سلام من مریم 31 ساله با قدی تقریبا بلند و قیافه و هیکل جذاب که بیشتراز همه چشمام گیرایی داره وقتی بخوام میتونم با نگاهم طرفمو میخکوب کنم البته اینو دوستام و اطرافیانم میگن. میخوام داستان اولین سکس با عشقم ، یزدان براتون تعریف کنم ولی اول کمی در مورد شروع رابطمون براتون میگم همیشه تو مهمونی های معمولی و رسمی همدیگرو میدیدیم یه پسر خوش تیپ و فوق العاده مردونه و خوش قیافه بود برای اولین بار تو خونشون متوجه نگاه سنگینش شدم ولی جدی نگرفتم ولی این نگاهها هی بیشتر میشد راستش منم بدم نمیومد همه از یزدان تعریف میکردن و همه قبولش داشتن تا اینکه بصورت کاملا اتفاقی و بدون برنامه قبلی خانوادگی رفیتم مسافرت واقعتیش نمیخواستم برم ولی وقتی فهمیدم که یزدان هم هست تصمیم گرفتم برم . روز اول فقط نگاه بود ولی نگاههای معنی دار یه چند باری هم تا به مقصد برسیم رفتم تو ماشینش یزدان هم به بهونه خسته شدن میومد و عقب پیش من میشست و از هر دری با هم صحبت میکردیم . دنبال بهونه بودم تا براش پیامی بدم و به قول معروف نخ بدم ولی جور نمیشد چون میدونستم بخاطره رابطه خانوادگی جرأت نمیکنه کاری کنه از اینکه اعتبارش خراب شه میترسید.
تا اینکه دیدم تو بازار با پسرای فامیل در حال سر به سر گذاشتن دختراست یه پیام دادم و گفتم از تو بعیده که دیدم بله فقط منتظر اشاره بود از همون جا شروع شد ابراز علاقه و دوست داشتنهاش پیامهاش خیلی برام عجیب بود فهمیدم که دو سالی هست تو نخم رفته ولی از من مطمئن نبوده حرفی نمیزده. فرداش تو یکی از اتاقهای سوئیتی که اجاره کرده بودیم یکدفعه و بی مقدمه و در عین ناباوری یه لب تاریخی ازم گرفت که هنوز بعد از 2 سال وقتی یادش میوفتم لبام میسوزه فکر نمیکردم انقدر پر احساس و داغ باشه واقعا تو اون پنج روز مسافرت با برخورداش و حرفاش و حرکاتش منو عاشق خودش کرد منی که به این راحتی به حرف و احساس پسری اعتماد نمیکردم عاشق عاشق شده بودم جوری که فقط میخواستم زودتر برگردیم تهران تا راحتتر بتونم باهاش باشم تو اون چند روز یه بار دیگه هم از لب گرفت و محکم برا چند لحظه بغلم کرد این باعث شد من بیشتر داغ کنم و با نگاهام هم اونو دیونه کنم تو پیام هایی که میداد همش میگفت اینطوری نگاه نکن که قاطی میکنم و داغ میشم و تا اینکه رسیدم تهران و برا 3 روز بعد باهاش قرار گذاشتم خونه مجردی داشت منو با کلی مقدمه چینی دعوت کرد خونه من خیلی دختر سفتی هستم ولی واقعا برای بغلش دیونه شده بودم و قبول کردم برا ناهار دعوتم کرد رفتم
همش توی راه به این فکر میکردم با این آتیش تند کار دسته خودمون میدیم ما جفتمون هم داغ کرده بودیم و حشری شده بودیم واقعا میدونستم که کاره درستی نمیکنم ولی رفتم درو که باز کرد برای نیم ساعت تو بغل هم بودیم هی بوسم میکرد و میگفت بالاخره به آرزوم رسیدم نشستیم ناهار بخوریم که همونجا ازم خاستگاری کرد و کل حرفاشو بهم زد و گفت که فکراتو بکن منم شوکه شده بودم و نمیدونستم چیکار کنم از خیلی از جهات شبیه کسی بود که دنبالش بودم ولی قصد ازدواج نداشتم ناهارو خوردیم . رو کانپه رفتم تو بغلش شروع کرد ناز و نوازش ، از موهام شروع کرد دستاش داغ بود و پر از احساس به هر جا که دست میکشید گرماش تا چند لحظه میموند و داغترم میکرد صورتشو اورد جلو صورتمو نفساشو حس میکردم تا او لحظه به سینه هام دست نزده بود لباشو گذاشت رو لبامو و دستشو گذاشت رو سینه هام همزمان شروع کرد به خوردن و مالیدن واقعا حشری شده بودم و چشمام خماره خمار بود خوب کارشو بلد بود بعد لباشو برداشت و آروم گفت قول میدم خوشبختت کنم . واقعا نمیدونم چرا ولی حرفاشو باور کردم (من زود باور نیستم مخصوصا به آقایون اعتماد ندارم تقریبا به همشون بی اعتمادم ) منم خودمو بیشتر بهش چسبودنم و محکمتر بغلش کردم لباش تو لبام بود دیگه همه جای بدنم و لمس کرده بود بلوزم از تنم در آورد من همیشه عادت دارم لباس زیره ست بپوشم همون روز هم یه لباس زیره ست نارنجی تنم بود وقتی بلوزم درآورد شروع کرد به بوسیدن تمام بدنم جای بوسه هاش داغ میشد و حشری تر میشدم و اروم سوتینمو داد بالا و سینه هامو شروع به خوردن کرد خیلی آروم و با ناز این کارو میکرد لذت خاصی بهم میداد
منم تی شرتشو دراوردم و شروع کردم به مالیدن بدن خوش فرم و تراشیدش شکم هفت تیکه ای داشت که بیشتر حشریم میکرد بعد اروم شلوارمو درآورد با دستاش زد به باسنم و گفت همه چیز همونجوره که میخواد و فکرشو میکرد. همینطور که قربون صدقه میرفت با اون زبون شیرینش همه جای منو که الان دیگه لخت فقط با یه شرت تو دستاش بود لیس میزد دیگه چشام باز نمیشد شرتمو اروم داد کنار و اول با انگشتاش کشید وسط کسم خیس خیس بود گفت بیشرف چیکار کردی … بعد اروم شروع کردن به خوردن کسم دیگه صدای ناله هام دراومده بود وقتی داشت میچرخید که جهتشو درست کنه دیدو وای شلوارش چه بادی کرده اولش ترسیدم ولی بعد که زبونشو کرد تو کسم ناله ام دروامد پیش خودم گفتم زبونش اینه کیرش چیکار میکنه که گفتم شلورتو در بیار اونم گفت خودت اینکارو بکن همونطور که میخورد شلوارشو دراوردم شرتش هم باهاش دراومد دیدم یه کیر کلفت راست راست گفت اجازه هست بدون اینکه من جوابی بدم شرتمو دراود تا راختتر بخوره بعد جهتشو عوض کرد و کیرشو کرد تو دهنم اولش سخت بود ولی بعد راختتر شده همه جاشو لیس زدم و میخوردم که ناله های یزدانم هم یواش یواش دراومد بعد اومد پایین و اروم کیرشو گذاشت رو کسم و بالا پایین کرد دیگه من داشتم دیونه میشدم حس کردم کیر اون هم داره منفجر میشه که گفت میکنم توش منم که دیگه اختیارم دست اون بود گفتم بکن فقط زود باش
که یه دفعه سرشو گذاشت درشو هل داد توش خیلی تنگ بودم و بهش فشار میومد به سختی رفت توش خیلی درد داشتم و جیغ میکشیدم ولی جلو دهنمو گرفته بود و میگفت الان تموم میشه که یواش یواش تلمبه میزد و بوسم میکرد کم کم دردش با لذت همراه شد که حرکتاش تند تر شد و منم به اوج رسیدم و با یه فشار محک یزدان، به شونه هاش چنگ میزدم لرزیدم و بی حال و بی جون شدم که همونطور که کیرش توی کسم بود شروع کرد به مالیدن پاهام و شکم و کمرم و بعد از بوس و لب طولانی آروم برمگردوند و از پشت کرد توی کسم که باز هم دردم میومد و میسوخت ولی بهتر از دفعه اول بود بعد از چند بار تلمبه زدن دیدم حرکتاش تند شد و صدای نفساش و ناله هاش بلند تر که یه دفعه دیدم کیرشو دراورد و منو برگردند و همه آبشو ریخت رو سینه هام خیلی داغ بود و زیاد ولی من فقط به چشماش خیره شده بودم خیلی قشنگ بود و رویایی بعدش به چند دقیقه ای دراز کشیدیم ولی من اصلا حال خوبی نداشتم بلند که شدم برم خودمو بشورم سرم گیج رفت و دستمو گرفت و بردم تا حموم بعد به آبمیوه داد خوردم منو رسوند تا خونمون اون شب و تا صبح خوابم نبرد فقط به این فکر میکردم که اگر بزنه زیره حرفش من با این کس پاره چیکار باید بکنم . بعد از یکماه ما با هم نامزد کردیم و بعد از چند ماه ازدواج ولی بعد از دو سال هنوز به حال اونروز من بعد از سکس میخنده که داشتم میخوردم زمین . ولی واقعا فراموش نشدنی بود ……..
احمق اون شکم شش تیکه ست، نه هفت تیکه