خاطرات سکسی رامونا

سلام رامونا هستم 18 سالمه . یه چندماهی میشه میام اینجا از داستاناش استفاده میکنم . تا اینکه تصمیم گرفتم خودمم خاطراتمو اینجا به اشتراک بذارم. اول از همه بگم شاید 40 درصد قصدم این باشه که بخوام واسه لذت شما خاطراتمو بگم و واسه این 40 درصد سعی میکنم جزییاتو تا جایی که میتونم شرح بدم ولی هدف اصلیم اینه که بتونم خودمو خالی کنم چون تموم سکسایی که داشتم بیشتر از این که واسم جنبه لذت داشته باشه باعث عذاب وجدانم شده … شرح اندام : سبزه مایل به سفید ، قدم متوسطه و وزنم شاید نرمال باشه ولی از نظر خودم یه کم لاغرم. سینه هام 75 و باسنم پره . فیسمم تعریف از خود نباشه جذاب و بدون نقصه… حدودا 15 سالم بود که با سینا (7 سال ازم بزرگتره ) دوست شدم و تا همین چندماه پیشم باهاش بودم ولی خواستم رابطمون تموم شه هرچند خیلیا بهم گفتن که پشیمون میشی و واسه ازدواجت مشکل درست میشه و … فقط امیدوارم پشیمون نشم از این کارم. باهاش خیلی راحت بودم ( البته این خصوصیتمه که با اکثر پسرا راحتم و گرم میگیرم ) و دوسش داشتم، تو رابطمون همه چیو تجربه کرده بودیم. بعد یه ماه از اشناییمون واسه سکس بهش پا دادم ولی از عقب. (هرچند تو این سکسا بکارتمو از دست داده بودم و چون شک داشتم از جلو نمیکرد ) اما سکسی که میخوام از این رابطه واستون تعریف کنم مربوط میشه به شهریور 91 که 4 شب خونه رو پیچوندم و پیشش بودم.

 

تو این 4شب که هرشب سکس بود ولی میخوام از شب سوم بگم. سینا یه دوستی داره (مهدی ) که 6-7 سالی ازش بزرگتره (و البته متاهل ) و خوابگاه داره اون شب از اونجا که تابستون بود و هیچ دانشجویی تو خوابگاه نبود ، ازمون خواست بریم اونجا دور همم باشیم. سینا هم واسه اون شب کم نذاشت و تموم چیزایی که واسه خوش گذرونی لازم بود (از شام و چیپس و پفک تا عرق و تنباکو و سیگار ) تهیه کرد. چون مهدیو بار اول بود میدمش یه کم باهاش رودواسی داشتم ولی کم کم یخم وا شد و با اونم راحت شدم. بعد شام. دور هم نشستیم قلیون کشیدیم و بعدش ورق اورد یکی دو دست بازی کردیم ، تا اینکه گرم صحبت و خنده شدیم و بازیو بیخیال … ساعتای 12 بود که سینا عرق آورد و چیپس و ماست. دفعه اول بود که میخواستم مشروب الکلی بخورم اولش نمیخواستم ولی مهدی ساقیم کرد و مجبور شدم

 

هر یه پیکی که میزدیم یه خاطره تعریف میکردیم ، اهنگ گوش میکردیم ، سیگار میکشیدیم ، میخندیدیم ، گریه میکردیم و … کلاحال خودمونو نمی فهمیدیم. تا 5 پیک زدیم که کنار کشیدم و بقیه هم به تبعیت از من بساطشونو جمع کردن. دیگه کم کم داشت روم اثر میکرد ، احسس سنگینی بدی میکردم، سرم ناجور گیج میرفت و چون شامم کم خورده بودم یه کمم حالت تهوع داشتم. تا اینکه سینا بردتم حموم تا شاید حالم بهتر شه. لختم کرد ، یه کم شونه هامو ماساژ داد تا آخرش بالا آوردم. یه لیوان آب پرتقال خوردم ، ضعفی که داشتم یه کم برطرف شد. داشتم دوش میگرفتم که اومد از پشت بغلم کرد و گردنمو بوسید و همینجوری آروم با انگشتاش بدنمو لمس میکرد ، این کارش خیلی تحریکم میکنه. چشامو بستم و سعی کردم تعادلمو حفظ کنم . منم با یه حرکت اروم که انگار تو بغلش لغزیدم ، به سمتش چرخیدم جوری که بهش نشون بدم در اختیارتم. یه چشمک بهم زد محکمتر بغلم کرد و لباشو بهم نزدیک کرد اول چند تا بوسه ریز برداشت بعدش شروع کردیم به لب گرفتن. در همون حین سینه هامو تو مشت گرفته بود و همونجور که میمالوند با انگشت شستش نوکشو لمس میکرد . کیرش کم کم داشت شق میشد و به بدنم میخورد. کم کمداشتم داغ میشدم.

 

لبامو جدا کردم ، سرمو گر فتم بالا و واسه اینکه آب چشامو اذیت نکه چشامو بستم ، دستمو گذاشتم رو دستش که داشت سینمو میمالوند و یه جورایی همراهیش میکردم ، اونم شروع کرد گردنم مک زدن کم کم میومد پایین تا رسید سینه هامو و گذاشتشون دهنش ، خیلی باحال میخورد حالی به حالی شدم. خودمو بیشتر بهش فشار دادم طوری که کیرش با کسم مماس شد. یه کم تو این حالت بودیم سرم و اوردم جلو یه بوس از لبش گرفتم و رو زانوهام نشستم ، سر کیرش بوسیدم و تو دهنم گذاشتم واسش ساک زدم ، اونم دستشو لا موهام کرده بود و اروم عقب جلو میکرد. بعد 5 دقیقه بلندم کرد ازم لب گرفت و رو صندلی نشوندم پاهامو باز کرد و شروع کرد به خوردن کسم. ( هر چند زیاد خوشم نمیاد ) بعد چند دقیقه ازش خواستم دیگه ادامه نده یه چشم کشدار گفتم بلند شد , رفتیم رو رختکن که هم یه مقدار بزرگ بود هم لبه دار. دراز کشیدم و پاهامو انداختم دور شونش اولش یه کم کیرشو رو کسم میمالید دیگه کم کمداشت حشرم میزد بالا نمیتونستم تحمل کنم خواست برم گردونه و بذاره کونم که نذاشتم و کیرشو گرفتم و گذاشتم دم کسم و خواستم از جلو بکنه ، مردد بود ولی بس که عشوه اومدم ، یه دیوونه گفت آروم کیرشو فرستاد تو ، (بالاخره مطمئن شدم اپنم ) یه سوزش و درد بدی حس کردم ولی واسه اینکه منصرفش نکنم هیچی نگفتم

 

زورکی یه لبخند واسش زدم. اروم تلمبه میزد ، دیگه دردش واسم عادی شد و داشت به لذت تبدیل میشد ، تند تند نفس میکشیدم ، ناله میکردم و با انگشتم کسمو میمالیدم ، اونم همش قربون صدقه میرفت و واسم چشمک میزد و بوس میفرستاد. تا اینکه گفت الانه که ابم بیاد نشستم زیر دوش و آبشو پاشید رو سینه و صورتم. از سرخوشی باهم بلند خندیدم. یه دوش گرفتیم و بعد یه لب اساسی لباس پوشیدیم و رفتیم که بخوابیم .. هرچند تا 5-6 بیدار بودیم و دور هم میخندیدیم و گپ میزدم و کلا نفهمیدم کی خوابم برد… … ممنون که داستانمو دنبال کردین ، اگه خوشتون اومد بگین تا بقیه خاطراتمو بذارم واستون…

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

4 دیدگاه دربارهٔ «خاطرات سکسی رامونا»

  1. سلام رامونا جون امشب دوتا خاطره خوب که یکی مربوط به کاربر دیگری بود و این هم که خاطرۀ سکس تو بود یک جورائی میشه گفت حال کردم آخه از بس داستان و خاطرات بی محتوا و بعضا تخیلی دوستانی رو خواندم که صرفا هوس کرده بودند بنویسند مثل اینکه فردا هوس کنند با گلایدر هم پرواز کنند و البته پشت آنهم غواصی کنند، دیگر رغبت خواندن مطالب رو نداشتم اما این دو مطلب اخیر امشب به من حال داد با اینکه من هم در محیط شهرک غرب میدونید پر از اتفاقات سکس هست و خودم هم که هزار ماشاء الله داغ و آماده بصورت بیست و چهارساعته هستم و مکانم هم براه هست اما باور کنید حل داد اینا رو گفتم بدونی الکی فک نمیزنم که تعریف کنم از مطلب شما بلکه میخوام بصورت جدی تر ادامه بدی و با ارسال اینطور مطالب که کمیت و کفیت سایت رو از هر نظر بالا میبره موجب ارتقاء سطح کیفی سایت بشین , متشکرم

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا