من نسترن هستم .هروقت مریض می شدم مامانم منو می برد پیش یه دکتر چون بیمه ی ما فقط با اون دکتر قرارداد داشت و مجبور بودیم بریم پیش خودش
اون دکتره هم با انواع بیمه ها قرارداد بسته بود و انواع مریض ها رو ویزیت می کرد از سرماخوردگی گرفته تا قلب و عروق و داخلی!!!خلاصه هر مرضی داشتیم سروکارمون می افتاد با همون دکتره
من ازش خوشم نمی ا…ومد و همیشه به مامانم می گفتم چیزی حالیش نیست ولی مامانم بناچار منو می برد پیش خودش. همیشه موقع معاینه الکی گوشی رو می ذاشت رو گوشش و اون سردستگاهش رو می کرد تو لباسم و می ذاشت تو سوتینم و به بهانه ی شنیدن صدای قلبم (یا وقتی سرماخورده بودم به بهانه ی اینکه ببینم سینه ام خس خس می کنه یا نه) انگشتاش رو می کشید رو سینه ام و وسیله اش رو هی تکون می داد و با انگشتاش نوک پستونم رو نوازش می کرد
از این کارش هم خوشم می اومد هم بدم می اومد هم خجالت می کشیدم ولی همیشه فکر می کردم منظوری نداره و واقعا داره معاینه می کنه ولی یه بار که اون دکترمون مرخصی بود و یکی دیگه بجاش نشسته بود و رفتیم پیشش اون دکتره گوشی رو گذاشت پشت شونه هام و از پشت صدای نفسام رو شنید. اونجا بود که به دکتر خودمون شک کردم و فهمیدم عمدا اون کارا رو می کنه.
یادمه ترم اول دانشگاه بودم که خیلی تپش قلب داشتم و از درد قلب پرانول مصرف می کردم
قرار شد مامانم منو ببره دکتر.آخر وقت بود و من آخرین مریض. ساعت یک و نیم بود حتی منشیه هم خداحافظی کرد و رفت .وقتی پیش دکتر نشستم مامانم براش توضیح داد که تپش قلب دارم و… دکتره هم جلو مامانم باز تپش قلبمو گوش داد و دستشو تو سوتینم کرد و رو سینه هام بازی داد.
بعد دست چپش دستش رو گذاشت رو شونه ام (من سمت چپش نشسته یودم و سمت راستش یه پرده بود که پشتش یه تخت بود) و بهم نگاه کرد و با لبخند بهم گفت برو اونجا تا معاینه ات کنم و به پشت پرده اشاره کرد
منم خیلی عادی بلند شدم و رفتم پشت پرده واستادم
که اومد و گفت بخواب
منم خوابیدم رو تخت و منتظر بودم ببینم چکار می کنه که اومد دست گذاشت رو شکمم و فشار داد و گفت درد داره؟ گفتم نه
دستش رو آورد بالاتر و زیر سینه ام رو فشار داد گفتم نه
بعد اومد و رو سینه ام رو فشار داد گفتم نه
بعد اومد رونام رو گرفت و فشار داد داشت ماساژ می داد منم نگاهش می کردم بعد گفت درد داره گفتم نه
بعد گفت وایسا
منم از رو تخت پایین اومدم واستادم. اومد پشت یرم واستاد و از پشت خودشو بهم چسبوند و سینه هام رو گرفت تو دستش و مالوند.
تازه دوزاریم افتاده بود دستشو گرفتم و کشیدم پایین ولی چون دکتره چاق بود و هیکل ورزشی داشت زورم بهش نرسید.خواستم خودمو از دستش بکشم بیرون ولی بازم زورم نرسید .می ترسیدم حرف بزنم و بهش بگم نکن چون مامانم از پشت پرده می شنید و ازش خجالت می کشیدم و نمی خواستم بفهمه که دکتر داره دستمالیم می کنه
به خیال خودم می خواستم خودم از پسش بر بیام ولی انگار نمی شد
خلاصه دکتر از پشت بغلم کرده بود و سینه مو می مالید و بعد دستشو کرد تو شرتم و کسمو مالید انگشتاشو محکم می کرد تو کسم و من هم دردم می اومد هم می ترسیدم پرده ام پاره بشه واسه همین خودمو سفت گرفته بودم دکتره ول کن نبود اومد شلوارمو تا رو زانوم کشید پایین شورتمم کشید پایین نشست رو زمین و سرشو نزدیک کسم کرد چون اونروز صبحش با دوست پسرم قرار داشتم کسمو حسابی تمیز کرده بودم و حالا دکتره داشت حالشو می برد
(اینم بگم که من و دوست پسرم رابطمون در این حد بود که با هم بریم بیرون یه دوری بزنیم یه نوشیدنی خنکی بخوریم و بعضی وقتا یه جای خلوت پیدا کنیم و بدون درآوردن کامل لباسیکم لب بدیم یه خورده کسمو با دستاش بازی بده و بعدکیرشو بذاره لای رونام و تلمبه بزنه تا وقتی آبش بیاد و بعد سریع خودمونو جمع و جور کنیم و برگردیم هیچ وقت واسه هم ساک نمی زدیم)
دکتره کس منو کرده بود تو دهنشو داشت مک می زد و من کم کم داشت خوشم می اومد که انگار دکتره یادش اومد مامانم پشت پرده است سریع بلند شد یه بوس بی صدایی به لب و گونه ام داد و از پشت پرده رفت بیرون و پای میزش نشست. منم شلوارمو کشیذم بالا و اومدم بیرون
دکتره چندتا داروی ویتامین و کس شعر برام نوشت و با مامانم رفتیم خونه
چندماه گذشت و یه روز مامانم کاغذ چندتا از داروهای چربی و فشارش که تموم شده بود رو بهم داد و گفت برو پیش دکتره و بگو برام بنویسه هرچی بهونه آوردم و گفتم من نمی رم و نمی تونم و وقت ندارم و…. نشد که نشد خواهرم اونجا بود گفت تو داری می ری دانشگاه تو مسیرته دیگه یه لحظه برو بگو برات بنویسه
خلاصه بناچار قبول کردم و رفتم
غروب بود از کلاس که برمی گشتم رفتم مطب دکتره. به منشی گفتم اومدم برام نسخه بنویسه این داروها رو بگو تا برام بنویسه منشیه قبول کرد
گفت مریض که اومد بیرون می رم پیش دکتر تا برات بنویسه.گفتم باشه و رو یکی از صندلی ها نشستم
متاسفانه مریضی که داخل بود یه پیرمردی بود و اندوسکوپی داشت و طول کشید.
نمی دونم از شانس ما چی شد که منشیه شوهرش اومد دنبالش و گفت زود باش بیا که امیر حالش خیلی بده
حالا من نمی دونم امیر کی بود که منشیه دستپاچه شد و سریع زنگ زد به یکی از دوستاش تا سریع خودشو برسونه و جای اون بشینه دفترچه ی مامانمو هم بهم پس داد و گفت بعد از فلانی خودت برو تو بگو تا برات بنویسه و نویت مریض هایی که نشسته بودن رو هم سریع بهمون ترتیبشو گفت که خودمون رعایت کنیم و با عجله از مطب خارج شد.
خلاصه پیرمرد اندوسکوپیش تموم شد دوتا مریض دیگه هم رفتند تو تا نوبت به من رسید و هنوز دوست منشی لامصب خودشو نرسونده بود.
منم رفتم تو و دفترچه رو گذاشتم جلو دکتر و گفتم فلان داروها رو برای مامانم بنویس
دکتره هم الکی خودشو لوس کرد و احوال پرسی کرد من هم خیلی خشک جوابشو دادم
دارو ها رو نوشت هنوز دفترچه رو بهم پس نداده بود که سرشو بالا کرد و گفت اون دفعه تو بودی که تپش قلب داشتی؟
فهمیدم می خواد بگه اتون دفعه تو بودی که انگشتت کردم؟
منم با اخم جواب دادم بله؟
با کمال خونسردی دوباره پرسید مشکلی برات پیش نیومد؟
دوباره با اخم گفتم نه
خم شدم که دفترچه رو بردارم و برم که بلند شد و دستاشو دور کمرم حلقه کرد
ایندفعه بدون ترس گفتم ولم کن کثافت داری چیکار می کنی؟
بدون هیچ حرفی لبشو گذاشت رو لبامو شروع کرد به خوردن
داشتم ممانعت می کردم که یه دفعه منو از جام بلندم کرد و بغلم کرد و برد پشت پرده روی تخت
بزور لبمو از لبش جدا کردمو گفتم ولم کن وگرنه جیغ می زنم آبروتو می برم
ولی با کمال پررویی گفت اینجوری آبروی خودت هم میره عزیزم پس ساکت باش و بیا با هم حال کنیم و بدون معطلی همه ی لبمو کرد تو دهنش و شروع کرد به مک زدن
منو رو تخت خوابونده بود و خودشو انداخته بود رو من
سنگینی بدنش یه حس خوبی بهم می داد و اینکه همزمان با خوردن لبم سینه هامو می مالید چند دقیقه که اینطور گذشت دید آرومتر شدم سرشو آورد بالا و با لبخند پیروزمندانه ای بهم نگاه کرد و گفت دوستت دارم
تو دلم گفتم خفه شو تو زن و بچه داری چرا منو دستمالی می کنی ولی حالا دیگه حشری بودم و دوست داشتم کارشو ادامه بده
دوباره افتاد به جون لبم و گفت عاشق این لبهای غنچه ایتم بعد کم کم اومد سمت گردنم و نفسای داغ حشریش رو می فرستاد سمت گردنم و منو هم حشری می کرد
