من یک نویسنده هستم خیلی از سبکای نویسندگی و امتحان کردم. دوست دارم خاطره نویسی به سبک سکسی رو هم امتحان کنم.با اسم مستعار نیما(نزدیک به اسم واقعی خودمه) داستانی که میخوام براتون بگم از یک نظریه شروع شد.اینکه من همیشه برای راضی کردن دوست دخترام به سکس،بهشون توصیه میکردم که منطقی فکر کنن که:
“ایا واقعا دو تا جمله ی عربی این اجازه رو به هر جفت انسانی میده که با هم سکس داشته باشن؟البته که نه، اولین شرط سکس علاقه است، دومین شرط سکس ارزش قائل شدن برای طرف مقابل……….”
و از این حرفا که البته واقعا بهش اعتقاد دارم اما پیاز داغشو زیاد میکردم تا مخ طرف و بزنم و بی نصیب نمونم!!! خدمتم تموم شد و در رشته مهندسی بووووق در دانشگاه بوووق قبول شدم از اونجایی که آدم بسیار اجتماعی هستم از ابتدای کار با همه رابطه ی خوبی داشتم. از طرفی از یکی از دخترای دانشگاه خیلی خوشم اومده بود قدش حول و هوش 175 بود و توپر بود یک چهره ی خاص و آرومی داشت با نگاه تیز، تو همین گیر و دارها بودم که آمارشو در بیارم که متاسفانه شنیدم طرف شوهر که داره هیچ بچه هم داره. خیلی رفتم تو خودم حس مسخره ای داشتم آخه نیما با اون همه پدر سوختگیش نمیتونست باور کنه که با چهار بار همکلام شدن با یک ضعیفه اینقدر بهش علاقه پیدا کرده باشه. بعد از یک مدت افسردگی جی اف گرفتم و اون پریچهره رو فراموش کردم.بگم فراموش که در واقع کس شعر گفتم فقط خودم و گول میزدم.هر بار که میدیدمش تمام نبوغم تو حرف زدن و نویسندگی و چه میدونم پدر سوختگیم به گه بند میشد.روزها به بطالت میگذشت تا اینکه یک بار از خواب بیدار شدم و دیدم یک شماره غریبه بهم اس ام اس داده:
“سلام آقای نیمایی(مستعار)!!
من مهر افروز هستم میشه چهارشنبه کمی زودتر بیایید دانشگاه تا یکم برنامه نویسی رو برام توضیح بدید؟”
منو میگی بالای 10بار فقط خودم و زدم که بفهمم خوابم یا بیدار ……کتایون؟کتایون به من اس ام اس داده بود؟ وقتی یک قهوه خوردم دوباره افسرده شدم….با خودم گفتم خب که چی؟با این اس ام اس نه کتی مجرد میشه نه اتفاق خاص دیگه ای افتاده فقط خواهش کرده مثل این دانشجوهایی که مثل کتاب میمونن و عینک ته استکانی میزنن بری واسش حمالی کنی و بهش درس یاد بدی.جواب اس ام اس و دادم:
البته که میشه. شماره ی من و از کجا گرفتید… محض کنجکاوی میپرسم.
و کتی اس داد:
“از دخترای کلاستون ”
چهار شنبه نمیدونم به چه دلیل بهترین لباسام و پوشیدم و کنزو لایت و که رفیق قدیمیم بود، روشون زدم.جلسه ی درس دادنم با چند تا تیکه ی خنده دار از طرف من و خنده های دیوانه کننده کتی افتضاح برام گذشت. همش حسرت اینکه اون مال یکی دیگه است و لحظه ای نمیتونه با من باشه عذابم میداد. از دانشگاه که بیرون اومدم بعد از کلاس کتی دوباره اس داد:
” میشه یک سوال خصوصی ازتون بپرسم؟
و من ج دادم:
“البته فقط من و جمع نبندید یک جوری میشم.تو صدا بزنید یا نیما خالی”
کتی اس داد:
” چرا شما تنها و دور از خانوادتون زندگی میکنید؟”
داشتم تندی دلیلشو مینوشتم اما به ذهنم اومد که از این سوالش واسه بهتر در آوردن آمارش استفاده کنم خلاصه سرتون و درد نیارم با همین یک جمله تونستم بفهمم که از شوهرش طلاق گرفته و الان خونه باباشه یه دختر کوچولوی ناز هم داره من و میگی انگار دنیا رو بهم داده بودن.هر روز که از رابطمون میگذشت بیشتر بهش علاقه پیدا میکردم.به خودش به بچه اش به خواهرش که کپی خودمه و به مادرش که منو واقعا دوست داره.رابطه ی خوب من با مادر و خواهرش باعث شده بود که دستم باز تر باشه واسه دیدنش. وقتی بهش نزدیکتر شدم بیشتر متوجه اندام بسیار خوش تراشش میشدم .به لطافت پوستش قوس کمرش بزرگی کونش پوست بسیار صافش.تازه میخواستم اون نظریه خودم راجع به سکس و بگم که خود کتی تو حرفاش گفت: کی گفته آدما با دو تا جمله ی عربی به هم جفت میشن؟ اونایی که به هم علاقه دارن و واسه هم ارزش قائل میشن به همدیگه حلالند.
من عاشقش شده بودم نمیدونم چی شد اما اون فوق العاده بود
تا اینکه یک شب که پدرش مسافرت بود مامان شهربانو من و دعوت کرد که شب و خونه اونا بگذرونم.منم خوشتیپ کردم و رفتم خونشون بعد از اینکه کلی مامان و کیمیا(خواهر کتی) رو خندوندم و با طلا(دختر کتی، فداش بشم) بازی کردم. شام خوردیم دیگه کم کم وقت خواب شده بود که مامان شهربانو طلا رو برد تو اطاق تا با هم بخوابن.کیمیا هم رو کاناپه جلو ماهواره خوابش برده بود و من روش یه پتو انداختم و پیشونیش و بوسیدم. من و کتی تنها شده بودیم با دوتا اطاق خالی!! کمی صبر کردیم و از خوابیدن مامان و طلا کوچولو که مطمئن شدیم جای اینکه تو دوتا اطاق مجزا که واسمون خالی گذاشته بودن بخوابیم رفتیم تو یه اطاق اما هر دوتا اطاق و قفل کردیم!!! چندین ثانیه تو سکوت فقط همدیگه رو نگاه کردیم نگاهی که فرق داشت با همه ی نگاهها نگاهی از سر رضایت به همه ی سرمایمون همه ی امیدمون…..من برای اون و اون برای من.
کتی محکم بغلم کرد.ناگهانی بود و منم محکم هیکل نازش و با دستای کشیده ام پوشوندم.من 184 و اون 174 قالب هم شده بودیم.آروم اروم و پشت پا خوران تا تخت به همون شکل رفتیم.تا اینکه من نشستم و کتی رو پاهام نشوندم.کتی یکم خجالت میکشید اما من دکمه های پیراهن مردونه اش و دونه دونه باز کردم و از دستاش کشیدم بیرون.زیرش ی تاپ نیمتنه داشت که اونم از بالا سرش بیرون کشیدم.و……. مات موندم.بدنش جواهر بود تو اون اتاق نیمه تاریک میدرخشید … وقتی شکمو تنش و لمس کردم فهمیدم موهای بدنش و نزده بلکه اصلا مو نداره…بدنش اصلا مو در نمیآورد (یعنی اینقدر کوچیک بودن که دیده نمیشدن حس نمیشدن)همونجا داشتم خودم و خیس میکردم بدنش فوق العاده صاف و صیقلی بود.همین الن که به اون شب فکر میکنم شرتم باد کرده.گفتم: کتی چقدر بدنت صافه چرا تو اینقدر خوشکلی؟
کتی خندید و گفت: بی ادب
من بغلش کردم و دستم و از پشتش سر دادم تو شورتش لای کون نرمش.کتی گوشه ی لبم و میبوسید و من با کپل های کونش ور میرفتم.یکم که لب گرفتیم کتی شروع کرد به پیچ و تاب دادن کمرش…من گفتم: جووونم عسل من هوایی شده
بعد خوابوندمش رو تخت و شلوار خونگیشو از کونش کشیدم بیرون.رونای کلفت سفیدش و که دیدم دیوونه شدم.اونقدر کلفت و ناز بودن که لای پاهاش یک خط صاف به وجود میومد از برخورد دوتا رونش،شورت صورتی پاش بود…میدونست من صورتی دوست دارم ست صورتیشو اول با باز کردن سوتینش به هم زدم.
دوتا سینه ی متوسط با نوک صورتی جلوم ظاهر شد تازه تازه انگار مال دختر چهارده ساله بودن.کتی هنوز یکم خجالت میکشید.پیراهن خودم و شلوارم و در آوردم.کتی با دیدن بدن صافم بغلم کرد. اما من به زحمت از خودم جداش کردم و از زیر چونه اش شروع به بوسیدن کردم اومدم تا رو سینه هاش.یک عطر خاصی تو بدنش استشمام میکردم که بعدها فهمیدم بوی بدن خودش بود که به نظرم عطر میومد.دوتا کپل کونش و چنگ زدم و سینه راستشو اول بوسیدم و بعد شروع به مکیدن کردم.کتی با شهوت سینه خوردنم و نگاه میکرد.وقتی نوکشو گاز زدم کتی گفت: یواشتر نیما یواش جیغ میزنما آبروت میره!!فدات بشم من مال تو ام.
من با لبخند جوابشو دادم و اون سینشو گاز زدم کتی آه بلندی کشید.من گفتم جوووون بعد چند بار نوک جفت سینه هاشو مکیدم و رفتم پایینتر…..نافشو بوسیدم بار ها بارها بوسیدم.از بوسیدن بدن بسار صافش سیر نمیشدم.ددیگه آه و اوهش ریتم پیدا کرده بود.دوتا سینشو تو دستم گرفتم و رفتم پایینتر برآمدگی شورتش و بوسیدم.هیچ بویی حس نمیکردم خیلی سریع شورت صورتیشو کشیدم پایین و از پاهاش بیرون کشیدم.هر چی که سرم و به کس صورتیش نزدیکتر میکردم با اطمینان خاطر بیشتری میگفتم این کس خوردن داره.بدون فکر کردن بیشتر زبونم و در آوردم و به پهنای کس صورتیش چسبوندم و یک لیس آبدار زدم.
آه و اوه کتی فضای اتاق و پر کرده بود.شورتش صورتی تیره بود و کسش صورتی روشن به رنگ نوک سینه هاش واقعا فوق العاده بود.. میشد فهمید که به دلیل اختلافاتش با شوهر سابقش خیلی کم سکس داشته با اون.
همه جای کسش و بار ها لیسیدم و اونجاها که لای لبم قرار میگرفت و میمکیدم. تا اینکه کتی نشست و زیر بغلم و گرفت و من و کشید رو خودش.منم قربون صدقه اش میرفتم که تو عشق منی و من عاشقتم.
کتی هم که معلوم بود خیلی وقته سکس نداشته دیوونه شده بود بغلم کرد و یک دور روم چرخید تا وزنش افتاد روم بدن پرش نرم نرم به من چسبیده بود.کتی گردنم و میبوسید نمیدونم از کجا ولی انگار میدونست که من به گردنم فوق العاده حساسم.کیرم و از رو شورتم میمالوند و گردنم و میخورد مثل اون زمانی که من کسش و میخوردم و اون سر صدا میکرد من آه و اوه میکردم.کتی بهم نگاه کرد و گفت هنوز مونده سر صدات بلند شه……..منم گفتم: در خدمت هستیم……..
کتی خندید و بندک شورتم بلند کردو زیر کیرم ولش کرد کیرم 21 سانت و تقریبا اونم صورتیه….(همه چی صورتی شد!!!) گرفتش تو دستش و یکم بر اندازش کرد و آروم زیر لب گفت جون.لباش غنچه کرد و یه بوس از سرش گرفت بعد یک لیس از روی تخم هام زد تا کله ی کیرم و بعد فرستاد تو دهنش.اصلا ساک زدن بلد نبود اما من بیشترین لدذت و از همون ساک زدن ناقصش میبردم.بعذ از کلی خوردن اندازه میکرد ببینه تا کجای کیرم تو دهنش جا میشه بعد به اندازه گیریه خودش میخندید و دوباره با ولع کیرم و میخورد.ایندفه من با کمی خشونت بلندش کردم و انداختمش رو تخت…. یه پاش و گذاشتم رو کتفم و گفتم: بسه حالا کس نازت یکم بخوره همشو میخواستی خودت بخوری شیطون؟
کتی خندید و گفت : به تو چه اصلا
یه پاش رو کتفم بود و اون پاشو تا اونجا که جا داشت باز کردم.کمر کیرم و گرفتم کلشو یکم به کسش مالیدم بعد شلاقی میزدمش رو کسش..کتی از این حرکت خیلی خوشش اومد و میگفت :محکمتر منم شلاقی کیرم و میزدم رو کسش.بعد کله کیرم و گذاشتم دم سوراخش و یکم روش خم شدم.بعد فشار دادم…خیلی تعجب کردم کتی جیغ کشید…کسش واقعا تنگ بود…مثل کسی که فقط چهار پنجبار سکس داشته کسش تنگ بود و داغ،واقعا داغ منگفتم جووون
پاشو از رو کتفم سر دادم پایین و روش کاملا خم شدم.لبم و گذاشتم رو لبشو محکمتر فشار دادم.کتی با درد لبم و میبوسید من کم کم همه کیرم و فرستادم تو کسش.کتی گوشم و گاز گرفت و گفت: عاشقتم نیما فشارم بده
منم کیرم و کشیدم بیرون و گفتم:عاشقتم و با فشار زیادی فرستادم تو.جداره ی کسش به کیرم میچسبید انگار که میخواست من و از طریق کیرم بکشه تو خودش.تاته کیرم و میفرستادم تو کسش تخمام میخورد در کونش.سینه هاش میلرزید با جلو عقب کردنم. موههای مشکیش با عرقی که کرده بود به کناره های صورتش چسبیده بود و زیباترش میکرد.کیرم و تا ته کردم داخل تا بچرخم و ژستم و عوض کنم که کتی من و خوابوند و به سرعت رو کیرم بالا پایین کرد تا اینکه یهو بغلم کرد.لرزیدنش و حس نکردم اما فهمیده بودم که ارضا شده کیرم و در آوردم و یکم کشیدمش بالاتر.زیر گوشش قربون صدقه اش میرفتم و با کیرم ور میرفتم بعد کله ی کیرم و از همون زیر به زحمت فرو کردم تو کونش و آبم و خالی کردم تو کونش.کتی چونم و بوسید و گفت جونم داغیشو حس کردم.
من و کتی دیگه نتونستیم سکس داشته باشیم آخه مامان شهربانو فهمید و ازم قول گرفت تا قبل از ازدواج دیگه کاری نکنیم.الان دو ماه گذشته و اگه بشه تا عید من و کتی زیر یک سقف زندگی میکنیم.
نوشته: نیما