سلام
سعید هستم 29 سالمه.کیرمم حدود 18 سانته.همیشه تو زندگیم به خاطر شهوت بالام مشکل داشتم و دارم.به همین دلیلم وقتی 23 سالم بود زن گرفتم چون از نظر مالی هم امکانشو داشتم.زنم اوایل خیلی خوب بود اما الان مث یخچال از نظر جنسی سرده.و اما داستان:
من یه خواهر زن دارم به اسم زهرا که موقع ازدواجم 16 سالش بود.تو دوران نامزدیم من و زنم خیلی بیرون میرفتیم.هر جا هم که میرفتیم زهرا هم باهامون میومد.البته منم واقعا خوشحال بودم چون با هم خیلی خوش بودیم.
بنا به دلیلی که گفتم {شهوت بالام}منو زنم تو دوران نامزدی هرشب پیش هم بودیم و سکس داشتیم.اکثر مواقع هم خونه پدر زنم بودیم.
همین موضوع باعث شده بود خیلی به زهرا نزدیک بشم و باهم خیلی صمیمی بشیم.مثلا هروقت داداشش سر به سرش میذاشت طرف داریشو میکردم یا تو درساش کمکش بودم.
خونواده زنم مخالف داشتن هر نوع حیوون خونگی بودن و من بر عکس تو خونمون کلی پرنده داشتم.یشب که خونواده زنم خونمون مهمون بودن زهرا گفت که یجفت ازطوطیامو واسش ببرم.منم چون میدونستم مادرش مخالفت میکنه گفتم فعلا هیچی نگو تا واست بیارم.خواستم تو عمل انجام شده قرارشون بدم
چند روز بعد که ناهار اونجا دعوت بودم سر راه رفتم خونه و قشنگترین جفت عروسمو برداشتم و رفتم خونه مادرزنم.
وقتی رسیدم زهرا تا طوطی ها رو دید اینقد خوشحال شد که میپرید بالا و پایین.بعدم قفسو گرفتو رفت تو اتاق.
زنم و مادرزنمم شروع کردن به غر زدن و گفتن اصلا نمیشه باید اینارو ببری و ازین کسشعرا.
ظهر که پدرزنم اومد خونه و موضوع رو فهمید گفت اگر زهرا میخواد نگهشون داره شرطش اینه که بذارتشون رو پشت بوم.زهرام فوری قبول کرد و ناهارشو خورد و با باباش رفتن رو پشت بوم که جای پرنده ها رو درست کنن.منم رفتم سر کار.
چند روزی گذشت و حیوونا تخم کردن.زهرا دایم با من در تماس بود و می پرسید که بهشون چی بدم بخورن و منم بهش میگفتم مثلا تخم مرغ اب پز و هویج و کاهو و…
گذشت تا جوجه هاشون بدنیا اومدن.دیگه زهرام دایم بالا پشت بوم بود چون تعطیلات تابستون شروع شده بود
یشب که شام اونجا بودم زهرا یهو گریه کنون اومد پایین و گفت طوطیا دارن همو میزنن.منم سریع رفتم بالا و دیدم نره چون جوجش بزرگ شده داره میزنتش.
جوجه هارو از تو قفس برداشتم و بهش گفتم قضیه چیه و قرار شد فرداش خودم از شرکت برگشتنی یه قفس بخرمو بیارم واسش.
{ناگفته نمونه به خاطر شهوت بالام همیشه تو فکر کردن همه بودم چه برسه به زهرا اما دوست نداشتم رابطه خوبمونو خراب کنم}
روز بعد زودتر ازسر کار راه افتادم و رفتم قفس خریدمو رفتم خونه مادرزنم.
وقتی رسیدم زنگو که زدم خود زهرا جواب داد و رفتم تو.وارد خونه که شدم دیدم هیچکس نیس.صدا زدم دیدم زهرا از بالا پشت بوم گفت بالام بیاین بالا
رفتم بالا دیدم داره اب پرنده هارو عوض میکنه.سلام کردمو گفتم بقیه کجان که گفت رفتن خونه مادر بزرگش و گفتن من که قفسو اوردم بعد زهرارو هم ببرم اونجا
یهو کیرم رفت تو مغزم و اب دهنم شل شد.هنوزم نمیدونم چرا اونقد ناگهانی رفتم تو فکر کردن زهرا.با خودم گفتم الان وقتشه.حتی از همون یه لحظه فکرش کیرم سفت شد
گفتم باشه پس بیا زودتر قفسو درست کنیم و بریم.
تو همون حین کار چند بار عمدا دستمو زدم به دست زهرا که هیچی نگفت.منم هی پروتر میشدمو بیشتر این کارو میکردم.واقعا حس جالبی بود ترس و شهوت باهم
کارمون تموم شد و قفسو زدیم به دیوار.وایستاده بودیمو داشتیم رفتار حیوونا تو قفس جدیدو میدیدیم.شونه به شونه هم
یدفه بدون هیچ فکری دستمو انداختم دور گردن زهرا و با لکنت بی سابقه ای گفتم قشنگ شدا.اونم با لکنت گفت اره.
دیگه اوضاع از دستم دررفته بود.مغزم کار نمیکرد.احساس میکردم از اضطراب دارم بیهوش میشم.چشام چیزیو نمیدیدتمام بدنم میلرزید.سرمو بردم نزدیک صورتش و گفتم ازم تشکر نمیکنی؟
زهرا با لبخند مضطربی که رو لبش بود سرشو انداخت پایین.
لپشو بوس کردمو گفتم خجالت نکش.منتظرم
برگشت و لپمو بوسید و سرشو انداخت پایین.با دستم چونشو گرفتمو سرشو اوردم بالا.سرمو برگردوندمو لبامو گذاشتم رو لباش.اصن بلد نبود لب بده ولی من تا تونستم لباشو خوردم.نمیدونم چقد طول کشید ولی لبامو از رو لباش برداشتمو گفتم برو حاضرشو بریم دیر میشه.زهرام با همون لبخند قشنگش رفت پایین
سعی میکردم به شهوت افسار گسیختم دهنه بزنم و کنترلش کنم.شیر ابو باز کردمو سرمو گرفتم زیر اب سرد.این کار از شهوتم چیزی کم نکرد اما هوشیاریمو بهم برگردوند و اضطرابم فروکش کرد
با پاهای لرزونن از پله ها اومدم پایین.وارد خونه که شدم بازم هیچکس نبود.فقط فهمیدم زهرا تو اتاق دربستش داره حاضر میشه
رو کاناپه ولو شدم.یه ثانیه نشده بود که زهرا صدام زد
-سعید افا
-جانم
-یه لحظه میاین
پاشدم رفتم سمت اتاقش.درو که باز کردم با همون لباسای تو خونش بود.دوتا مانتوهم دستش بود.گفت
-کدومو بپوشم؟
-ابیرو
-مرسی
برگشت پشت به من مانتوشو انداخت رو تخت و همونجوری وایستاد
دیگه راه برگشتی نبود.رفتم از پشت بغلش کردم و شروع کردم به بوسیدن گردنش.چنان داغ بود و اه میکشید که اتیشم میزد
دستمو بردم زیر تاپشو سینه هاشو گرفتم.واااای چقد سینه های کوچیکش سفت شده بود.تا حالا همچین چیزی ندیده بودم.محکم فشارشون دادم که گفت اااخ
فهمیدم دردش گرفت.برش گردوندمو شروع کردم به خوردن لبای داغش.دیگه به اوضاع مسلط بودمو استرس نداشتم.فقط داشتم لذت میبردم
همونجور که واستاده بودیم رفتم پایین و تاپ و سوتینشو دادم بالا
سینه هاش اینقد کوچیک بود که تقریبا همش تو دهنم جا شده بود.شروع کردم به خوردن سینه هاشو اونم بلند اه میکشید.جوری که نگران شدم صداشو کسی نشنوه.
رفتم پایینتر و یه بوس از رو شلوار از کسش کردم.بعد بلند شدمو گفتم برو رو تخت.
رفت رو تخت نشست منم خوابوندمشو با یه حرکت شرت و شلوارشو دراوردم.
زود پاهاشو چفت کرد چشاش بسته بود.فهمیدم خجالت میکشه
سر زانوشو چند تا بوس کردمو اروم دستمو بردم رو کسش.کاملا خیس بود.شروع کردم به مالیدن.کم کم دوباره صدای اه اهش بلند شد و پاهاشو باز کرد.حالا کاملا در اختیار من بود
سرمو گذاشتم رو کس خیسشو شروع کرده به خوردن کسش.بوی گل میداد.
زهرا جوری ناله میکرد که فک میکردم داره گریه میکنه.منم با ولع چوچولشو میخوردمو سوراخشو میک میزدم.
بعد پاشودمو شلوارمو دراوردم.زهرا دوباره چشاشو بست و دستشو گذاشت رو صورتش.دستشو گرفتمو گذاشتم رو کیرم.یکم مکث کرد و بعد شروع کرد به مالوندن.منم روش خم شدمو شروع کردم خوردن سینه هاش.یکم که گذشت ازش اروم پرسیدم دختری و اونم جواب داد اره.
