بهترین زندایی دنیا

سلام
یاسین هستم 18 ساله .
سه چهار ماهی هست که با سایت شهوتناک آشنا شدم.اونم به خاطر فیلتر شکنی که دوستم برام اول تابستون امسال رو لب تاب نصب کرد.
من تا حالا تجربه 3 بار گی با همین دوستم که اسمش امین هست و یک بار هم سکس با زنداییم رو دارم.
داستان های گی خودم رو دارم مینویسم اما الان این خاطره سکس با حال من با زنداییم هست.
من یه پسر سفید و خوش فرم هستم برای همین هم سه بار گی داشتم چون مردها هم از بدن من خوششون میاد.صورت زیبایی هم دارم که روی پروفایلم عکسم هست.
خاطره سکس من برای حدود دو ماه پیشه. آخرای تابستون
 
زنداییم اسمش نرگس هست. یک زن حدود 28 ساله هست که چهار پنج ساله که با داییم ازدواج کرده. واقعا خوشگل و خوش فرم هست.فکر کنم قدش تقریبا 165 باشه و هیکل مناسبی داره. اون اول که ازدواج کردن من سیزد چهارده سال بیشتر نداشتم برای مین هر موقع همدیگه رو می دیدیم با هم دست میدادیم و تو عید دیدنی ها هم روبوسی میکردیم.خیلی بهم حال میداد. اما یواش یواش از وقتی بزرگتر شدم و به قول معروف بالغ شدم دیگه دست نمیدادیم. اما باز جلو من خیلی پوشیده راه نمیرفت و هر وقت میومد خونمون یا میرفتم خونشون فقط یه روسری سر میکرد اما دیگه مانتو یا چادر سر نمیکرد. احساس میکردم جلو من یه کم راحت تره تا مردای دیگه.
پدر مادر من قرار بود برن شمال خونه عمه ام اینها اما من تابستون کلاس زبان میرفتم و این هفته آخر بود و بعدش هم امتحان داشتم.برای همین نمیتونستم باهاشون برم.از طرفی پدرم هم فقط برای اون تاریخ اداره شون مرخصی داده بود.
قرار شد من بمونم خونه فامیل ها و تصمیم بر این شد که خونه داییم برم.چون خود داییم هم پیشنهاد داده بود.
خیلی پکر بودم که نمیتونستم برم شمال. عاشق دریا و شنا تو دریا بودم اما کاریش نمیشد کرد.فقط اینکه میتونم تو این یه هفته زنداییم رو بیشتر ببییم یه کم آرم کرده بود
مجبوری موندم تهران و این یه هفته هم مهمون دایی اینها بودم.
بعد از ظهرها میرفتم کلاس اما صبح ها وقتم خالی برد و معمولا خ.منه که بودم میرفتم کتابخونه محل و زبان کار میکردم اما الان راهم دور شده بود و همون تو خونه دایی درس میخوندم.دو سه روز اول خیلی عادی گذشت و فقط گاهی زنداییم رو دید میزدم اما خیلی لباسهای چسبون و شهوتی جلوم نمی پوشید.برای همین خیلی تو نخ نبودم.
تا اینکه روز چهارم صبح بلند شدم. هر چی صدا زدم زندایی جواب نداد.یواشکی رفتم تو اتاق خواب یدم از حموم داخل اتاق خواب صدای دوش آب میاد.فهمیدم حموم هست.
سریع رفتم سر کمد دیواری و دنبال آلبوم عکسای دایی و زندایی گشتم.آخر بعد چند دقیقه پیداشون کردم و شروع کردم دیدن. عجب عکسایی بود.عکسای عروسی. عکسایی بود که زنداییم با یه شرت جین کوتاه و یه تاب رو تخت خوابیده بود.
عکسایی بود که زندایی یه تاب مشکی چسبون پوشیده بود و لباس تنگش سینه هاش رو نزدیک هم کرده بود و بالای سینه ش بیرون بود و شکمش با هم پیدا بود با یه شلوارک سفید کوتاه.
 
