سلام به همه دوستان,من اسمم زهراست و شيراز زندگي ميكنم,ما يه خانواده 3نفره هستيم,مامان و باباو من,من يه دختر با موهاي طلايي و چشم عسليم والان 25سالمه و اين خاطره مربوط ميشه به 4سال پيش,من 2تا دايي دارم كه يكيش ازدواج كرده اسمش مهدي و اون يكي كه اسمش محسنه يه سال ازم بزرگتره,
من اون سال به دلايلي هنوز دانشگاه نرفته بودم و اكثر اوقات تو خونه البته صبحا تنها بودم,مامان و بابام هردو استادن ولي مامانم فقط صبحادانشگاس,اما سكس من با داييم مال وقتيه كه مامان خونه بود,
از داييم بگم,يه پسر با قد 180 و وزن 90 با يه هيكل به قول پسرا خطي! آخه چن ساله كه بدنسازي ميره,
من و داييم چون تفاوت سني زيادي نداريم همه جا با هم ميرفتيم (و ميريم),خيلي دوسش دارم آخه هم حرف دلمو ميفهمه هم خيلي بام مهربونه(حتي تو سكس)
چن ماهي بود كه حس ميكردم نگاهاش سنگين شده و .. ولي بيخيال شدم,با اينكه منم توكفش بودمو خيلي وقتا به يادش خود ارضاعي ميكردم,آخه ميدونين كيرشو ديده بودم,يهروز كه خونه مامان جونم بوديم,محسن طبقه بالا تو اتاقش بود,من رفتم تا غافلگيرش كنم,ولي اول از پشت پنجره اتاقش يواش نگاكردم تا ببينم اگه خوابه با سرو صدا بپرم تو اتاقش,ولي..
ولي ديدم(نيم رخ) كه لخت واساده جلو آينه و داره فيگور ميگيره,داييم خيلي كم موئه,يعني تقريبا فقط موهاي زيره بغل داره و بالاي كير,كه اونارم زده بود,با اينكه كيره تقريبا سفيدش خوابيده بود ولي كوچيكش كه بعدا واسش سانت كردم 12 س بود,بگذريم,اين صحنه رو كه ديدم آب از كسم را افتاد,نميدونستم چيكا كنم,اگه ميرفتم تو واسم كثره شأن بود كه بش پيشنهاد سكس بدم,دويدم تو دسشويو انقد خودمو ماليدم كه ارضا شدم,وقتي اومدم بيرون مامانم گفت چرا انقد اون تو بودي؟گفتم دلدرد شديد دارم مثلا يه قرص ضد اسحال انداختم بالا!
اون روز ميخواسم با محسن برم سينما,تو سينما هم هي دسم ميرف سمتش ولي غرورم اجازه نميداد,از سينما كه اومديم بيرون رفت بستني بگيره كه يه پسره ك با دوستاش بود رد شدو بم گفت جوووووون بكنم,كه همون لحظه محسن اونارو ديدو همشونو ناكار كرد و پليس و..
گذشت تا يه روز عصر محسن اومد خونمونو واسم شاسخيم! خريده بود ديونه,وقتي بم داد بوسش كردم(راسي بگم ما هيچ وقت همو بغل نميكرديم منم هميشه با تيشرت و شلوار جلوش بودم)
اونروز روزه خوبه من بود,با اينكه ميدونسم اون دوس داره بام سكس كنه و از وقتي اين حسو داره حتي كمتر بم دس ميزنه تا حشري نشه,ولي نميدونسم آخه چتو من اينو حشري كنم,
از همون عصر تو فكرش بودم تا اينكه بعد 4_5 ساعت فكر به يه نتيجه توپ رسيدم
