اسمم ساناز 31 سالمه قدم 165
وزنم 72
سایز سینه هامم 85
کلا خوش استیلم
3 سالی میشه که طلاق گرفتم
با مردای پولدارو خوشتیپی آشنا شدم و سکس کردم ولی جنده نیستم . چون باید طرفمو بشناسم و اگر ازش خوشم اومد یه حالی بهش میدم که همیشه تو خاطرش بمونه
یه زن فوق العاده حشری هستم
موقع سکس چون به طور وحشیانه حال میکنم دلم میخواد زمینو با دندونام گاز بگیرم
تقریبا هفته ای 3 بارم سکس میکنم
دنبال پول نیستم از کسی که خوشم بیاد همه جوره بهش حال میدم خرجشم میکنم
وقتی مهریمو گرفتم تونستم باهاش یه خونه بگیرم بقیشم بزارم بانک و ماه به ماه سودشو بگیرم
بگذریم
چند روز پیش تولد یکی از دوستام الناز بود که همه ی دوستانو دور هم جمع کرده بود
الناز از من کوچیکتره و مجردم هست
ولی زیاد تو خط سکس نیست حتی باهم لز داشتیم 3 بار ولی اصلا حسی بهش دست نمیده که بخواد حال کنه
اونشب من خیلی به خودم رسیدم از همه ی روزا بیشتر خوشگل تر شده بودم
رفتم حموم و موهای زایدمو زدمو درومدم و
وقتی خودمو خشک کردم رفتم سر کمدم و بهترین سوتین و شرت مو پوشیدم
یه سوتین مشکی با یه شرت مشکی پوشیدم ست هم دیگه بودن
بعدش موهامو خشک کردمو سشوار کشیدم بهشونو
با بابیلس فرشون کردم
بعد دیگه نوبت صورتم شد که از انواع و اقسام لوازم آرایشا استفاده کردم اونشب خیلی ناز شده بودم
دلم میخواست اون موقع که تو اتاقم بودم یکی از پشت بهم میچسبیدو همه جامو میخورد ولی حیف که کسی نبود
خلاصه آرایش کردن من تموم شد و رفتم سراغ لباس
یه تاپ بنفش تنم کردم و بعدش یه لباس مجلسی خوش رنگ سکسی پوشیدم
رو شرتم یه شلوارک پام کردم چون میخواستم اونجا راحت باشم بعدش یه جوراب سکسی هم کردم پام یه دامن پوشیدم روشو دیگه زنگ زدم آژانس
یه 10 دقیقه ای طول کشید تا آژانس بیاد یادم اومد که ادکلن نزدم به خودم
یه ادکلن زنونه داشتم که یکی بهم کادو داده بود
که وقتی میزدم به خودم هیچکس نبود که نپرسه اسم ادکلنت چیه!
رفتم پایین تا آژانس بیاد
ماشین اومده بود و رفتم سوار شدم یه پسر تو سن 26.27 سال بود که دلم میخواست بهش بگم اگه میشه بیا تا بریم بالا تا باهم یه حالی بکنیم ولی خیلی دیرم شده بود …
تو راه همش پسره از تو آینه ماشینش بهم نگاه میکرد ولی من توجهی بهش نمیکردم …
از خونه ی من تا خونه الناز یه نیم ساعت یک ساعتی راه هست
راننده آژانس خیلی آروم میرفت انگار میخواست وقت کشی کنه مطمءن بودم که میخواد یه چیزی بگه ولی روش نمیشه
تو دل خودم گفتم خاک تو سرت کنن پسر که عرضه حرف زدنم نداری
ولی اگه اونشب پسره پیشنهاد میداد سریع قبول میکردم
چون 1 هفته ای بود که سکس نداشتم بدجوری هم حشری بودم
پسر خوشتیپ و خوش قیافه ای بود ولی عرضه نداشت
دیگه من رسیدم دم خونه الناز و سریع پیاده شدم و زنگ زدم
بعد از 2 دقیقه در باز شد و رفتم داخل
همه اومده بودن دیگه تا من رسیدم اونجا ساعت 7 بود
که الناز با کمی ناز بهم گفت معلوم هست کجایی تو ؟
دیگه واسش همه چی و توضیح دادم
کلا 21 نفر بودیم
تو جمع ما اصلا پسر نبود با اینکه الناز دوست پسر داره ولی اونم دعوت نکرده بود میخواست مردونه نداشته باشیم
تو جمع ما همه انواع و اقسام لباسارو پوشیده بودن
شلوارکا ی کوتاه با جورابای سکسی بیشتر بود
دیگه منم رفتم تو اتاق الناز و سریع لباسامو درآوردم و
کلا فقط یه تاپ تنم بود و با یه شلوارک خیلی کوتا
که برجستگی کونم قشنگ معلوم بود
نمیخوام سرتونو زیاد درد بیارم …
اونشب تولد تموم شد و اکثرا رفته بودن
فقط 4 نفر دیگه مونده بود که اونام داشتن حاضر میشدن که برن
اونام رفتن و من موندمو النازو مامانش
دیگه کم کم کمکشون خونرو جمع و جور کردم
نگاهی به ساعت انداختم دیدم ساعت 12 است
دیگه حاضر شدم که برم ولی النازو مامانش نذاشتن
ولی من خونه خودم راحت تر بودم
دیگه اونام انتخاب گذاشتن دست خودم
لباسامو پوشیدم که برم الناز زنگ زد آژانس که دید کسی
گوشی و بر نمیداره … چند تا آژانس دیگه ام بود اونام زنگ زد ولی گفته بودن ماشین نداریم
دیگه منم به الناز گفتم میرم سر خیابون ماشن میاد سوار ماشین میشم میرم اولش الناز گفت نه
بعد گفت حداقل میخوایی بری بذار زنگ بزنم به سالار بیاد ببرتت ( سالار ) دوست پسر الناز بود .
که گفتم نه خودم میرم دیگه رفتم سر خیابون وایسادم 1 دقیقه نشد که کلی ماشین برام زد کنار اونم که من اونشب با اون سر و وضع بودم دل هر مردی و آب میکرد …
وقتی دیدن بهشون محل نمیزارم گذاشتن و رفتن
ولی اونشب از شانس من هیچ تاکسی تو خیابون نبود
2.3 دقیه ای وایساده بودم همینجوری که دیدم یه بی ام و کروک اومد کنارم یه آقای حدودا 40 ساله بود که خیلی با ادبانه منو دعوت کرد سوار ماشینش بشم از برخوردش خوشم اومد و رفتم سوار شدم
دیگه بعد از یه 20 دقیقه ای خودمو معرفی کردم براش
اونم خودشو معرفی کرد
اسمش رضا بود 41 سالش بود تاجر فرش بود
2.3 تا مغاز طلا فروشی و بوتیک تو تهران داشت
خلاصه از لحن صحبت کردنش خوشم اومده بود مرد با شعور و با شخصیتی بود …
بهم گفت موافقی باهم بریم یه چرخی بزنیم ؟ منم با کمال میل قبول کردم وقتی فهمید طلاق گرفتم انرژیش هزار برابر شد . ازش پرسیدم که زن داره؟ گفت داشتم یه 10 سالی میشه که بخاطر عدم تفاهم از هم جدا شدیم
خلاصه تا ساعت2 داشتیم دور میزدیم و صحبت میکردیم بعدش بهم گفت بازم دوست داری دور بزنیم ؟
بهش گفتم نمیدونم هر جور خودت میدونی …
بهم گفت اگه یه چیزی بهت بگم ناراحت نمیشی !؟!؟
منم بهش گفتم نه!
90درصد میدونستم چی میخواد بگه ..
گفت مایلی بریم خونمون ؟!؟! منم با کمی مکث بهش گفتم بریم اونم گازشو گرفت و رفت
خونش فرمانیه بود البته خونه نبود باید گفت پارک!
چون انقدر بزرگ بود میشد بدیش کرایه واسه عروسی
خیلی خونه ی بزرگ و باحالی داشت آدم گم میشد توش
دیگه ماشین و پارک کرد رفتیم داخل. داخل خونه که شدیم من همین جوری موندم! واقعا خونه ی زیبایی داشت
مجسمه های خیلی قشنگ که آدم دلش میخواست 1 ساعتی به اونا نگاه کنه
رفتیم نشستیم رو مبل .6 دست مبل داشت که وقتی نشستم اولش فکر کردم رو پنبه نشستم واقعا فوق العاده بود
دیگه رفت تو آشپزخونه بساط مشروب و آورد
( من زیاد مشروب خور نیستم ) بیشتر عاشق قلیونم
دیگه کلا 4 پیک بیشتر نخوردم چون میدونستم اگه ادامه بدم حالم بد میشه
بدنم از خستگی درومده بود و فقط دلم میخواست یکی ماساژم بده
رضا بهم گفت لباساتو در بیار بهش گفتم چون تولد بودم زیرش لباس مناسبی نپوشیدم
گفت عیبی نداره خودمونی باش
دیگه فهمیدم وقتی لباسامو در بیارم و چشمش به بدنم بخوره دیگه کاریش نمیشه کرد
لباسامو درآوردمو تا چشمش به بدنم افتاد اومد کنارم نشست و دستشو انداخت دور گردنم و گفت : خودمونیما عجب هیکل نازی داری
دیگه منم با این حرفش حشری شدم و بهش گفتم قابلی نداره!
اونم که فقط منتظر همچین حرفی بود از لپم یه بوس کرد و دستمو گرفت گفت بیا بریم بالا تو اتاق خواب
خونه ی دوبلکسی داشت از پله ها رفتیم بالا
6 تا اتاق خواب داشت که هر کدومشون واسه یه کاری بود
2.3 تاشون واسه کاراش بودن
بقیه اش هم واسه عشق و حالاش درست کرده بود
دیگه تا در اتاقو باز کرد رفتیم داخل خواستم برم دراز بکشم که دیدم از پشت بهم چسبید و داره بدنم و لیس میزنه و هی قربونم میره
برگشتمو لبامو گذاشتم رو لباش ودیگه واقعا داشتم از زور شهوت میمردم
دلم میخواست فقط بکنم
افتادیم رو تخت و سریع مثل این کس نکرده ها لخت شد و منم لخت کرد من دراز کشیده بودم رو تخت و اونم همه جامو لیس میزد خیلی خوشم اومده بود
حتی زیر بغلمو انگشت پاهامم میخورد
هی میگفت قربون اون عرق زیر بغلت بشم که داره دیوونم میکنه
منم فقط آه ه ه ه ه ه ه میکشیدم
لیس زدنش که تموم شده کیرشو از تو شرتش درآورد گفت برام ساک بزن منم که عاشق ساک زدنم با شهوت هر چی تمام کیرشو کردم تو دهنم یه 20 دقیقه ای کیرش تو دهنم بود و منم چشمامو بسته بودم و فقط ساک میزدم اونم دیگه از بس داشت حال میکرد صداهای بلندی از خودش در میاورد و هی آه و ناله میکرد
بد گفت بسه بزار میخوام با سینه هات ور برم از روی سوتینم سینمه هامو میمالیدو هی میگفت جوووووون قربون این سینه هات بشم که آدمو داغون میکنن دیگه سوتینمو باز کرد و وایساد مثل این بچه ها ممه خوردن منم هی آه آه میکردمو لذت میبردم وقت حسابی سینه هامو خورد کم کم رفت پایین زیپ دامنمو از پشت باز کرد …
راستی اینم بگم رضا عاشق پاهامه آخه پاهای خیلی خوشگلی دارم همیشه هم لاک های سکسی بهشون میزنم
حتی اونشب جورابامو میکرد تو دهنش و هی میگفت قربون اون بوی پاهات بشم ساناز …
وقتی دامنمو درآورد زیرش یه شلوارک خیلی کوتاه بود بعد جورابامو از پام درآورد و شلوارمم درآورد و از نوک پامو لیس میزد و میخورد … منم فقط آه و اوه میکردمو لذت میبردم . رضا هم با هر آه کردن من یه جوووووون شهوتی میگفت که من بیشتر حشری میشدم .از روی شرتم کسمو میمالید میگفت تموم زندگیم فدای شرتت منم فقط ناله میکردم . خیلی اون شب حس خوبی داشتم . شرتمو از پام درآورد وکشید رو صورتش … گفت آب کستو تا ته میخوام بخورم ساناز منم بهش گفتم رضا جون همه چیزم مال تو هر کاری که دلت میخواد باهام بکن .
بغل رونهامو میمالیدو میبوسید . کسم دیگه داغ شده بود دلم میخواست هرچی کیر تو این تهرون بود اونشب تو کس و کون من میرفت اون شب بدجور داغ کرده بودم دوست داشتم تا صبح با رضا سکس کنم بعدش رفت سراغ کسم انقدر کسمو خورد که دیگه از زور شهوت داشتم گریه میکردم اولش رضا ترسید فکر کرد چیزی شده بعد که بهش گفتم نترس تو کارتو بکن این گریه از زور شهوته خیالش راحت تر شد و بیشتر کسمو میخورد منم که چشمامو بسته بودم و جز آه و ناله کردن هیچ کاره دیگه ای نمیتونستم انجام بدم…
بعد از اینکه رضا کسمو حسابی خورد کیرشو درآورد گفت ساناز میخوری برام ؟ بهش گفتم تو بکن تو بعدا میخورم
اونم سریع کیرشو فرو کرد تو کسم یه جیغ خیلی وحشتناکی کشیدمو اونم گفت جوووووون یواش
دیگه شروع کرد به گایدن کسم ولی خیلی دیر ارضا میشد
من 3 بار ارضا شدم ولی اون بعد از 1 ساعت ارضا شد و
من فقط نفس نفس شو تو گوشم میشنیدم . که یه بارم گفت بخاطر اینکه یه شب پیشم بخوابی حاضرم همه ی زندگیمو بهت بدم من فقط حرفشو گوش کردم ولی تو اون لحظه هیچی حالیم نبود که این داره چی میگه …
دوستان این داستان خیلی طولانیه . نه من حوصله دارم بقیشو ادامه بدم و نه شما حوصله دارید بخونید ب
ولی من هنوز با رضا هستم و در هفتش 3 .4 باری سکس میکنیم چون بعضی وقتا میره ماموریت وقت نمیکنه تند تند بیاد پیشم الان منو صیغه کرده هر چی هم که بهش بگم نه نمیگه حتی اون ماشین خوشگلشم وقتی میخواد بره ماموریت میده دست من
حرف آخرم اینه که رضارو با دنیا عوضش نمیکنم
عاشقشم و حاضرم جونمو بدم براش
سکس که چیزی نیست