سلام به همگی
من جهنمی الان 24 سالمه وخاله خوشکلم که اسمش شیرین الان 24 سالشه وازدواج کرده 2تابچه هم داره …این خاطره مال 4 سال پیشه که من 20 سالم بود ویه مغازه کوچلو بوتیک داشتم که باهاش زندگیمو میچرخوندم .راستی من سردشت زندگی میکنم واصلیتم کرد.. داستان ازاینجا شروع شد که شوهر خالم معامله مشروب میکنه قاچاقی اينجا لب مرز واز این کارای قاچاق عادیه اینجا خلاصه تو خونه خالم همیشه مشروب بود و خالم سفارش منو کرده بود اگه دوستان واشنایان مشروب خواستن براش بفروشم یه چیزی هم به من بده خونواده من هم رقته بودن مسافرت به عراق شهر اربیل من هم باید خونه تنها میموندم البته شبها من یه دوست داشتم که خیلی هواموداشت و دعوتی های زیادی میکرد منم به سرم زد که دعوتش کنم 2تای بریم مشروب بخوریم …زنگ زدم خاله گفتم مشروب داری یه شیشه فروختم براش بیام گفت اره سر راهت که میای باخودت یه ال کارت برام بخر بیار
گفتم باشه و با دوستم رفتیم اونجا در زدم رفتم تو همیشه هم دیگرو میبوسیدیم ولی اون روز نذاشت ببوسمش وگفت الان نه اخه دوستم پشت سرم بود و اشارشو کرد که بد یه فکری میکنه رفتم تو که حالشو بپرسم و گفتم شوهرت کو گفت که رفته مهاباد و گفته امشبو نمیاد ال کارتو بهش دادم گفتم برو مشروب رو بیار راستش هواسم نبود اون روز یه دامن با یه تیشرت زرد رنگ تنش بود که توش شده بود ماه ماه تا گفتم چه خوشکل کردی که یوهو گفت چه زود فهمیدی با طعنه گفت… گفتم همیشه اینطوری خوشکلی ولی امروز زیادی خوشکلی تا اینو گفتم لبشو گاز گرفت گفتم چیه چی شده که گفت هیچی گفتم برا شوهرت که هر روز خوشکل میکنی گفت به خدا یه ماه فقط واسه نهار اومده همین اندازه دیدمش گفتم پس حالت خوب نیست سرشو تکون داد و گفت باهام بیا زیر زمین ببینم اونجا کارتن باز شده هست یه شیشه ماگریگور بدم خلاصه رفتیم نبود گفت بالا یکی تو کشو کابینت هست بیا اونو بدم رفتیم اشپزخونه دولا شد از تو کشو برش داره که توجه من به کونش جلب شد و همونجا شق کردم دنیام زیرو رو شد بعد تا بلند شد دیدمن ماتم گفت چیه چی شده گفتم هیچی ولی خرابم کرد به خدا شلوار کردی تنم بود ندید ولی من همه اندامشودیدم زیر دامن چیزی به جزیه شورت زرد تنش نبود وبالا هم همینطور خلاصه هرجور بودخودمو کنترل کردم وازش گرفتم وتا دیدم بچه اش پسرش که ناشنوا بود بهم زول زده بود نزدیک به 2سالی عمر داشت خیلی ناز خواستم خدا حافظی کنم که برم خالم گفت شام بیا اینجا شب هم یش ما بمون شوهرمم اینجا نیست وتو هم خونه تنهای که گفتم خبر میدم پولو دادم و رفتم ..
رفتیم با دوستم تو یه باغ بیرون از شهر خوردیم یادش بخیر چاوشی هم واسمون میخوند خالصه حالمون خراب بود بعد رفتیم و من رفتم مغازه که یوهو یاد کون خالم افتادمو حالم بد شد تو کفش رفتم گفتم خوب موقعیتیه که سکس کنم با خاله خوشگلم فکری به سرم زد زنگیدم خونه شون بعد الکی گفتم چرا اشغال بود شمارت که گفت نمیدونم که الکی گفتم ای خاله شیتون داشتی با الکارت به کی زنگ میزدی که گفت بیخیال میای یا نه گفتم صبرکن که گفت مستی از صدام معلوم بود خلاصه گفت پس خودت هم خوردی که گفتم اره بعد گفتم خاله میخوام یه چیری بهت بگم که اگه قول بدی و قصم بخوری به کسی نگی میگم بهت که گفت باشه! منم گفتم اگه کسی بفهمه سرم بریده میشه خودت که میدونی گفت صبر کن نگو بیا خونه بهم بگو زودباش,بیا بعد 30 دقیقه مغازع رو بستم و رفتم به طرف خونه اونها تا رسیدم درو باز کرد پریدم تو گفت اوه اوه چه بوی گندی برو تو حموم دوش بگیر منم حرفشو گوش دادم و تموم که کردم سرم یه کم سبک شد خواستم بیام بیرون که خودمو خشک کنم که داد زدم من که حوله ندارم گفت صبرکن حوله احمد رو بیارم که گفتم نه نمیخواد اون که کل بدنش خارش داره منم خارش میگیرم که گفت پس صبرکن مال خودمو بیارم که هیچی نگفتم و ازخدا تشکر کردم …حوله رو داد وگفت بیا بیرون زود باش بچه جیش داره خلاصه با حوله رفتم بیروت از حموم که دید هیکلمو از کمر به پایین وپوشونده بود منم اندام ورزشی دارم پرورش اندام میرم خلاصه لباس پوشیدم ونشستم جلوtv بعد 5 دقیقه خاله اومد کنارم نشست و الکی زدتو سرم و گفت که مشروب میخوری بذار مادرت بیاد بهش بگم
منم خندیدم و گفتم من که بچه نیستم و خلاصه بعد یوهوی گفت حالابگو اون چیزی که میخواستی بگی چی بود که مرگ و زندگی توش هست گفتم هیچی بی خیال خالصه ول کن نبود گفتم خاله من میخوام به یکی پیشنهاد بدم که رسیدن بهش غیر ممکنه که گفت هیچم اینطور نیست گفتم تو نمیدونی من چی میگم پس بی خیال دو باره گفت نه بگو زود باش گفت تو بگو من میگم به اون شخص که گفتم نه نمیگم گفتم میری یه لیوان اب بیاری که گفت چشم تا بلند شد دوباره چشمم به کونش افتاد به خدا هرکی میدید سکته میکرد تو اون لحظه منم دنبالش راه افتادم اشپزخانه که از پشت محکم بغلش کردم و گفتم خاله مرگ من چیزی نگو وساکت موند گفتم حرفی که میخواستم به اون شخص بگم این بود که به تو بگم عاشقتم ومیخوامت که یوهو برگشت وگفت مگه من میذارم تورو کسی بکشه تازشم من از خدامه که با تو باشم من همیشه با تو هستم تو خیالتم که تحجب کردم و خواست منو ببوسه که گفتم لطفا صبر کن برگرد میخوام اولین بوسه رو از کونت باشه که برکشت ودامنشو دادم بالا و پهنای باسنشو بوسیدو و بعد بلند شدم و تا جون داشتم لب گرفتم ازش راستش اولین بارم بود دندونام همش به دندون شیرین جون میخورد همه بدنشو لمس میکردم تا دستمو ازروکمر بردم پایین تا انگشت کنم تو کسش که خودش دامنشو کشیدو شورتشو از بغل زد کنار و دستشو برد رو کیرم که نزدیک بود از خوشحالی بیهوش بشه منم همینطور که میمالیدم انگشتمو کردم تو کسش اولین بار بود مثل تنور داغ بود انگشتمو خیس خیس کرد که گفت توروخدا ببر بالا منم بیشتر میبردم گفت جون
ای چقد صبر کردم مردم ایی چه بدنی چه کیری جون شلوارمو باز کرد کیرمو در اورد تا دید گفت اخ جون قوربون اون کیرت بشم خیلی وقت میخوامش که گفتم مال خودته (18 سانت درازی وکلفتیش هم 6 ) همش کیرمو مالش میداد که تیشرتشو دادم بالا تا چشمم به سینه هاش افتاد دهنم وا موند سفت سفت 85 سایزش نوک قهوه ای بایه سوتین توری زرد کاملا سکسی با یه دستم سینشو گرفتم تو دستم زبونمو رو نوک سینه هاش میکشیدم که کف کرد واه بلندی کشید دیدم داره کیف میکنه گفتم پس من چی که گفت من مال تو تو امر کن که گفتم بخور برام زانو زد جلوم اول یه بوس کرد که تواون لحظه دنیارو بهم داد بعد با نوک زبونش سر کیرمو بازی میداد وارد بود که دیدم همشو تا نصفه کرد تو وبه من نگاه کرد اشک تو چشماش پر شد اورد بیرون گفت اشک خوشحالی بود! دوباره کرد تو دهنش که اینبار بیشترشو خورد و تلمبه زد منم مثل این فیلما سرش رو گرفته بودمو عقب جلو میکردم بعد 5 دقیقه بلندش کردم گفتم من گشنمه کس میخوام گفت بیا بریمم تو اتاق رفتیم تو اینبار لباساشو اروم در اورد که گفتم سوتین و شورتتو در نیار عزیزم … رفتم دراز کشیدم گفتم بیا بشین رو دهن میخوام سیر سیر بشم اومدنشست وفقط چشمام معلوم بود چه کیفی داشت دادش اتاقو پر کرده بود رابی بچه تو هال بود و بازی میکرد خلاصه داشتم میخوردم که یوهو بدنش لرزید که خیلی ترسیدم وگفتم چی شد که گفت هیچی اورگاسم شدم گفتم پس من چی که یوهو همون حالت که دراز کشیده بودم برگشت خیس کرد کیرمورو به بوس کرد و رو.کیرم نشست
راستش اولین بارم بود ترس تو وجودم اومد که یک دفعه مثل این که بیوفتم تواتشفشان کیرم رفت تو کس ناز شیرین دو بار بلند شد درش اورد و بعد شروع کرد به تلمبه زدن سرعتشو بیشتر کرد اسممو صدا میزد سین هاشو محکم گرفته بود و نوک زبونشو میزد بهشون داد و جیغ پر از شهوت میزد نفس میزد اهش بلند و بلند تر میشدن منم اه و اوه و دست زدن به اندامشو ادامه میدادم که بلند شد و گفت نوبت توست عزیزم منم همیشه تو فبلما حالت فنبل رو دوست داشتم که برگشت قنبل کرد و کردم تو کسش و شروع کردم به عقب جلو کردن دوباره اه اه ایی جون اخ قوربون کیرت بشم جرم بده اخ اوه خیلی حال میداد بعدچند دقیقه همونطور که داشتیم حال میکردم برش گردوندم رو به پشت و دوباره کردم تو کس داغش و بغلش کردم و بلند شدم پاهاش دادم بالا دستام وگردنمو محکم چسبید و ایستاده شروع کردم تلنبه زدن یواش یواش داشت دوباره ارضا میشد از صداش معلوم بود داشت اورگاسم میشد حرکاتمو تند ترکردم و خودمم همین حسو داشتم همین که دوباره لرزید ادامه داد به بوسیدن و ناز کردن واسه من بعد گذاشتمش زمین و کیرمو کردم لا پستوناش و عقب جلو کردم نزدیک 3 دقیقه که گفتم ابم داره میا که همشو رو صورت و.سینه هاش ریختم و با دست ابمو میمالید به خودش و ازم تشکر کرد
بعد من بهم همچنین گفت از این به بعد مال خودمی ولی بذار بریم یه دوش بگیریم بریم حمام که گفتم من حمام میرم خلاصه 2 نفر رفتیم حمام واونجا هم یه کم حال کردیم و اومدیم بیرون و رفتیم شام بخوریم به اون شب با هم بودیم شب تا صبح این بهترین و قشنگترین خاطره زندگیم بود امیدوارم لذت برده باشید …
نوشته: جهنمی