سلام من آرش 17 سالمه و مامانم سمیه 39 سالشه هیکل تپل و قیافه نسبتا خوبی داره ما تو یه محله پایین شهری با حقوق بیمه پدرم و توی ی خونه دوطبقه که از پدرم برامون به ارث رسیده بود زندگی میکردیم طبقه پایین رو اجاره دادیم به زهرا خانوم که من همش خدا خدا میکردم که این از پیشمون بره چون همیشه خونمون بود یا مامانم میرفت پیشش حالا از زهرا بگم که تقریبا هم سنو سال مامانم بود ولی قیافه مردونه ای داشت و همیشه ی آرایش غلیظ میکرد صداش از منم کلفت تر بود بخاطر همینا ازش بدم میومد چند ماهی میگذشت و منم تو رستوران مشغول کار بودم و فقط حواسم به دخل خرجم بود چون میخواستم موتور بخرم . اکثر شبارو مامانم به بهونه اینکه تنهاس و منم دیر میرم خونه پیش زهرا طبقه پایین میخوابید و وقتایی هم که مامانو میدیدم یا خواب بود یا پای تلویزیون کسشر نگاه میکرد انگار دیگه بیخیال من شده بود ، البته من اون موقع هیچ شکی بهش نداشتم . جمعه شب با چند تا از دوستام رفتيم تفريح و ساعت حدوداي دو دو نيم بود كه برگشتم خونه و آروم آروم داشتم پله هارو ميرفتم بالا ديدم زهراس تو راه پله منو ديد يكم شوكه شد و بعدش وانمود كرد كه سرش درد ميكرده و اومده مسكن بگيره منم رفتم براش آوردم تشكر كرد و رفت قيافش خيلي تخمي بود انصافا . هيكل بزرگ و تو پر پوست نسبتا سياه من هم يشه به مامانمم ميگفتم كه شوهرش اينو بدون آرايش ديده و رفته طلاق گرفته . بگذريم رفتم از تو كيف مامانم يكم پول سرغت كنم كه ديدم يه كرم تو كيفشه فك كردم كرم دسته يكم استفاده كردم گفتم حتما موبري چيزيه بوي توت فرهنگي ميداد رفتم جاشو شستم و كيفو مرتب كردم رفتم رو تختم تلگرامو داشتم چك ميكردم كه چشمم خورد به تبليغ ژلاي جنسي مثل حجم دهنده و اينا.
ديدم چقدر شبيه اون ژله بود كه من استفاده كردم يكم با خودم كلنجار رفتم . رفتم تو گوگل ديدم سفيد كننده و خوشبكو كننده تناسلي زناس . ولي من كه بابام فوت شده و مامانمم حتي تا چند ماه پيش حتي زير بغلشو نميزد يهو چيشد اينقدر به خودش ميرسه . فكر اينكه مامانم داره مخفيانه سكس ميكنه داشت ديوونم ميكرد اينارو از چشم زهرا ميديدم خلاصه صبح شدو بايد ميرفتم سر كار ولي ديشب تا صبح نخوابيده بودم فكر و خيال كلي ضعيفم كرده بود بدون صبحانه رفتم سركار كه يه ساعت كار برام شده بود مثل جهنم همش فكر مامان بودم اون روز هم نتونستم مرخصي بگيرم سرمون شلوغ بود خلاصه به آقا سعيد صابكارمون گفتم ميخوام برم كص بكنم چون بيشتر رفيق بوديم تا كارگر و صاحابكار اونم اجازه فردارو داد شب شدو رفتم خونه مامانم خوابيده بود بزور گرفتم خوابيدم صبح بيدار شدم صبحانه خوردم و زدم بيرون رفتم ي دوري زدم با هم كلاسیا و آومدم خونه درو آروم باز كردم و رفتم تو خونه كسي خونه نبود و اين منو بيشتر مشكوك ميكرد رفتم رو تختم داشتم به مامان و رفتاراش فكر ميكردم كه يادم افتاد كليد زاپاس طبقه پاييين رو داريم كلي گشتم تا پيداش كردم رفتم زير تخت زهرا خانوم قايم شدم تختش دونفره بزرگ بود كه مطمعن شدم اينا دارن ي كاراي ميكنن يكم باگوشيم ور رفتم سايلنت كردم كه ديدم صدا در اومد خودمو چپوندم زير تخت صدا مامانم و زهرا ميومد كه واضع نبود بعد از چند دقيقه كلا صدا قط شد منم ترسيده بودم نميدونستم چيكار كنم از زير تخت اومدم بيرون هيچكي تو خونه نبود ولي مطمعن بودم كه تو خونه بودن . به در هال مسلط بودم اگه ميرفتن ميديدمشون صدا از حموم ميومد جفتشون باهم رفته بودن حموم صداي خنده هاشون ميومد دوباره رفتم زير تخت و داشتم به اين فك ميكردم كه مامانم لز ميكنه خوشحال شدم چون از اينكه مرد غريبه اي با مامانم بخوابه منو آزار ميداد تو اين فكرا بودم كه مامانمو زهرا اومدن تو اتاق چيزي كه داشتم ميديدم رو باور نميكردم زهرا دوجنسه بود يه كير سياه كوچولو كه تو حالت شلي چهار سانتي ميشد اومد رو تخت ولو شد كه مامان براش ساك بزنه پاهاي مامان پايين تخت بود و سرشو آورده بود پايين داشت كير زهرارو ليس ميزد پاهاي مامان بيس سانت با صورتم فاصله داشت پاهاي سفيد و بي مو كه دوس داشتم ليسشون بزنم منم داشتم شهوتي ميشدم صداي ملچ ملوچ دهن مامان ميومد يجوري با ولع و ذوق اينكارو ميكرد ك انگار تا حالا كير نديده بوده يكم كه ساك زدو رفت رو تخت (فكر نميكردم مادرم همچين جنده اي باشه بعد از اين نديدم ولي از صداهاشون معلوم بود چيكار ميكنن) زهرا مامانم رو ولوو كرد رو تخت و رفت رو كسش چندتا بوسه از كس مامان كرد كه صداي مامان بلند شد من هنوز استرس داشتم ولي دوس داشتم به جمعشون اضافه بشم از بس حشري بودم كه ميخواستم مامانمو بكنم زهرا هم داشت به ليس زدن ادامه ميداد كه مامانم گفت بكن ولي زهرا به كارش ادامه ميداد كمتر از ده دقيقه بود كه جيق مامان رف رو هوا فهميدم كه آبش اومده زهرا به مامانم گفت كه حالت سگي قرار بگيره و مامانم گفت چشم و به حالت داگ استايل مامانمو كرد كه وسط سكس ميداد مامانم بخوره واسش .
آب زهرا دوبار اومد و مامانمم ي بار ديگه آبش اومد ي ساعتي تو بغل همديگه خوابيدن كه من كلي عكس از كس كون مامان و زهرا گرفتم كه بعدا بتونم كاري بكنم دوباره رفتم بيرون انگار سبك شده بودم دوس داشتم فقط با زهرا سكس كنم و مامانم نفهمه چند روزي از اين قضيه ميگذشت من هرشب ياد اون روز ميفتادم و عكسايي كه ازشون گرفته بودم رو ميديدم و باخودم ور ميرفتم كه ي روز ديگه از سعيد مرخصي گرفتم رفتم خونه مامانم پيش زهرا بود زنگ زدم بهش و گفتم كه امروز بيكار بوديم برام ي غذاي توپ درست كنه اومد بالا و مشغول غذا درست كردن شد بهش گفتم تا غذا آماده ميشه ميرم بيرون رفتم . رفتم پايين در زدم زهرا همونجوري لخت مادر زاد اومد جلو در انگاري منتظر مامانم بود سريع دستمو گزاشتم جلو دهنتش و بردمش تو اتاق يه دستي به كيرش كشيدم به حالت نوازش و گفتم من از همچي خبر دارم و اينكه غروب مامانمو بپيچون بيام ترتيبتو بدم يكم با كيرش بازي كردم خيلي كوچيك بود سياه و زشت اومدم بيرون چرخي زدم رفتم خونه غذارو خوردم چرتي زدمو رفتم داروخونه يه كاندوم و اسپري گرفتم و رفتم در خونه زهرا درو باز كرد ي آرايش غليظ ست شرت سوتين بنفش خوشكل هم تنش بود تمام موهاي بدنشو زده بود خوشكل شده بود ولي بازم هيكل دومتريش تو ذوق ميزد يه ماچ آبدار ازش كردمو رفتيم رو تخت ماجراي اينكه از كجا فهميدم مامانمو ميكنه رو بهش گفتم و اينكه گفتم تا هروقت كه دلت ميخواد ميتوني بموني و با مامانم رابطه داشته باشي ولي نبايد مامانم بفهمه كه من خبر دارم اونم قبول كردو لباسامو تو سه سانيه از تنم كندو رفت سراغ كيرمو اينقد خوب ميخورد كه تو ده سانيه داشت آبم ميومد بهش گفتم اونم اسپري از زير تخت دراورد زد بهش يكم باهم حرف زديم دوباره شروع كرد به ليسيدن زبونشو از خايه مياورد تا سر كيرم و يدفه كيرمو ميكرد تو دهنش داشتم ديوونه ميشدم خيلي عالي بود زهرا اصلا بهش نميومد كه اينقد مهربون و خوب باشه پنج دقيقه اي ساك زد واسم و نشست رو كيرم همه كارارو خودش ميكرد منم عين جنازه ها داشتم حال ميكردم كونش واقعا محشر بود با اينكه قبلا ي بار دختر كرده بودم ولي اين ي چيز ديگه بود تو كونش كوره بود بعد از ده دقيقه ديدم داره آبم مياد بهش گفتم به حالت سجده نشست يكم ليس زد كيرمو آبم با فشار ريخت تو صورتشت و دهنش دوساعتي كنار همديگه خوابيديم و رفتيم دوش گرفتيم يكم در مورد مامان حرف زديم ميگفت كه تنهاس سني نداره دلش ميخواد من كه راضي بودم از سكس مامانم با اون ولي با حرفاش بيشتر قانعم كرد يكم عشق بازي كرديمو اومديدم بيرون واسم يكم هله هوله آورد خورديمو واقعا مهربون ترين زني بود كه تا حالا ديده بودم خيلي دوسش داشتم برعكس قبلا . الان هم سه نفري منو مامان و زهرا باهم ديگه سكس ميكنيم اگه دوست داشتين بگين تا داستان مامان رو هم براتون بفرستم . اين يه داستان نيست زندگي منه و واقعا راضي هستم
نوشته: آرش 17 ساله