سوم دبستان بودم باپسرعمم دم درحیاط وایستاده بودیم یه مرده حدودا 30 ساله اومد دستامو گرفت نشست جلوم گفت یه جا هست کلی عروسک ریخته بیابریم بهت نشون بدم برشون دار به مصطفی گفتم قبول نکرد تا اقاه دید فبول نکرده گفت واسه شماهم ماشین اسباب بازی هست مصطفی هم قبول کرد باهمون اومد رفتیم هرجی میرفتیم میگفتم چرانمیرسیم دیگه از اخر رسیدیم سر یه کوچه ای به پسر عمم گفت اسباب بازیایه پسرونش اون جلوس تویم بامن بیا بهت نشون بدم منم خر قبول کردم.
منو برد تویه خرابه ای هرچی دورو برمو نگاه میکردم اثری از عروسک نبود اومد دو تا دستامو گرفت بهم گفت عزیزم ابمیوه میخوای کیک میخوای منم گفتم اره گفت پس شلوارتو در یار بهت بدم خودش برام در اورد..هنوزم تعجب میکنم چرا اینقر خر بودم.
شلوارشو در اورد تو دلم گفتم این چیه دیگه چقد بزرگه اونجا بود ک ترسیدم میگفتم مصطفی کجایی بیا دیگه ولی خبری نبود ازش.
هوای خیلی گرم بود ب زور خوابوندم رو زمین امد رو پشتم خوابید گریه کردم گفتم اخ سوختم سریع پاشد کاتونای پاره پوره گذاشت زیرم بعد خوابوندم رو زمین کیرشو ب زور کرد توکونم تند تند عقب جلو میکرد منم فقط گریه میکردم میگفتم مصطفی… هر چی میگفتم ولم کن ول نمیکرد باتمام وجود کیرشوتوکون یه دختر 9ساله میکرد.
الهی واسه خودم بمیرم خداااااااا.
یهو کونم پر از آب داغ شد بعد بهم گفت پاشو شلوارتو پات کن باهمون حالت گریه پاشدم پام کردم رفتم دیدم پسرعمه ی خر تر ازخودمم سرکوچه وایستاده باکلی گریه رفتم خونه و روم نشد به بقیه بگم واسه همین گفتم منو یه اقاهه دزدید ومنو زد فکر کنم اونایم باور کردن الان ک 20 سالمه خیلی وقته ازون ماجرا میگذره بازم مثل همون موقع ها اشکام بیاد و ناراحتم اخه رومم نمیشه برا کسی تعریف کنم حتی پسر عمم یادش نیست.قبل اونم یه اتفاقایی واسم افتده بود ک ازهمون بچگی ازهرچی مردو کیرو سکس و دوست داشتن بدم اومده ازهر چی جنس مخالفه نفرت دارم.ایشالا به قصد جلق زدن نیومده باشین بخونین…
نوشته: فرزانه.
Martike avazi :
ممنون از داستان خوبت
Azizam :'(
گفتید امیدوارم به نیت جق زدن نیومده باشید !
شما به چه نیتی اومدی ؟
فکر کنم الان دیگه راحت کیر میره تو کونت
اخی
خودم میکنمش بگو بیاد
عزیزم اخی خیلی ناراحتو شودم بخدا اگه من همون نزدیک بودن بخدا میگرفتم اون کسکش مادر جنده پاره میکردم خیلی ناراحت شود م عزیزم
خیلی ناراحت شدم ،متاسفانه بعضی آدم ها برای خاطر لحظه ای لذت ،خشم یا هرچیز خودشون ،زندگی یه آدم دیگه را تا سال ها خراب میکنند ،شاید خودشون هم ندونند که چه بلایی سر اون شخص میاد .مثل فیلم /هیس دخترها فریاد نمیزنند /
یکی از تأثیرگذارترین فیلم های سینمای ایران بود