گفتم صبر کن الان میام.رفتم از تو اشپزخونه روغنو برداشتمو تمام دستا و کیرمو همونجا چرب کردم.یکمم ریختم کف دستمو اوردم تو اتاق.وقتی رسیدم تو اتاق به زهرا گفتم برگرد به پشت بخواب که اونم همین کارو کرد
روغنو که ریختم رو کونش یهو گفت اییییییییی چی بود
گفتم هیچی بابا روغنه
گفت روغن چرا
گفتم بیشتر حال میده..
شروع کردم با انگشتم روغنو رو و اطراف سوراخ کونش مالیدن.اونم هیچی نمیگفت.معلوم بود خوشش میاد
اروم انگشتمو کردم تو کونش که یهو بدنشو سفت کرد
-اییییییییی درد داره
-خوب شل کن بدنتو تا درد نیاد
به فرو بردن و عقب جلو کردن ادامه دادم.اونم دیگه شل کرده بود
اروم انگشت دومم کردم تو.یه لحظه دوباره بدنشو سفت کرد اما زود شل شد
دیگه داشت دیر میشد.میترسیدم کسی بیاد.باید کارو یسره میکردم
همونجوری که به پشت خوابیده بود نشستم رو روناشو سر کیرمو گذاشتم دم سوراخ کونش.یکم که فشار دادم یهو سرشو بلند کرد و گفت
-واااااای درد داره
فهمیدم اگر بکشم عقب دیگه نمیزاره بکنمش.منم تو یه حرکت با تمام قدرت کیرمو چپوندم تو کونش که یه جیغ بلند کشیدو زد زیر گریه.
اهمیتی ندادم و فقط اروم اروم عقب جلو میکردم و اونم فقط میگفت تورو خدا و گریه میکرد
از کنار کونش یه قطره خون اومد بیرون ولی چون با روغن ترکیب شده بود منو بیشتر حشری میکرد
بعد از یکی دو دقیقه گریه هاش قطع شد و منم داشتم تو کونش که حالا کاملا باز شده بود عقب جلو میکردم.کم کم دوباره صدای ناله هاش داشت بلند میشد ولی دیگه وقتی نمونده بود و داشت دیر میشد
با چند تا تلمبه محکم ابمو با فشار تو کونش خالی کردم که گفت واااااای چی بود سوختتتتم
سریع کیرمو کشیدم بیرونو زهرا دوید سمت دستشویی
با شالش که رو تخت بود روغنا خونا و اب کمرای رو کیرمو پاک کردمو شلوارمو پوشیدمو اومدم رو کاناپه نشستم.
ساعتو که نگاه کردم دیدم تقریبا نیم ساعتی گذشته.از این که دیر نشده بود یه نفس راحت کشیدم
چند دقیقه بعد زهرا اومد بیرونو گفت میسوزم.منم گفتم خوب میشه.برو لباس بپوش بریم.
رفت تو اتاقش منم دنبالش رفتم.دو سه دقیقه ازش لب گرفتمو بعد علیرغم میلم از اتاق زدم بیرون.رفتم سر یخچال.دو ورق کالباس برداشتم و گذاشتم تو دهنم
قورتشون نداده بودم که دیدم زهرا حاضر وسط حال واستاده
-بریم؟
-بریم عزیزم
-اومدم ازش یه لب ناز دیگه گرفتم که گفت اه اه چی خوردی بو سیر میدی.
چیزی نگفتم.فقط خندیدمو از پله ها اومدم پایین
تو راه تا رسیدیم خونه مادر بزرگش دستم رو رون پاش بود و تمام راه قربون صدقش رفتم.اونجام وقتی اومد از ماشین پیاده بشم دستمو کشیدم رو کونشو گفتم جوووون.اونم خندید و پیاده شد.
من سکس زیاد داشتم اما به جرات میتونم بگم این سکس لذت بخش ترین سکس تمام عمرم بوده.امیدوارم همه کسایی که ارزوی سکس با خواهرزنششونو دارن به ارزوشون برسن
نوشته: گیلگمش
سلام
منم خیلی خانم اگه کسی کیر کلفت میخواد خبرم کنه منتظرم
09015021552
سلام خوب بود. کسی نیست من کمک سکس ش بشم 09142981345از تبریز میخوام
09170920703بزنگین.پسر باشه زیرهیجده یا زن زیر سی سال. آزادباشه.بیاد.محترمانه. وحشی نیستم.