سمیرا دوست خواهرم بود و بعضی وقتها خونه ما می اومد. دختر راحتی بود (البته یه دختر 11، 12 ساله که معنی مقید بودن را نمی فهمه) و تلاشی برای پنهون کردن بدنش از غریبه را نمی کرد. عمدتاً یه تاپ آستیندار با یه دامن زیرزانوئی می پوشید و وقتی بیرون می رفت یه چادر هم سرش می انداخت. پدر و مادرش هم پولدار بودند و هم لارج و تربیت دخترشان هم خیلی امروزی و مترقی بود. روزها عمدتاً تو خئنه تنها بودم و فرصت برای هر کاری رو داشتم. یه روز متوجه شدم دامنشلواری سمیرا از مهمونی دیشب تو خونه ما جا مونده. همیشه تو ذهنم کس بیمو و تپل سمیرا رو در حال لیس زدن تصور می کردم و عجیب هم حالی به حالی می شدم. حالا دامنشلواری سمیرا تو دستم بود و داشتم لاش رو می بوئیدم. عجب بوی تازگی و شهوتی می داد. ناخودآگاه کیرم صاف شده بود و بدجوری دلم هوای لیس زدن کس و کون یه دختر تازه بالغ را کرده بود. سمیرا 12 سالش بود و بعید بود که هنوز موئی اطراف کسش و لای پاش دراومده باشه. اینکه بتونم یه کس تازه و دست نخورده لخت و بیمو رو بخورم داشتم دیوونه می شدم. کیرم رو آوردم بیرون و می مالوندم به دامنشلواریش. چه حالی می داد. یه فکری به سرم زد.
گوشی رو برداشتم تا به خونشون زنگ بزنم. خونشون سر کوچه بود و ما وسطای کوچه بودیم. ساعت حدودای 10 صبح بود و خود سمیرا گوشی رو برداشت. خودم رو معرفی کردم و گفتم که لباسش خونه ما جا مونده. ادامه دادم خودم براتون بیارم یا خودتون میاین ببرین. گفت: مامانم همین الان داداشم رو برده دکتر و تا ظهر برنمی گرده. بهمین دلیل تا اون نیاد نمی تونم بیام. هیجان و شهوت تو صدام هم تاثیر گذاشته بود. عجب موقعیت استثنائیای بود و باید حداکثر استفاده رو می بردم. گفتم پس می خواین من بیام. با یه حالتی که عدای بزرگترا رو در میاورد گفت نه آخه زحمت میشه. من خودم بعداً میام و می گیرم. گفتم خواهش می کنم من تا چند دقیقه دیگه میام. خداحافظی کردم و گوشی رو گذاشتم. تمام مدتی که باهاش صحبت می کردم داشتم با کیرم بازی می کردم. حسابی شق شده بود و آب اولیه اش هم اومده بود. سریع لباس بیرون رو پوشیدم و دامنشلواریش رو تا کردم و زدم بیرون. زنگ درشون رو زدم و درو بروم باز کرد. رفتم تو و پشت در منتظر واستادم. ظاهراً باید بالا میرفتم. چون صدای باز شدن درب آپارتمان رو شنیدم ولی هیچ صدای پائی رو نشنیدم. رفتم بالا و چند ضربه به در نیمه باز زدم. صدای صحبت کردنش رو شنیدم و هُری دلم ریخت. نکنه مادرش برگشته و من خبر ندارم. آخه قرار نبود مادرش تا ظهر برگرده. یه کم که دقت کردم دیدم که با تلفن داره صحبت می کنه. خیالم راحت شد و به خودم جراتی دادم و رفتم داخل و درب رو پشت سرم بستم. یه تاپ تنگ بدون آستین و یه شلوارک تنگ کوتاه سبز رنگ پوشیده بود و ایستاده داشت با تلفن صحبت می کرد. یه لحظه که منو تو چهارچوب درب داخل خونه دید به نظر جا خورد و انتظار نداشت که من اینقدر راحت بیام تو. ولی مگه شهوت و شدت هیجان می زاره آدم بیرون بمونه! ران و ساق پاش کاملاً بیمو بود و برجستگی کپلش از زیر شلوارک و سینههای نورسش از زیر تاپ کاملا مشخص بودند. تلفنش تموم شد و من هنوز پشت در واستاده بودم. سلام کردم و لباسش رو بهش دادم. تشکر کرد و گفت خیلی زحمت کشیدین. اصولاً دیگه من بایستی برمی گشتم ولی این چنین موقعیتی دیگه پیدا نمی شد. با ترس و لرز درونی و صدای لرزون گفتم می خوام چیزی بهت نشون بدم. زدم به سیم آخر و ادامه دادم می دونی کیر چیه؟ با تعجب گفت: کیر!؟ نه نمیدونم. گفتم می خوای یکیشو بهت نشون بدم. خوشت میاد. گفت: باهاش چیکار می کنن. گفتم اولش کوچیکه و اگه باهاش بازی کنی بزرگ میشه و گرم. گفتم باید یه جا بشینم تا بهت نشون بدم. مبل راحتی داخل اتاقش رو بهم نشون داد گفت الان برمی گردم. رفتم تو اتاق. سریع درب رو به حالت نیمه بسته در آوردم و شلوارم رو درآوردم و بعد شورتم را. دوباره شلوارم رو پوشیدم و زیپش رو باز گذاشتم. کیرم رو از لای زیپ بیرون گذاشتم و در حالیکه روی مبل می نشستم درب رو کاملاً باز کردم و یه کتاب رو روی کیرم گذاشتم.
سمیرا با دو لیوان شربت برگشت و با تعجب به من و کتاب و شورتی که دستم بود نگاه کرد. شورت رو با خجالت کنار گذاشتم و گفتم یه صندلی بزار جلوم و بشین. صندلی کامپیوتر رو کشید جلو و کنجکاوانه نشست. گفتم یه نکته جالب دیگه و اون اینکه اگه مثل بستنی کیم اونرو بمکی بعد از یه مدت ازش یه شیر سفیدرنگ خارج میشه که خیلی هم خوشمزس و فقط دخترها می تونن اینکار رو بکنن. خیلی سعی کرده بودم کیرم راست نشه و تقریباً هم موفق بودم. به آرامی کتاب رو از کیرم کنار کشیدم و در همون حال سمیرا یه آه حاکی از تعجب کشید. کمی خودش رو عقب کشید و به من نگاه کرد. گفتم: نترس. کیرم به سمت چپ خوابیده بود و کاملاً سفید و تمیز به نظر می رسید. گفتم کیر که بهت می گفتم همینه. فقط پسرها دارند و دخترها هم خیلی از اون خوششون می یاد. بیا بگیر باهاش بازی کن یواش یواش بزرگ میشه. با تردید جلوتر اومد و دستش رو به کیرم زد. تفاوت دمای بدنش با من یه پالسی ناشی از لذت رو در بدن من ایجاد کرد. گفتم بیا بشین جلوی پام تا راحت باشی. پام رو بازم کردم و اومد نشست جلوی پام. کیرم رو گرفت دستش و شروع کرد به معاینه. اینور و اونور می کرد و من هم غرق لذت بودم. یواش یواش کیرم داشت سفت می شد و اون هم با تعجب داشت موضوع رو دنبال می کرد. بعد از چند دقیقه کیرم حسابی شق شده بود و آماده بود. براش خیلی جالب بود و مرتب داشت با کیرم ور می رفت. بهش گفتم خوشت اومد. دیدی بهت گفتم چیز جالبیه. حالا باید مثل بستنی کیم بخوریش. یه کم که بخوریش ازش یه شیر سفیدرنگ خارج میشه که خیلی خوشمزس. سعی کن تمام شیرش رو بخوری. اول با کمی تردید دهنش رو به سر کیرم نزدیک کرد و شروع کرد به میک زدن سر کیرم.
اینقدر حشری شده بودم که هر آن ممکن بود تمام آبم رو تو دهنش خالی کنم. ولی به زحمت خودم رو کنترل می کردم. آب اولیه ام جاری شده بود و سمیرا با کمی تردید داشت اونرو مزه مزه می کرد. در حالیکه غرق لذت بودم گفت که مزهاش کمی شور است و من گفتم که این شیر اصلی نیست. یه کمی باید صبر کنی. انگار خیلی علاقه مند بود که آبم جاری شود و او آنرا بچشد. با اشاره دست به او فهماندم که باید مقدار بیشتری از کیرم را در دهانش جا دهد. همین کار را کرد و تماس سر کیرم با حلقش را احساس می کردم. هنوز ناشی بود و گاهی دندوناش کیرم رو اذیت می کرد. در اوج لذت بودم و ساک زدن او لذت فراوانی را در روح و روانم جاری می کرد. دیگه هر لحظه ممکن بود بریزم. تصور اینکه قراره تموم آبم رو تو دهنش خالی کنم منو به رویا برده بود. با یه دست زیر کیرم را چسبیده بود و دست دیگرش روی ران سمت چپم قرار داشت. با صدای لرزان گفتم که آماده باش شیره داره میاد. با چند تکان و سر و صدا، آبم دراومد و همش رو حلقش خالی کردم. نفس نفس زنان گفتم که بخورش بخورش ولی انگار از طعمش خوشش نیومده بود. کیرم از دهنش بیرون افتاد و آبم از گوشه لبش جاری بود. گفت شیره گرمه و خوشمزه نیست. گفتم دفعه اولت بود وگرنه خوشت میاد. گفتم بلند شو دهنت رو بشور تا من هم کیرم رو جمع و جور کنم. با زحمت پا شدم و شلوارم رو درآوردم تا شورتم را بپوشم. سمیرا هم رفت سمت دستشوئی. آماده شدم و کنار در منتظرش شدم. گفتم اگه دوست داشتی یه بازی دیگه هست که مربوط به تو میشه. مطمئن هستم ازش خوشت میاد. حالا اگه وقت شد فردا یا پسفردا با هم بازی می کنیم. نگران بودم تو راهرو کسی منو ببینه. ولی خوشبختانه هیچ اتفاقی نیفتاد و من برای روزهای بعد برنامهریزی کردم.
منتظر ادامه این داستانم اگه میتونی برام بفرست من یه چند تا فیلم و عکس تو همین سن سالها دارم خواستی میفرستم