعادت تو کردنشو نداشتم،
 
 
خوابیدم روی بدن حریر مانندش و لباشو میمکیدم و با دستام سینه هاشو میمالیدم وای خدا دوس داشتم بعد ازاین بمیرم بلندش کردم گفتم ملیکا چشام این حالت وایسا کیرمو حسابی لیزکردم با روغن،سوراخ کونشو با انگشتم روغنی کردم خیلی تنگ بود با انگشت بازش کردم داشت لذت میبرد کیرمو گذاشتم دم سوراخش کمی پشتشو نوازش کردم و فشاردادم دادش رفت هوا همون مقدار گذاشتم تو،گفت بیار بیرون دارم میمیرم من ب جای بیرون آوردن بردم تو و سفت گرفتمش صدای اه اه و ای ای ای نازش تو فضا پیچیده بود ازش گاز میگرفتم بدنش کبود شده بود سرشو بلند کردمو از پشت لباشو میمکیدم دیدم تو ی حرکت سریع لبامو گرفت و گاز محکمی گرفت خوشم اومد پمپ زدنمو بیشتر کردم با سیلی لپای کونشو قرمز کرده بودم داشت ابم میومد برعکسش کردم و آبمو ریختم روی شکمش دیدم داره گریه میکنه بوسیدمش و حدود ی ربع بغلش کردم و نوازشش کردمو لباسامونو پوشیدیم و آماده رفتن به دانشگاه شدیم تو راه براش تغذیه گرفتم رفتیم سر کلاسامون از اون روز ب بعد گفت حامد من تا حالا از سکس بدم میومد ولی توی اولین تجربم خیلی بهم خوش گذشت گفتم من خوب آب بندیت کردم خوشگلم از اون تاریخ ب بعد هفته ای ی بار با هم سکس داشتیم و خواهیم داشت ایشالله.امیدوارم خوشتون اومده باشه فدای همتون کوچیکتون حامد…
نوشته: گاید لایف

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا