با سلام خدمت همه ی عزیزان.این داستان کاملا” واقعیه و مشکلیه که از لحاظ روحی گرفتارش شدم. من آراد هستم 28ساله و شاغل ساکن یکی از شهرهای جنوبی کشور. یک سال ونیم پیش بود که به دخترعموی زیبای خودم سپیده علاقه مند شدم سپیده دختری خوشکل و جذابه با اندامی فوق العاده سکسی که هر مردی آرزوشو داره اونقدر خوشکل،خوش تیپ و خوش استیله که وقتی با اون میرم بیرون همه نگاهش میکنن چون خداییش قیافش خیلی سکسیه و اندامش با اون کون گردو خوشکلش واقعا” همه حتی منو حشری میکنه. حدوده 3ماه باهم رابطه پنهانی داشتیم که تصمیم گرفتم با سپیده ازدواج کنم توی اون 3ماه خیلی دوست داشتم باهاش سکس کنم اما قبول نکرد که نکرد.فقط 4،3بار ازش لب گرفتم 2بارم توی سینما بهش چسبیده بودم دست چپمو انداخته بودم دوره گردنش با سینه های نازش حسابی ور رفتم طوری که آبم اومد.خلاصه تصمیم گرفتم سپیدهو به عقده خودم دربیارم و به همین خاطر رابطمونو علنی کردم توی این 3ماه بهش اعتماد و اطمینان پیدا کردم خودش گفت که دوست پسر داشته اما اصلا” با کسی سکس نداشته حتی قسم خاک مامانشو خورد.و من باورم شد که اصلا” سکس نداشته. بالاخره به خاستگاری سپیده رفتم و یک هفته بعد از خاستگاری و نامزدی به عقد هم دراومدیم و رسما” زن وشوهر شدیم.دوران خیلی خوشی بود اوایل عقد.اولین باری که باهم خوابیدیم هیچوقت یادم نمیره عجب سکسی کردیم.چه حالی داد.با اون اندامش دیوانم کرد.
باورم نمیشد زیر لباس همچین بدن توپی داشته باشه.تمام بدنشو لیس زدم و خوردم چندبارم گازش گرفتم که وقتی از درد گاز من میگفت آآآآی دیوونم میکرد اونم حسابی کیر من خورد.وقتی کیرم تو دهنش بود لبای نازشو عقب جلو میکرد اون لبای سرخ و محشرو که دوره کیرم میدیدم انگار داشتم خواب میدیدم باورم نمیشد که دخترعموم سپیده که کل پسرای فامیل کسخلش بودن داره واسه من ساک میزنه.وقتی ساک میزد کون خوشکل و نازشو قمبل کرده بود سمته چشمای من منم داشتم به کسش زبون میزدم و لمبه های کونشو فشار میدادم و گاهی هم انگشت میکردم تو سوراخ کون تنگش اونم که داشت کیرمو با حرصو ولع میخورد.انقدر قشنگ و حرفه ای میخورد که انگار یه عمره ساک زده یه لحظه هم شکم برد که نکنه قبلا” واسه دوست پسراش کیر خورده باشه!؟ خلاصه یه 2ماهی گذشت و ما چندبار دیگه هم سکس کردیم هردفعه بهتر و باحالتر از دفعه قبل. یه شب که شام خونه داداشش دعوت بودیم بعد از چندساعت نشستنو خوشوبش و شام خوردن خواستیم بریم.سپیده رفت توی یکی از اتاق خوابا که لباسشو عوض کنه خیلی طولش داد بلند شدم رفتم تو اتاق دیدم لباسشو عوض کرده و داره با تلفن حرف میزنه خودمو نزدیکتر کردم که یهو دیدم از اونطرف گوشی صدای یه مردی داره میاد اخمام رفت تو هم.سپیده که دید فهمیدم سریع گوشی رو قطع کرد و خیلی سریع شماره رو پاک کرد.خواستم کتکش بزنم اما نمیشد چون خونه برادرش بودیم زشت بود آبروریزی میشد خیلی عصبانی و درهم خداحافظی کردیم و با سپیده از خونه اومدیم بیرون سریع بردمش یه جای تاریک و خلوت یه سیلی محکم زدمش
شاخ دراورد فکرشو نمیکرد که بزنمش چشماش گرد شد و ماتش برده بود با عصبانیت و خشم و صدای بلند گفتم:خب داستان این پسرو بگو تا نکشتمت.اونم شروع کرد حرف زدن که این پسر دوست پسرم بوده تو دانشگاه باهم آشنا شدیم و قول ازدواج به هم داده بودیم اما این پسر خیلی لفتش داد و نتونست یه کاره خوب گیر بیاره که بیاد خاستگاری.منم دیگه بهش زنگ نزده بودم و ندیدمش تا اینکه چندشب پیش یکی از دوستامو دیده اونم بهش گفت که سپیده ازدواج کرده.امشبم زنگ زده بود میگفت:چرا منتظرم نموندی و از این حرفا. من سعی کردم حرفشو باور کنم ولی تو دلم آشوب بود و تا یه 20روزی نتونستم از فکرش دربیام و کلافم کرده بود همش فکر میکردم حرفای سپیده دروغه. به خودشم گفتم تو دیگه شوهر داری زن منی اگه 1باره دیگه از این موارد ببینم میکشمت.اونم قبول کرد و قول داد که اولین و آخرین باره.خلاصه یه یک سالی گذشت و مشکلی نداشتیم تو این 1سال هم کلی به هم علاقمند شده بودیم و همدیگرو خیلی دوست داشتیم.البته یه مورد دیگه هم تو این یک سال داشت اما مهم نبود.چون یه پسره غریبه شانسی بهش زنگ زده بود سپیده هم کنجکاو شده بود که این شاید آشنا باشه باهاش حرف میزد ولی بازم نگفت تا خودم فهمیدم حسابی هم کتکش زدم که نگفت وادارش کردم با پسره قرار بذاره اون پسرم سره قرار اومد که اونم کتکش زدم دمشو گذاشت رو کولش رفت دیگه به خط سپیده زنگ نزد.
بالاخره باهم عروسی کردیم و زندگی مشترکو شروع کردیم تا یک ماه پیش که همه چیز به هم ریخت.یه روز اتفاقی گوشیشو برداشتم رفتم توی مسجاش که دیدم یه شماره به اسم دختر ذخیره شده اما پیاماش مشکوکه انگار پسر فرستاده. رفتم تو صندوق ارسال از مسجایی که سپیده ارسال کرده بود براش مطمئن شدم این شماره مال یه مرده نه زن حسابی هم قربون صدقه هم رفته بودن.شماره رو برداشتم با گوشی خودم زنگ زدم که دیدم بله یه مرد جواب داد. سپیده از حمام اومد بیرون و دادگاه گرفتم براش بعد از کلی کتک زدنش و دادوبیداد و حرف زدنو بدوبیراه گفتن ازش خواستم که داستان این یکی رو بگه که گفت:همون پسرس که قول ازدواج به هم داده بودن که دوباره باهم ارتباط برقرار کردن.خیلی شکم برد که باهاش سکس داشته به همین خاطر خواستم مطمئن شم سپیده گریه کنان توی کنج دیوار خودشو جمع کرده بود و من گوشیشو برداشتم و با پسره مسج بازی کردم و بعد از 20دقیقه مسج بازی و چندتا مسج حرفه ای و حساب شده طوری که پسره شک نکنه و مطمئن باشه که سپیده داره بهش پیام میده فهمیدم که سپیده 1بار خونشون رفته ولی سکس نداشتن فقط با لباس همدیگرو بغل کردن و از هم لب میگرفتن ولی سپیده واسه پسره ساک زده و کیرشو خورده. خیلی ناراحت،داغون و افسرده شدم خواستم دوباره در حد مرگ و خون بالا آوردن بزنمش به خاطر خیانتش به من و اینکه خاک مامانشو به دروغ قسم خورده بود اما دلم واسش سوخت.الان 1ماه گذشته از فکر این جریان بیرون نمیام توروخدا بهم بگید چه کنم؟دارم روانی میشم.رابطم با سپیده یخ شده.
نوشته: آراد
talaghesh bede o motmaen bash dobare behet khiyanat mikone o gheyrat dashte bash
داداش اون عوضی رو طلاق بده وگرنه تا آخر عمر واست میشه اوقده و انم همیشه کیر میخوره..
نیم متر چوب خشک بکن کونش تا دیگه کیر نخوره!
طلاقش دادي يانه؟
خودتو بیچاره نکن پسر اون دیگه درست بشو نیست دلش پیشه اونه خودتو راحت کن طلاق بده بره
اگه دوسش داری و دوستت داره باید کمکش کنی…
باد ببریش پیش روانشناس.
و اتمام حجت هم کنی باهاش و همچنین سعی کنی همه جوره ارضاءش کنی هم از نظر جسمی هم عاطفی
داداش توهم ازلجش بروکون بده تاادب بشه
خطش را عوض کن یا طلاقش بده