اونشب چون بابام نميومد خونه,محسن ميموند,وقتي شامو خورديم كمك مامان ميزو جمع كردمو ظرفارو گذاشتم تو ماشينو به مامانم گفتم مامان گلم خوابت مياد خوب برو بخواب ,چرا خودتو اذيت ميكني..گفت راس ميگي پس لطفا واس داييت جا بنداز تو پذيرايي,شب به خير عزيزم,بوسيدمشو رفت به خاطره سر دردش يه ديازپام خوردو خوابيد,,اومدم تو حالو نشسم با محسن حرف زدن از همه چي الا سكس,رفتم واسش دشك آوردمو همينطور نشسيم به حرف و فيلم,تو همين حين من پاچه شلوارامو كردم زيره پايه مبل طوري كه اصن در نياد,به محسن گفتم بياد كنارم بشينه و تو چشم فوت كنه,آخه مثلا چيزي تو چشم رفته,بعد گفتم برم قهوه بيارم بخوريم,همين كه بلند شدم,شلوارم از پام در اومد,محسن چند ثانيه رو اندامم قفل بود,خودم مثلا سعي كردم بكشم بالا كه نميشد,ديگه سعي نكردمو چشام تو چشاش لاك بود,حشرش بالا زد,كيرش از زير شلوار ورزشيش قشنگ معلوم بود,خيلي ناخود آگاه دست گذاشت رو كونم,نشسم,سرمو تو بغل گرفت وچشامو بوسيد,داشتم ميلرزيدم,منم بغلش كردم,حالا ديگه داشتيم لب همو ميخورديم,همش نوازشم ميكرد,بلند شد رفت چراغ خاموش كرد,شلوارمو كامل در آوردو دستمو گرفت و منو برد رو دشكش,الان فقط نور تلوزيون بود,منو خوابوندو كنارم خوابيد,بش گفتم بذا شلوار داييمو در بيارم,گفت بفرمايين عزيزه دلم,
بعد شروع كرد به ليسيدن سرو صورتم,آروم سينمو ميماليد,روم نميشد به كيرش دست بزنم,آخه تا اون موقع به هيچ كيري دست نزده بودم,وقتي منو ميليسيد تو فضا بودم ,گفت من شير ميخوام! گفتم نداريم ولي شما ميتوني امتحان كني,,,,
لباسمو در آوردو از رو كرست واسم ميماليد,خيلي حال ميداد,الان يه حسي داشتم كه موقع خودارضاعي به اين شدت نبود,كسم خيس خيس بود,داشتم ميمردم از لذت,تقريبا بي اراده يه ناله هاي خفيفي ميكردم,كرستمو درآورده بودو سينمو ميخورد,وااااي حسش قابل توصيف نيس,خواستم از كمرويي بيرون بيام,لباسشو درآوردموسينه هاشو ميماليدم,به همه جاش دست ميكشيدم,چه اندام عالي داشت,خيلي منو ليسيد تا رسيد به شورتم,از رو شرت كسمو كه حالا پره آب بودو ماليد,ديونم كرد,بهش گفتم محسن جان نرو اونجا ميميرم(اولين بار بود كه بش ميگفتم محسن)ولي اون آروم ميماليد,سرشو گذاشت لاي پامو كسمو بوسيد,گفت زهرا جونم اجازه هس؟گفتم نه,گفت چرا عزيزم؟ گفتم بيا بالا,اومد ,شورتشو در آوردمو كيرشو محكم گرفتم,خوابيد كنارم لبمو ميخورد,منم كيرشو ميماليدم,گفتم محسن يه سوال كنم مسخرم نميكني؟ گفت نه فدات شم,گفتم كجاي چيزتون باعث ميشه حال كنين؟(آخه من اصن فيلم سكسي نديده بودم و فقط چنتا عكس ديده بودم)گفت چيزمون چيه؟! گفتم اذيت نكن,گفت اسمشو بگو تا بگم,گفتم خب بابا,كير,,يه خنده اي كردو گفت نگا عزيزم,اين قسمت كه ختنه شده,اون قسمتو ماليدم,گفت نكن ارضا ميشما! بعد رفت پايين و شورتمو درآورد,زود دستمو گذاشتم رو كسم كه هم لوس بشم,همم خجالت ميكشدم يه جورايي,سرشو برد لاي پامو دستامو بوسيد,گفت جيگره من ناز ميكنه؟ و آروم دستمو برداشت,همين كه لبشو گذاشت رو كسم يه حالي شدم,گفتم محسنم يواش,,,آروم كسمو ليس ميزد ,ديگه تو حال خودم نبودم,يكم چشام تار شده بود,خييييلي حال ميداد,مدام آه آه ميكردم,نزديكه نيم ساعت داشت كسمو ميخورد كه قبل از اينكه ارضا شم محكم سينمو ميماليد,انقد ماليدو ليسيد تا ارضا شدم,آوردمش بالا و خوابوندمش روم,گفتم محسن خستمه,خودش كنارم خوابيدو منو بغل كرد,چند دقه بدون هيچ كاري فقط خوابيده بوديم,محسن هنوز كيرش شق بود,دستمو بردم طرف كيرشو واسش ميماليدم,اونم آروم موهامو نوازش ميكردو نوك سينمو ميخورد,يه گاز از سينم گرفت,من يه آي جيغ مانند گفتم و بش گفتم دايي خيلي بدي و تريپ قهر اومدم,بيچاره كلي لبمو بوسيدو عذر خواهي كرد,كيرش تو دستم بود ولي وقتي ناز كردنم تموم شد براش ماليدم و منم لبشو بوسيدم,يه آهه كوچيك ميگفت,يكم كه حالم بهتر شد,پاشدم نشسم,چون كسمو خورده بود ميخواسم كيرشو بخورم كه نذاشتو گفت عزيزم تو كه بدكاره(همون جنده,آخه داييم تو فاميل به مؤدبي معروفه)نيسي كه ميخواي بخوريش,,,
گفتم دايي يه كوچولو,,,,آخر به شوخي و زور سرشو فقط كردم تو دهنم,گفت زهرا جونم افتخار ميدن كه ايشونو بفرسيم داخل؟,مثه خودش اذيتش كردم گفتم داخل كجاس؟! گفت ديوونه نامرد! منظورم اون كونه توپولته خوشكل من,,,
گفتم دايي درد داره نه؟ گفت ولي شايد حالش بيشتر از دردش باشه ها,گفتم فقط آروم,, منو رو دست خوابوندو خوابيد پشتم,يكم از پشت سينه و كسمو مالوند,ديگه آماده دادن بودم,پيش خودم گفتم كاش پرده نداشتمو به عزيزه دلم كس ميدادم,,,پايه چپمو داد بالا,خيلي حشري بودم,دلم ميخواست كسمو بگاد,ولي حيف,,كيرشو گذاشت دمه سوراخم,گفتم محسنم جون زهرا يواش,گفت چشم,سرشو كرد تو,يه جيغ كوچيك زدم,گفت زري,مهناز(مامانم) ميادا,گفتم به خدا درد داره,,پاشد يواش رفت تو اتاقه منو كرم آورد,يكم زد به كيره21سانتيشو ي مقدارم زد دم سوراخه منو تو سوراخم,كيرشو گذاشتو محكم كرد تو كه بازم راحت نميرفت تو,داشتم ميمردم,اگه بگم نصفشم تو نرفته بود دروغ نگفتم,صورتمو گذاشته بودم رو بالشه لايكويي و جيغ ميزدمو اشك ميريختم,صداي جيغم كم شنيده ميشد,محسن نفهميد كه دارم گريه ميكنم وگرنه ميكشيد بيرون,هي فشار ميدادو ميكرد تو,من جيغ و گريم بيشتر شدو سرو از رو بالش برنميداشتم,كيرشو تا ته چپوند تو , چن لحظه نگه داشت,بعد شروع كرد به تلمبه زدن,چشام سياهي ميرفت,اولش فقط درده وصف ناپذيري داشت,ولي بعداز چنتا تلمبه دردو لذت بود,جيغم تبديل به آه ه ه ه ه ه شده بود,بعداز 2_3 دقه من لرزيدمو باز ارضا شدم,محسنم چند ثانيه بعداز من آبش اومدو ريخت تو كونم,بعد آروم منو از پشت بغل كرد,كيرش كوچيك شدو آروم اومد بيرون,بالشتم خيسه خيس بود,رومو كرد به خودش,گفت الهي بميرم,گريه كردي فدات شم؟ببخشيد,,محكم بغلم كردو بوسيدم,من فقط نگاش ميكردم,گفت اينطوري نگام نكن,اگه ناراحتي خب منو بزن,,بهش لبخند زدمو لبشو ليس زدم,گفتم ممنون محسنه من,دوست دارم,,,گفت منم دوست دارم زهراي دايي,راسي ممنون كه بالاخره بم محسن گفتي,,,من همش نگران بودم كه مامان بيدارباشه يابيدار بشه,رفتيم دسشوييو اومديم لباساي همو پوشونديمو محسن ديوونه منو بغل كردو برد گذاشتم رو تختمو بوسيديم همو,رفت تلويزيونو خاموش كردو رفت خوابيد,
اين اولين سكسم با داييم بود,تا الان خيلي با هم سكس داشتيم,خيلي بيشتر از قبل همو ميخوايمو هميشه هم فقط با هميم,
عاشقشم.
نوشته: زهرا