داستانی که تعریف میکنم واقعی هست و مربوط میشه به سال قبل زمانیکه من داشتم واسه کنکور میخوندم و متاسفانه امسال هم دارم میخونم و پشت کنکوریم.خیلی وسواسی بودم و هستم توی درس خوندن.مثلا من وقتی درس میخوندم باید سکوت مطلق تو ی خونه بود وکسی تکون نمیخورد.معمولا پدر و مادرو برادرم از کارای من خسته شده بودن.چونکه وقتی من درس میخوندم نباید تلوزیون روشن میشد.نباید چرخ خیاطی کار میکرد-نباید مهمونی میدادیم و یا مهمون بیاد خونه-نباید…نباید…نباید…خلاصه باید سکوت مطلق تو خونه وجود داشت تا من درس بخونم.خودمم از کارام خسته شده بودم.نمیدونستم دارم چیکار میکنم.فقط داشتم به خونوادم گیر الکی میدادم و اونارو اذیت میکردم.بعضی موقع ها توی تلوزیون بچه هایی که درس خوندن و به جایی رسیدن رو نشون میداد پدر و مادرم اونا رو به رخ من میکشیدن و اونارو با من مقایسه میکردن و میگفتن اینایی که با بی پولی و توی اتاق 6 متری و با 12 تا خواهر و برادر درس خوندن و به جایی رسیدن ولی تو با این همه امکانات هیچ کاری نمیتونی بکنی و از این جور حرفا.
منم هم نمیدونم چرا اینجوری بودم شاید جنبه ی درس خوندن نداشتم.نیم سال بود.امتحانای پیش دانشگاهی م شروع شده بود.نمیدونم چرا ولی امتحانای مدرسه مو خیلی خوب میدادم اما توی کنکور و سوالای تستی گند میزدم.
تا اینکه بابام زد به سرش و خونه مونو فروخت.ویه خونه ی دو طبقه ی جدید که متراژش م کمتر ازخونه ی قبلی مون بود رو خریدیم.
من واقعا خیلی وسواس به خرج میدادم.فکر میکردم با جق زدن و دیدن فیلم های سکس و سوپر روحیه میگرم و درسمو با جدیت میخونم.جق خیلی میزدم شاید هر روز یه بار.یه روز تا 12 شب درس خوندمو اومدم توی رخت خوابم.گوشی و برداشتم و شروع کردم دیدن فیلم های سکس.دستم توی شلوارم بود و با کیرم بازی میکردم.بعضی موقع ها یا نه اکثرا شلوارمو زیر پتو درمیاوردمو با کیرم بازی میکردم یه جورایی حال خودمونی با خودم.
رسیدم به فیلمی که یه پسر 18 ساله یه پسر 18 ساله ی خوشگل دیگه رو می گاه.خیلی شهوتناک بود.فیلمو نصفه نگاه کردمو رفتم دستشویی و یه جق خوشگل زدم.من خیلی خیلی خیلی حشری و شهوتی شده بودم.دیگه از خودم بیرون اومده بودم.
با خیلی از دخترا دوست شده بودم و اما هنوز اون فیلمه از یاد م نرفته بود و همش به یاد اون فیلمه جق میزدم نه دیگه به یاد اون دخترا.
یه شب دیگه گذشت دیگه از درس خوندن خبری نبود.فقط با خودم حال میکردم.جربزه ی اینم نداشتم که با دوستام حال کنم یا یکی رو بیارم خونه باهاش حال کنم.ترسو بودم .
شب روز بعد رسید و من اومدم دوباره توی رخت خوابم.این دفعه زیرشلوارمو زیر پتو کشیدم پایین .این دفعه با کیرم حتی حال نمیکردم با رونام و پاهام و سوراخ کونم ور میرفتم .انگشتم رو کردم تو کونم وقتی در آوردم یه سوزشی داشت .فکر اینو میکردم که الان یه پسری بغلم بودم من اونو میگاییدم اونم منو.دوباره یه مداد زیر فرش خونه مون که نزدیک رخت خوابم بود رو برداشتم و اونم کردم توی کونم. مداد رو در آوردم .چون پدر و مادر وبرادر 8 ساله م اتاق دوم بودن و اگه چشماشون باز میکردن منو میدیدن. مداد رو در آوردمو رفتم دستشویی.مداد رو توی دستشویی خیس کردم و کونمم خیس کردم و مداد رو کردم توی کونم .کیرمم شاخ شاخ بود.روی کیرم چن تا تف انداختم و شروع کردم به بالا پایین کردن.تا اینکه آبم اومد و مداد رونمیشد در آورد.مداد رو عقب جلو تو کونم کردم و بیرونش آوردم.دو سه روز کارم همین بود.
تا اینکه ظهر روز جمعه بود.نزدیک عید بود.خاله م و شو هر خاله مو و پسر خاله م برای اینکه خرید خونه ی جدید رو به ما تبریک بگن خونه ی ما اومدن.
ویک موضوع دیگه هم بود که خاله و شوهر خاله وپسرخاله م اومده بودن خونه ی ما.عروسی یکی از فامیلای دورمون بود که شبش باید اونجا میرفتن.
صبح جمعه بود .مادرم منو صدا کرد و گفت :علی امروز خاله ت اینا میان خونه ی ما مشکلی که نداری-میتونی درس بخونی ؟؟من یه کم بهونه آوردم که :مگه نگفته بودم نباید مهمون بیاد خونه –آخه خونه باید ساکت باشه تا درس بخونم.فردا اگه قبول نشم چیکارکنم-چه خاکی به سرم بریزم.
تا اینکه راضی شدم بیان خونه ی ما.
خانواده ی خاله م اینا حدود ساعت 1 بعد از ظهریا دقیقا نمیتونم بگم 2 اومدن خونه مون.اون هم با هزار مکافات –چونکه آدرسمون رو نداشتن .و رفتن خونه ی قبلی مون و آدرس خونه ی جدیدمون رو از اونجا و صاحبخونه ی خونه ی قبلی مون گرفتن.
خاله م اینا اومدن تو –منم دیگه دل و دماغ درس خوندن رو نداشتم و اومدم نشستم پیش مهمونا.
مادرم به شوهر خاله م گفت:آقا عبدالله پس چرا داوود رو نیاوردی.
شوهر خاله م گفت:داوود الان میاد رفته یه چیزی بخره.
مادرم گفت چی بخره؟؟؟ شوهر خاله م گفت بالاخره خونه ی جدید خریدین باید شیرنیشم بخوریم دیگه.
بابام گفت :بابا این چه حرفیه ما باید شیرنی بدیم شما زحمت کشیدین.بیچاره بچه رو زا به راه کرده.کدوم شیرنی فروشی رفت؟؟؟ شوهر خاله م گفت :بی خیال بابا-الان میاد.حالا چه خبر.خیلی وقتا پیش میخواستیم بیاییم .شما چرا نمیایین؟؟؟ بابام گفت :ما هم سر کار میریم –علی م درس میخونه واسه کنکور.بعد مادرش م وقت نمیکنه-ولی حتما سر میزنیم.
مامانم خاله م رو برد تا خونه رو بهش نشون بده.طبقه پایین و پشت وبوم و …از این جور کارا.
بابام و شوهر خاله مم داشتن صحبت میکردن.
من و داداشمم داشتیم ماهواره تماشا میکردیم.فیلم خوبی یکی از شبکه ها میداد.مشغول دیدن فیلم بودیم.تا اینکه صدای اف اف در رو شنیدم.گوشی رو برداشتم.گفتم کیه؟گفت منم داود.
راستی اینم یاد نره بگم گه داوودم هم سن من بود.اونم خودشو برای کنکور آماده میکرد-البته قبلا بهم گفته بود که دانشگاه آزاد رو دوست داره.وخیلی به فکر درس خوندن نبود.زیادیش به فکر دانشگاه آزاد بود.
اف اف مون در رو باز نمیکنه خودم رفتم پایین تا در رو باز کنم.در رو باز کردم. با هم روبوسی کردیم.وایییییییییییییییییییییییییییییییییی –خیلی پوست نرمی داشت.لاغر..کون کوچیک.پاهای صاف و رونی که پشت شلوار لی می لرزید.کیرم شاخ کرد.بهش گفتم برو بالا.اون از من جلو رفت بالا .من در رو بستم.من با عجله خودم رو به پشتش رسوندم.فقط به کونش نگاه میکردم.اونم در مورد درس خوندن باهام حرف میزد.
بهم میگفت علی درس میخونی-دوست داری کدوم دانشگاه قبول شی.چطوری درس میخونی.حتما خر خونی میکنی ها.تا اینکه رسیدیم بالا.
خاله م به داوود گفت :داود پس کجایی.این همه ساعت-اونم به خالم گفت:کجا این همه ساعت فقط نیم ساعت شد.
مامانم طبق معمول داشت نهار درست میکرد.خاله و شوهر خاله مم هی تعارف تیکه پاره میکردن.خاله م هی میگفت خواهر چیکار میکنی بیا یه چیزی از بیرون میخریم دور همی میخوریم. ناهار یه چیز ساده مامانم درست کرد .
منو داوود رفتیم سراغ کامپیوترو نرم افزار های تست زنی و کتابا و این جور چیزار و بهش نشون بدم.داوود از یکی از نرم افزار های تست زنی خوشش اومد.فلش رو از جیبش در آورد گفت این نرم ازار رو بریز تو فلش.منم فلش زدم به کامپیوترو پوشه ها رو بالا آورد.یکی از پوشه رو باز کردم گفت اینجا بریز.دوتا فیلم بود یکیشو باز کردم دیدم بله آقا هم سکس نگاه میکنه-بهم گفت اِ علی .نگفتم که فیلم رو باز کن.گفتم این نرم افزاره رو بریز.نرم افزار رو ریختم.مامانم ما دوتا رو صدا کرد گفت بیایین یه چایی بخورین .کامپیوتر رو خاموش کردم و رفتیم با داوود کنار هم نشستیم و چایی خوردیم بعدشم چن تا آهنگ به همدیگه بلوتوث میکردیم.
ساعت حدود 6 عصر بود.که مامان و بابام خاله و شوهر خاله و داداشم آماده رفتن به عروسی بودن.که من نخواستم برم عروسی و موندم تا درس بخونم.ازقضا به داود م گفتم بمون با هم درس بخونیم.بابام به مامانم گفت بذار این دو تا با هم درس بخونن.شوهر خاله مم به داود گفت:ساعت 11 شب بهت زنگ میزنم بیا سر کوچه تا بریم خونه تا دیگه مزاحم اکبرآقا(بابام) نشیم.
بابامم گفت بابا چه مزاحمتی شما مراحمی بعد از 7 ماه که همدیگه رو ندیدیم اومدین اسلامشهر.آخه خاله م اینا نازی آباد تهران میشینن. ما هم اسلامشهر.بابام گفت شب رو بمونیین فردا برین.خاله مم گفت دستتون درد نکنه وآخه فردا عبدالله باید بره سر کار.
حالا همه رفتن عروسی به جز منو داوود.کتابای درسی رو اوردو تا با هم درس بخونیم.تا اینکه در حال درس خوندن بودیم بهش گفتم تو فلشت چی بود نذاشتی من ببینم.گفت فیلم سکس بود.گفتم بریم کامپیوتر رو روشن کنیم ببینیم.گفت آخه بده.گفتم کجاش بده ؟؟بریم دیگه.هی اصرار کردم و اخر رفتیم با هم جلوی کامپیوتر نشستیم و فلششو گرفتم و زدم به کامپیوتر و همون پوشه رو باز کردم.عجب فیلمی بود –مرد سیاهپوست کیرش خیلی بزرگ بود .همش رو کرد تو دهن زنه سفید پوسته.بعد کیرش رو از دهنش در آورد و کرد تو کونش-زن خیلی ناله میکرد.تا اینکه من دیدم داوود رفت دستشویی بهم گفت خاموشش کن دیگه بسته.منم خاموشش کردن فقط 5 دقیقه شو دیدیم یاکمتر.
دستشویی ما پاگرد پله بود و زیرش یه ده سانت ساییدگی داشت و میشد تو رو دید البته فقط کونو دید.خوابیدم زیر در دستشویی و دیدم داوود شلوارشو تا ته کشیده پایین و ایستاده .فقط شلوارشو میدیدم.خیلی حشری بودم –نمیدونم چطوری بگم .یه دفعه در دستشویی رو که درش از پشت بسته نشده بود رو باز کردم. دیدم داوود کیرشو تو دستش گرفته و داره جق میزنه کیر من شاخ شاخ بود.بهم گفت :اینجا چیکار میکنی هیچی نگفتم.کیرشو گرفتم تو دستم گفتم این چیه؟بهم گفت نمیدونی چیه؟گفتم نه.گفت کیر.کیرشو انداختم تو دهنم زود در اورد و بهم گفت نه بریم تو اتاق.رفتیم تو اتاق. گفت لخت شیم؟؟.گفتم اره.لخت لخت شدیم و من شرت اونو کشیدم رو سرم اونم شرت منو.
شرتش خیلی بوی خوبی میداد.اول من کیرشو انداختم تو دهنم.نزدیک 5 دقیقه شد .کیرش خیلی خوب بود.متوسط.سیاه.اینقدر کیرشو با دهنم مکیدم که قرمز قرمز شد.من کیرشو از دهنم در آوردم و حالا اون کیر منو گذاشت تو دهنش.در حین اینکه برام ساک میزد من بدنشو میمالیدم.پشتشو . سرشو نوازش میکردم خیلی خیلی حال میداد.کیرمو در آورد .حالا عین کسی که از قحطی ازادشده حمله کردیم به هم.من ممه های کوچیکشو انداختم تو دهنم.اونم کونم و پامو نوازش میکرد گاهی هم چن تا با دست به کونم میزد.من نمیدونم چی شد یه دفعه منو بر گردوند.دید نمیشه.بهم گفت پاهاتو ببر بالا.منم بردم بالا.بهم گفت بچس عزیزم.بچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچس.بچس.با زبونش به کونم میزد.یه جوری میشدم.با زبونش وسط کونم رو بازی میداد.منم یواش چسیدم.یه دفعه انگشتش کرد تو کونم.بعد در آورد.بعد انگشتش کرد تو دهنش دوباره کرد تو کونم.منم خیلی درد احساس میکردم.بهش میگفتم در بیار اییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی در بیار .اخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ…
این دفعه کیر سیاهشو تف زد و کرد تو کونم.گفتم وایییییییییییییییییییییییییییی.بسته .بسته.داود درش بیار.درش بیار بسته.جون مادرت بسته .مردم.داود بسته.
بهم گفت وایییی –علی دارم چیکارت میکنم؟گفتم داری منو میکنی.درد داره داود بکش بیرون.بهم گفت علی صبر کن .الان عادت میکنی.کیرشو یواش تو کونم بالا و پایین میکرد.خیلی درد داشت. با اصرارش تحمل کردم. 4 بار بالا و پایین کرد و در اورد.گفتش کونت خیلی تنگه.الان به کیرت تف بزن بکن تو کونم..گفتم تو تف کن رو کیرم.کیرمو قشنگ تف مالی کرد.خیلی حال میداد.
وسط کونش تف کردم.کیرمو یواش هل دادم تو.یه اخ کوچیکی کرد وگفت کیرمم بگیر برام جق بزن.یه دست کیر داود رو گرفته بودم.اونیکی دستمم روی کون داود بود کونشو عقب جلو میکردم.داود با هر بار جلو و عقب کردن من هی میگفت:آه آه آه آه آه آه آه آه آه آه آه آه آه آه آه آه آه آه آه آه آه-بهم گفت کیرتو نگه دار تو .منم نگه داشتم.داود کونشو عین سنگ کرد.خیلی محکم کونشو فشار میداد.من احساس گرما میکردم.فکر میکردم کیرم داره میسوزه.احساس میکردم کیرم داره به یه چیزه نرم میخوره.داود بهم گفت :میدونی داری اُن منو میگایی .اره خیلی حشری شده بود.داود داشت اُن میکرد.کیرم انی شده بود.خیلی حشری بودم.بهم گفت کیرتو در بیار برم دستشویی. گفتم وایسا یه لحظه.گفت بسته بکش بیرون.کیرمو یواش کشیدم بیرون .کیرم زرد زرد شده بود هرچی ان داشت چسبیده بود به کیرم.با هم رفتیم دستشویی .گفتم کونتو بشورم. واقعا خیلی حشری شده بودم.کونشو شستم.بهم گفت آب شیلنگ رو بگیر توی کونم. گرفتم تو کونش و زود کشیدم شیلنگ رو کنار .هر چی اُن تو کونش بود تمیز شده –یعنی آب و ان با فشار از کونش زد بیرون.تا حالا امتحان نکرده بودم که آب شیلنگ دستشویی رو بکنم تو کونم و آب رو باز کنم.هر چی ان بود از کون داود اومد بیرون.رفتیم تو اتاق دوباره.ایندفعه داود بهم گفت دیگه بسته.خسته شدیم.گفتم هنوز ابمون نیومده.بهم گفت تو با دستت برای من جق بزن من برای تو.برای هم جق زدیم و ابمون ریخت رو فرش.ساعت حدود ده و نیم بود که بابام اومد خونه به داود گفت بابا و مامانت سر کوچه صدا میکنن.هر کاری کردم نیومدن خونه.داودم سری بلند شد .بابام بهش گفت :داوود بمون تو فردا میری.داودم بهش گفت:ممنون من فردا باید برم مدرسه.وداودم رفت.حال کردن با داود واقعا برام یه خاطره ی شیرین بود.هنوزم هر از گاهی همدیگه رو می بینیم .ولی دیگه اون خلوت مثل اونموقع پیش نمیاد.
نوشته: علی