سلام اسم من امید هستش و 30 سالمه خاطره ای که میخوام براتون بنویسم ماله 2 سال پیشه زمانی که 28 سالم بود و توی مدرسه ی دخترونه درس میدادم (ولی الان نمیزارن) من معلم ریاضی هستم و میخوام ازسکسی بگم که توی مدرسه اتفاق افتاد من اون موقعه ها خیلی جذاب بودم چون باشگاه میرفتم الانم جذابم ولی نه در اون حد که بودم روز اول مهر بود من رفتم مدرسه اولین روز کاریم تو مدرسه ی دخترونه بود خلاصه من تو زنگ که رفتم دفتر به یه زن خوشگل برخوردم اونم معلم بود خیلی خوشگل بود چشماش یه چیزی بین آبی و سبز بود خودشم سفید بود رفتیم تودفتر چند بار صداش کردن که فهمیدم اسمش رویاس بعد ها هم فهمیم 27 سالشه خودشم مجرد بود یه بار ازدواج کرده بود دو سال بعدش طلاق گرفته بود خیلی خوشحال شدم که مجرده و فهمیدم چند وقتیه که سکس نداشته روزای اول همچین توجهش به من جلب نشد ولی بعد چند روز باهام صمیمی تر شد به طوری که باهم شوخی میکردیم و میخندیم ولی رابطه مون در اون حد خوب نشده بود که درباره ی سکس بحرفیم منم چند ماهی بود که سکس نکرده بودم خیلی تحریک شده بودم که باهاش بکنم
یه بار داشت جلوی من پرونده مرتب میکرد و باسنش رو به من بود منم بد جور تحریک شدم کیرم شق شده بود میخواستم همونجا تو جمع بکنمش اما نمیتونستم آبان ماه بود که یه بار میخواستم برم دستشویی نگو اون , اون تو بود وقتی در اومد یه دست روکیرم کشید خندید چشمک زدو رفت دیگه داشتم دیوونه میشدم اونم میخواست بکنه ولی وقتشو و جاشو نداشتیم هر روز رابطم باهاش صمیمی تر میشد یه روز نمیدونم واسه ی چی رفتم آزمایشگاه مدرسه رفتم تو اون تو بود گفتم داری چیکار میکنی ؟ گفت دارم چند تا وسایل آزمایشی میبرم توکلاسم بهش نزدیکتر شدم گفتم میشه اون کلیدو بدی در کمدوباز کنم وقتی داشت کلید رو میداد دستشو گرفتم بهم نگاه کرد چند لحظه ای فیس تو فیس بودیم بعدمن ازش لب گرفتم خیلی حال میداد وقتی لب میگرفتم دستمم میبردم رو باسنش ولمسش میکردم 20 ثانیه ای لب گرفتیم که خودشو جم و جور کرد و گفت دیوونه اینجا مدرسس یکی ببینه هر دومون از کار بیکار میشیم و سریع رفت ولی من بد جور تو حسش بودم زنگ تفریح که رفتیم دفتر بدون اینکه ببینه دفترچشو از تو کیفش برداشتم میخواستم یه بهانه جور کنم که شب برم خونش خلاصه من شب رفتم در خونش و گفتم دفترچت جا مونده اونم منو دعوت کرد تو دفترچرو بهش دادم گفت مرسی گفتم همین؟ گفت میخوای چیکار کنم ؟ گفتم خوب بوسم کن 1 ثانیه لبشو به لبم چسبوند گفتم نه اینجوری نمیشه باید یه شب بیام خونتو خالی کنم ببینم چیکار میکنی گفت اینکار … و منو محکم چسبوند به دیوار و ازم لب گرفت داشتیم همو میبوسیدیم که افتادیم رو تختش لباساشو در آوردم و بعد حسابی سینه هاشوخوردم خیلی باحال بود بعد کیرم گذاشتم کنار کوسش و ازش لب گرفتم اون منو خوابوند رو تخت وکیرم رو گرفت دستش اول گرمش کرد بعد خوردش واااای چقدر باحال ساک میزد من که تو عمرم با20/30 تا دختر سکس کردم هیچکدوم به اندازه ی این باحال ساک نمیزد یه دفعه ای کیرمو گرفت دستش و کرد توکوسش منم تندتند کردم اولش میگفت آروم ولی بعدش هم هیچی نمیگفت شب تو خونش موندم صبح باهم رفتیم سرکارچون تواین مدتت همه به ما مشکوک شده بودن (معلم ها و شاگردا)اونو یه کوچه جلو تر پیاده کردم گفتم بقیه رو خودت بیا گفت باشه
فردای اون روز تو کلاس نشسته بودم که اومد تو کلاس گفت یه لحظه بیا بیرون کارت دارم فکر کردم میخواد بگه امشب بیا خونم حال کنیم ولی یه چیز دیگه گفت.گفتم چیه چی شده؟گفت امید … من حاملم… گفتم چی؟ منو دست انداختی دیگه ؟ شوخی میکنی؟ گفت خیلی دوست داشتم باهات شوخی کنم ولی حیف که نمیتونم اصلا باورم نمیشد بهش گفتم یعنی چی فقط با یبار؟گفت نه میخوای هی بکن . چند روز بودکه هی حالش بهم میخورد و معلما هم بد جور مشکوک بودن خوب خودشون هم میونستن وقتی آدم حامله میشه چه حالی بهش دست میده خلاصه یه روز رفتم بهش گفتم بیا باهم ازدواج کنیم هم من تورو دوست دارم هم تو منو بچه هم که داریم اونم گت باشه اگه ازدواج نکنم چیکار باید بکنم ؟ عروسیه مختصری گرفتیم و تو مدرسه هم گفتیم با هم ازدواج کردیم ولی هیچ کس تعجب نکرد گفتن ما از همون اولش میدونستیم شما همدیگه رو دوست دارید 3 ماه گذشت رفتیم سونگرافی که دکتر گفت تبریک میگم همسرتون دو قلو بار داره اصلا باورم نمیشد گفتم ای خدا یه دونه کم بود حالا شد دو تا چندوقت دیگه گفتن یکی دختره یکی پسر 3 ماه اخر رو رویا نیومد ولی بجاش یه معلم دیگه میومدخلاصه بچه هامون بدنیا اومدن و حالا 1 سالو نیمشونه منم خیلی از زندگیم راضی هستم و اون سکسی بود که باعث شد دنیا م عوض بشه ولی ناراحت نیستم باید تو زندگیم تغییری ایجاد میشد که شد.
نوشته: امید