کم کم دکمه ی مانتومو باز کرد و تاپمو داد بالا و از رو سوتین یه کم با سینم ور رفت بعد سوتینم رو زد بالا و سینه هام افتاد بیرون
برق شهوت رو تو چشاش دیدم
با ولع تمام سینه مو می خورد و مک میزد و با دستاش با سینه هام ور می رفت خیلی ذوق می کرد و می گفت این همه زن دیدم ولی همیشه عاشق سینه های تو بودم بالاخره گیرش آوردم
همینجور داشت سینه هامو می خورد یه دفعه دیدم موبایلشو درآورده و می خواد ازم عکس بگیره نذاشتمش گفتم نمی خوام قول داد که از صورتم عکس نگیره و فقط عکس سینمو می خواد منم قبول کردم به شرطی که هر عکسی که می گیره به خودم هم نشون بده
یه چندتا عکس از سینم گرفت و دوباره مشغول خوردنش شد
بعد کم کم اومد رو شکمم و با لباش قسمت های کوچیکی از پوست شکممو می کرد تو دهنشو ول می داد که خیلی خوشم می اومد
بعد رسید به شلوارم که با شورتم یکجا درشون آورد و اومد سراغ کسم
گفت اوندفعه سعادت نداشتم بهت درست و حسابی حال بدم و حالا دیگه از خجالتت در میام
اینقدر کسمو خورد که دیگه طاقتمو تموم شده بود و نمی تونستم آروم بمونم مثل مار به خودم پبچ و تاب می دادم و اون لدت می برد و بیشتر چوچولمو می کرد تو دهنش
انگشت اشاره دست راستش هم تو سوراخ کونم بود
همینجور با انگشتاش سوراخ کونمو باز می کرد و بازبونش کسمو بازی می داد تا وقتی ارضاء شدم و یه اب سفید کلفت از سوراخ کسم اومد بیرون خندید و با زبونش آبم رو از رو سوراخ کسم جمع کرد و کشید رو صورتم گفتم نکن
گفت چیه من تا حالا داشتم کستو می خوردم نگفتی نکن حالا خودت خوشت نمیاد از آب کست بره رو صورتت
هیچی نگفتم که دیدم شلوارشو کشیده پایین و داره سرمو می بره سمت کیرش
خوشم نمی اومد براش ساک بزنم ولی مجبور بودم بهش حال بدم
با اکراه کیرشو بردم سمت دهنمو و کیر کلفتشو لیس زدم چندبار که لیس زدم گفت مک بزن
یکم مک زدم که آب ترش مزه اش رفت تو دهنم چندشم شد ولی مجبور بودم
یه خورده مک زدم بعد دیدم اگه بکنم تو دهنم بهتره حداقل آبش اگه نمی خواد بیاد بزور نمیارمش که مجبور بشم قورت بدم
یه خورده دیگه براش ساک زدم دیم خوشش میاد و چشماشو بسته دیدم نامردیه خودم حال کردم به اون حال ندم
این دفعه با حوصله ی بیشتری براش خوردم و لیس زدم که خودش گفت کافیه
نذار آبم بیاد هنوز باهات کار دارم
خلاصه منو رو گرفت و کونمو بالا داد و با کرم کونمو چرب کرد و گذاشت تو کونم
خیلی درد داشتم و اشک تو چشام جمع شده بود تازه این فقط کله ی کیرش بود هنوز نصف دیگه اش مونده بود
ولی دکتر کارشو بلد بود کیرشو همونجا نگه داشت و با دستاش سینه و چوچولم رو بازی داد تا وقتی که کونم جا باز کرد و کم کم بقیه ی کیرشو هم فرستاد تو کونم
چندبار تلمبه زد تا آبش اومد خوشبختانه آبش زود اومد و زیاد اذیت نشدم
بعد سریع خودمو تمیز کردم و لباسامو پوشیدم و با لبخند به دکتر گفتم حالا جواب مریضات رو چی می دی این همه وقت واسه یه نسخه منو معطل کردی؟!
دکتر خندید و گفت نترس اونش با من. باز هم به من سر بزن عزیزم قول می دم بهت خو ش بگذره
وقتی از تو اتاق دکتر اومدم بیرون دیدم انگار دوست منشیه تازه رسیده بود و همه ی مریضا دارن بهم چشم غره میرن و دارن با نگاهشون منو می زنن. یکی از مریضا هم داشت با غرولند می گفت رفته تو داره با دکتر دل می ده قلوه می ده همه رو علاف کرده.بی اعتنا به حرفاشون سریع از اونجا زدم بیرون و ماوقع رو تو ذهنم مرور کردم که چطور توسط دکتره گاییده شده بودم در حالی که تا اون موقع فقط رونام نصیب دوست پسرم میشد
الان دیگه به این دکترام نمیشه اعتماد کرد