یه عکس بود که زنداییم یه لباس شبیه لباس بلندای هندی که اسمش رو نمیدونم پو.شیده بود و بالای سینه ش معلوم بود.
عکسای خیلی قشنگی بودن.کلی حال کردم.تا اینکه دیدم صدای دوش قطع شد.
سریع آلبوم رو گذاشتم تو کمد و اومدم تو اتاق دیگه که من شبا میخوابیدم و یه حال حسابی با خودم کردم.بعد چند دقیقه رفتم بیرون که دیدم تو آشپزخونه هست و داره چایی دم میکنه.منم که مثلا تازه از خواب بلند شده بودم سلام کردم و رفتم دست و صورتم رو شستم. اومدم تو آشپزخونه که بشینم سر میز و زنداییم هم داشت صبح بخیر میگفت که نگاهش افتاد به جلو شلوارم و لبخند زد و برگشت چایی بریزه.سریع نگاه کردم دیدم بله… آب منی من جلوی لباسم رو چند قطره ای خیس کرده.آخه آبم رو تو یه دستمال خالی کردم اما سریع که لباس پوشیده بودم یه کمش به لباسم مالیئه شده بود.
کلی خجالت کشیدم تا اینکه بعد صبحانه بهم گفت اگه خواستی بری حمام آب داغ هست.منم گفتم باشه.نزدیک ظهر میرم ک هوا ت این گرما خنک هم بشم.
سریع بعد صبحونه اومدم تو اتاق و رفتم سر لب تاب و یه سره اومدم تو سایت شهوانی و دو سه تا کلیپ دانلود کردم و چند تا هم داستان و عکس کپی گرفتم. به شکم خابیدم تو اتاق و شروع کردم دیدن کلیپ ها و عکسها و خوندن داستان
در همین حال هم خودم رو به زمین میمالیدم.
یک ساعتی میشد که داشتم با فیلم و عکس داستان حال میکردم که یک مرتبه زندایی اومد تو اتاق و منم دیدم ضایع هست اینطری خوابیدم سریع نشستم اما اصلا حواسم به کیر بزرگ شده ام نبود.
خیلی تابلو بود از رو شلوارم و ندایی فهمید جریان رو.اومد کنارم رو زمین نشست و گفت داشتی چی میدیدی؟
من فیلم رو بسته بودم اما پوشه سکسی رو فرستاده بودم پایین صفحه.زنداییم هم دید اون پایین یه پوشه هست.بازش کرد و همه چی رو دید.اسم داستانها که تابلو بود و عکس و فیلمها هم داد میزد مضوع چیه. من فقط خجالت میکشیدم.
زندایی یکی دو تا داستان که اسمش سکس با زندایی و شبیه همین ها بود و من صبح به خاطر زندایی دان کرده بودم رو دید و باز کرد و خوند.
بعد چند دقیقه گفت میدونم اقتضای سنت اینه اما تو میدونی که چقدر خودارضایی برات ضرر داره؟
بعد گفت من قبلا عکس و کلیپ دیده بودم اما داستان سکسی دفعه اولمه میبینم. جالبه
من اصلا متوجه نبودم زندایی سمانه از داستانها خوشش اومده. فقط فکرم این بود که میترسیدم به دایی یا مامان بابا بگه.
تا اینکه زندایی بلند شد و رفت بیرون.اون روز ی با استرس زیاد گذشت تا اینکه فردا صبح تو اتاقم بودم که زندایی اومد تو اتاق و گفت دیگه کاری نکردی با خودت که؟
منم با خجالت گفتم نه.
 
زندایی سمانه گفت یکی دو تا داستانها رو میاری میخوام بخونم.
اول تعجب کردم.بعد گفت آخه برام خیلی جالب بود.منم گفتم همه شون رو دیروز پاک کردم.راست هم میگفتم.
گفت چ.را دیوونه؟
گفتم ترسیدم به دایی بگید.منم پاک کردم که حداقل دایی نبینه چون اگه میدید بیشتر عصبانی میشد..
گفت عیبی نداره الان برو سایت چندتا کپی کن.
خیلی تعجب کرده بودم.از همین سایت دو سه تا داستان دان کردم و نشست کنارم شروع کرد به خوندن.تموم که شد گفت تا حالا تجربه سکس داشتی؟
گفتم نه بابا.
زندایی گفت خوب به جای اینکه داستانش رو بخونی برو سکس کن.
هیچی نگفتم اما تازه فهمیده بودم زنداییم هم انگار بدش نمیاد در این مورد حرف بزنیم.
بعد گفت دو سه تا کلیپ هم دان کن.
سریع دان کردم و نشستیم با هم دیدیم.کلیپش یکی ساک زنی بود و یکی هم سکسی تمام بود. دیدم خیلی حشری شده.از نگاهاش به فیلم فهمیدم.
خیلی میترسیدم اما دلمو زدم به دریا و گفتم زندایی ما هم میتونیم از این کارها با هم بکنیم؟
برگشت نگاهم کرد.گفت تا حالا به جز با داییت با کسی سکس نداشتم اما بدم نمیاد.
اینو که گفت دو تا دستم رو بردم رو رون پاهاش و میکشیدم بهشون.صورتش رو آورد جلو شروع کردیم لب گرفتن.خیلی داغ بود. زنداییم چون تجربه سکس داشت خیلی وارد بود .زبونم رو کرد تو دهنش و شروع کرد مکیدن.این کارش خیلی بهم حال میداد.منم دستام رو بردم رو سینه هاش.خیلی بزرگ نبودن اما سفت بو.دن.چند دقیقه ای لب گرفتیم و منم سینه هاش رو میمالیدم و اونم داشت کمرم رو میمالید.
گفت یاسین بلند شو بریم تو اتاق خواب خودمون رو تخت.
رفتیم تو اتاق و اون هم پرده های اتاق رو کشید و اتاق تقریبا تاریک شد.
 
دوباره لب گرفتیم و من تیشرتش رو از تنش در آوردم. چیزی زیرش نپوشیده بود سینه هاش رو برای اولین بار دیدم.
بدنش خیلی سفید و مخملی بود و سینه هاش سر بالا بود و سفت.خیلی داشتم حال میکردم.
اونم لباس من رو در آورد.شروع کردم مثل تو فیلما گردنش رو لیس زدن در همین حین سینه هاش میخورد به سینه خودم و حال میکردم.
انداختمش رو تخت و شلوارش رو از پاش در آوردم.عجب ساق و رون های سفید و بی مویی داشت.یه شرت سبز هم تنش بود.شلوار خودم رو در آوردم و منم با شرت خوابیدم روش.و سینه هاش رو شروع کردم خوردن.
دستم رو گرفت و یکی از انگشتام رو کرد تو دهنش و میمکید و منم داشتم سینه هاش رو میخوردم.
اونم زانوش رو میکشید به کیرم و باهاش حال میکرد.
یواش یواش اومد شکم و نافش رو لیس زدم تا رسیدم به شرتش.بوی عجیبی میداد و خیس خیس شده بود.با انگشتم از روی شرت دستم رو مالیدم به کسش که صداش بلند شد.خودش سریع شرتش رو کشید پایین و من برای اولین بار یه کس رو جلو صورتم میدیدم.معلومبود همون دیروز که حموم بوده تمیزش کرده بود چون هیچ مویی نداشت.اول با دستم براش می مالیدم بعد شروع کردم زبون زدن.داش ناله میکرد.همین طور که زبون میزدم اونم با انگشت خودش بالای چوچولش رو میمالید که یه هو دیدم لرزید و یه کم آب پاشید تو دهنم و صورتم.ارضا شده بود.من خودم چند تا کلیپ ارضا دختر دیده بودم خیلی خوشم میومد از این حالتشون.
بلند شد نشست کنار تخت و دست منم گرفت و وایسوند کنار تخت.کیر بزرگی ندارم و نهایت 13 یا 14 سانته اما اون روز بد جوری سفت شده بود.
شرتم رو از در آورد و کیرم رو گرفت تو دستش و شروع کرد مالیدن.10 روزی میشد که موهاش رو نزده بودم اما خیلی مو نداشتم. کلا بدنم کم مو بود و بالای کیرم هم خیلی مو نداشتم.بعد چند دقیقه که داشت کیرم رو میمالید اونو کرد تو دهنش و شروع کرد برام ساک زدن… گفتم که اون چون تجربه سکس داشت خیلی خوب وارد بود.منم داشتم دیونه میشدم.آب تو دهنش و گرما و حرارت دهنش مستم کرده بود.دیگه داشت آبم میومد که گفتم داره آبم میاد.
اونم کیرم رو از دهنش در آورد.از تو کشو میز کنار تخت یه شیشه بیرون آورد و زد به کیرم .فهمیدم که اسپری بی حس کننده بود.
 
خوابید رو تخت و گفت حالا بیا یه حالی به این جای من بده.
واقعا فکر نمیکردم که بتونم یه روزی زندایی سمانه خوشگلم رو بکنم.
به کمر خوابیده بود و پاهخاش رو باز کرد و منم کیرم رو گذاشتم جلو کسش و فرو کردم تو.چقدر داغ بود…
دو دستم رو گذاشتم کنار سرش و شروع کردم عقب جلو کردن. اسپری کار خودش رو کرده بود و خبری از ارضای من نبود.
چند دقیقه با همین حالت سکس کردیم که دستم دیگه درد اومد.
زندایی گفت حالا تو بخواب.منم خوابیدم رو تخت و اومد روم نشست.کیرم رو با دست گرفت و گذاشت زیر کسش و شروع کرد بالا پایین کردن هی ناله میکرد.صدای ناله عاش خیلی قشنگ بود. یواش یواش سرعت بالا پایین رفتنش رو زیاد کرده بود و آه و نالش هم بیشتر شده بود که دیدم کسش خیلی گرمتر شد و یه مایعی از کیرم سرازیر شد.فهمیدم ارضا شد.بعد دراز کشید روم.
بعد دو سه دقیقه با خنده گفت تو نمیخوای خالی بشی؟
گفتم نمیدونم چرا خبری نمیشه.
بهش گفتم زندایی میزاری از پشت بکنمت؟
گفت من به داییت هم از پشت ندادم.چون میترسم دردم بیاد.آخه کیر داییت خیلی بزرگه.
اما مال تو چون که کوچیکه بد نیست امتحان کنم.
خیلی خوشحال شدم.
 
قشنگ رو تخت قنبل کرد و کون نسبتا بزرگش رو داد بالا.تا این صحنه رو دیدم پیش خودم گفتم اصل مطلب اینجا بوده خبر نداشتیم.
اول یکی از انگشتهام رو خیس کردم و یواش کردم تو سوراخ کونش.خیلی تنگ بود.راست میگفت انگار.تا حالا به کسی از پشت نداده بود.اروم انگشتم رو کردم تو و شروع کردم عقب جلو کردن. زنداییم هم با دستش روی کسو چوچولش میکشید تا دردش کمتر بشه.
بعد که دیدم یه کم باز شده از آب رو کسش یه کم مالیدم جلو سوراخ کونش یه کم هم از آب دهنم مالیدم رو کیرم و و گذاشتم جلو سوراخ کونش.یواش فشار دادم تو که خیلی دردش نیاد.
با دستام سینه ها و لمبرهای کونش رو هم میمالیدم.
یواش یواش کیرم رفت داخل کونش .. خیلی تنگ بود. و احساس میکردم درد داره زنداییم.برای همین عقب جلو نکردم و همون جا نگه داشتم و دستم رو بردم از زیر شکمش رو کسش و براش شروع کردم مالیدن.دوباره حشری شده بود.
یواش یواش شروع کردم عقب جلو کردن و سرعت رو زیاد کردم.فشار لبه های کون زنداییم به کیرم خیلی زود منوحشری کرد.سرعت عقب جلو کردنم زیاد شده بود و داشتم خیلی حال میکردم.زنداییم هم داشت حال میکرد چو.ن ناله های شهوتیش دوباره شروع شده بود. بعد دو سه دقیق دیدم داره آبم میاد.اصلا کنترل نداشتم و دست خودم نبود و یک مرتبه تمام آبم خالی شد تو کونش…
خیال کردم ناراحت بشه اما بعد که حالم سر جاش اومد گفتم ببخشید نمیخواستم اونجا خالی کنم.
گفت خیلی حال داد.مخصوصا وقتی گرمای آبت رو حس.کردم.
نزدیک ظهر شده بود دیگه.
بهم گفت بیا با هم بریم حموم.منم از خدام بود.
تو حموم بدنش رو که دیدم باز راست کردم
 
. شروعکرد با دستش کیرم رو مالیدو گفت تو دو بار منو ارضا کردی منم باید دو بار آبت رو بیارم.بعد برام ساک زد.خیلی محشر ساک میزد.لبش رو رو کیرم فشار میداد و جلو عقب میکرد.داشت آبم میومد بهش گفتم اما اون ادامه داد تا اینکه همه آبم تو دهنش خالی شد.
این بود داستان اولین سکسم که شاید مثل این سکس تا آخر عمرم رو امتحان نکنم.
فرداش که مامانم اینها اومدن دایی و زندایی اومدن خونه ما دیدن بابا و مامانم.
همه اش به هم نگاه میکردیم و به هم لبخند میزدیم…
یاسین

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

4 دیدگاه دربارهٔ «بهترین زندایی دنیا»

  1. مهم نیست

    من هم دقیقا همچین سکسی رو داشتم
    با زن دایی
    اسم اونم سمانه بود
    با همون مشخصات
    منتها بعد اولین بار دیگه راه افتادم
    دهها بار رفتم

  2. این شمارمه.آهای یاسین خوشکله بیابکنمت نازی.عاشق بدنتم.09174821300

  3. بد نبوود ولی
    1 داییت بفهمه کونت مثل همه دوستات که گذاشتنت میذاره
    2(دفعه بعد به سکس بازنداییت بگو اول یکم انگشتت کنه بعد کونتو خوب بلیسه که برا گی با دوستات آماده بشی
    3اگه زنداییت در این حد جندس ای شمارمه بگو خودم بیام کونش بذارم:09354726177

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا