اسم من ساراست الان 20 سالمه و مشغول تحصیل هستم امروز تصمیم به تایپ اولین اتفاق یا میشه گفت تجربه سکسیم که با یکی از دوستان صمیمیم بود گرفتم.پس از خوندن بعضی از خاطراتی که نوشته بودید منم گفتم با اجازه شما داستان خودم رو که در سن 18 سالگیم برام رخ داد را در ارشیو شما دوستان بزارم.من یه دوست پایه بنام مرجان داشتم که در همسایگی ما بودند.با هم به مدرسه میرفتیم توی هر کاری همدیگرو شریک میکردیم و وقتی که کسی خونمون نیست پیش هم بودیم.مرجان هم همسن منه ولی با این تفاوت که هیکلش از من پر تره سینه های متوسط و اندامی میانه و باسنی تقریبا بزرگ.
یه روز اهل خونه ما رفتن مهمانی من هم طبق معمول که حال رفتن نداشتم زنگ زدم به مرجان تا بیاد خونمون مامان اینا که رفتن مرجان اومد پیشم با هم مقداری درس خوندیم.به مرجان گفتم مادرم دیشب برام چندتا شرت و سوتین گرفته که خیلی خوشکلن بریم توی اطاقم تا نشونت بدم.با هم رفتیم توی اطاقم که مرجان یه باره گفت راستی دیشب که می خواستم برم اب بخورم دیدم بابام یه سی دی گذاشته توی دستگاه و نگاه میکنه میدونی چی بود گفتم نه مرجان گفت الان میرم میارمش.ورفت منم توی این فاصله شرت و سوتینها رو که گفته بودم رو دم دست گذاشتم.بعد از دو سه دقیقه مرجان اومد و سی دی رو که گفته بود توی دی وی دی گذاشت تا نگاه کنیم برای اولین بار بود که فیلم سوپر میدیدیم بهش گفتم برییم شرتا رو نشونت بدم گفت برو بیارشون بلند شودم رفتم طرف اطاق وقتی برگشتم مرجان با خنده بهم گفت بیا نگاه کن اینها چکار میکنن.اومدم پای تلوزیون پیشش.و با هم شروع به نگاه کردن کردیم خیلی باحال بود گفتم بابات هم چه فیلمهایی نگاه میکنه بهم گفت مگه بده که ما هم یواشکی نگاه بکنیم ها؟ گفتم نه.
دیدیم که چجوری مرده می کنه داخل کس زنه یا دختره و اه و اوهی که میکردن خیلی برامون جالب وتحریک امیز بود تا اونجایی که کسم مثل قلب میزد به مرجان گفتم که تو هم حال منو داری گفت چه حالی گفتم تو هم اینطوری میشی گفت اره احساس میکنم قلبم اومده توی شرتم.بهم گفت راستی اوردیشون گفتم چیرو گفت شرتو سوتین جدیدتو گفتم اره اینجان بهش دادم تا ببینه گفت قشنگن بلند شو بپوش ببینم توی تنت چطوره من هم بخاطر خجالتی که بینمون نبود بلند شدم تاپمو در اوردم سوتینمو باز کردم تا سوتین جدیدمو بپوشم دیدم داره به سینه هام نگاه میکنه منم سوتینو گذاشتم روی سینم اومدم که ببندمش بهم گفت برات میبندم منم برگشتم و گیره سوتینم و بست دستش که با بدنم تماس پیدا می کرد یه طوریم میشد که برام خیلی غریب بود.
بلند شدم و شلوارمو از پام در اوردم شرتمم در اوردم تا شرت جدیدو بپو شم یه نگاهی به کسم کرد وگفت موهشاشو با چی میزنی گفتم با ژیلت اومد جلو و دستشو زد به کسم تا نگاه کنه لاشو باز کرد و گفت با ژیلت تمیز میشه نه به اندازه موم گفتم درد داره گفت اولش داره ولی بعدش بی حس میشه بلند شد و شلوارشو از پاش دراورد شرتشو کشید پایین و گفت ببین چقدر صافه روی کسش دست کشیدم دیدم راست میگه خیلی صاف تر از کس من بود دیدم یه طوریش شد گفتم چی شد گفت نمیدونم وقتی دستتو روش مالیدی یه حالی بهم داد که خوب بود گفت یک باره دیگه بکش منم انجام دادم گفت اره خیلی باحاله امتحان بکن دستشو کشید روی کسم راست میگفت یه حال خوب و غیر قابل توصیف بود.
توی همین حال پیراهنشو دراورد گفت بیا با هم مثل اونها با هم ور بریم ببینیم چه مزه ای داره گفتم باشه منم سوتینم رو باز کردم و رفتیم تو کار هم و هم دی گرو قرق شهوت کردیم و همینطور کس همدیگرو میلیسیدیم تا جایی که انگشتی هم تو کس همدیگه میبردیم و از عاقبتش هیچی نمیدونستیم اولش یک انگشت بود ولی بعد دوانگشت شد تا جایی که تا به خودمون اومدیم که کار از کار گذشته بود کس و انگشتهای هر دو مون پر از خون شده بود با تعجب به هم و کوسامون نگاه کردیم و گفتم چرا اینطوری شدیم خیال کردیم با فشاری که به خودمون اوردیم پریود شدیم مرجان بلند شد و سی دی رو برداشت و رفت خونشون.
چند روزی از اون ماجرا گذشت و با هم فقط در مورد پریود ناگهانیمون حرف میزدیم که چرا بعد از اون روز دیگه خون ندیدیم.یه روزمرجان با عجله اومد پیشم گفت بریم خونمون از مادرم اجازه گرفتیم و با هم رفیم خونشون گفتم مادرت اینها گفت رفتن خونه دایش و پدرم سر کاره داخل که شدیم گفت دیونه میدونی ما چکار کردیم توی کوسمون یه پرده هست که یه دخترو از یه زن سوا میکنه اونو ما پاره کردیم ها دیگه من و تو اپنیم گفتم حالا چیکار کنیم گفت نمی دونم ولی هیچ کس جز خودمون نباید بدونه گفتم باشه بعد با هم یکم فیلم نگاه کردیم و یکمم با هم حال کردیم اخه دیگه اب از سرمون گذشته بود کارمون که تموم شود بلند شدم رفتم خونمون.ساعت ده شب بود که مرجان باهام تماس گرفت و گفت باباش فهمیده که ما فیلم سوپر دیدیم گفتم چطور فهمید گفت رفته بودم حمام پدرم اومد خونه وقتی در اومدم ازم پرسید کی اینجا بوده گفتم سارا چطور مگه گفت با هم نگاه کردید خجالت نکشیدید و کلی باهام دعوا کرد اره بابام رفته بود پای دستگاه و فیلمو اونجا دیده بود گفتم حالا من چطوری توی صورت بابات نگاه کنم.
از اون ماجرا یک هفته ای گذشت تا یک روز رفتم در خونه مرجان در که زدم باباش اومد درو باز کرد با خجالت سرم و انداختم پایین و سراغ مرجانو گرفتم پدرش گفت رفته خونه پدر بزرگش توی راهه بیا تو تا بیاد منم از روی نزدیکی که با مرجان و خونوادش داشتم رفتم تو و رفتم توی اطاقش چادرمو از سرم در اوردم و گذاشتم روی تخت بعد از چند دقیقه ای که گذشت پدر مرجان اومد تو برام اب پرتقال اورده بود من از خجالت سرخ شدم اخه بخاطر نزدیکی خونمون و یه حال احتمالی خیلی راحت اومده بودم یه تاپ یقه بازکه خط سینه هام توش معلوم بود و یه دامن بالا زانو پوشیده بودم بهم گفت چرا خجالت میکشی خانوم اب پرتقالتو بخور منم لیوانو از دستش گرفتم و تشکر کردم نشست کنارم دستی توی موهام کشید و با خنده گفت شما دو تا دختر شیطون چکار کردید چند بار به فیلمهای من دستپرد زدید ها؟ با خجالت یه نگاهی بهش کردم وسرمواز خجالت انداختم پایین گفتم ببخشید دیگه تکرار نمیشه. دستشو گذاشت زیر فکم و سرمو اورد بالا گفت مانعی نداره یه دختر نباید چشمو گوشش بسته باشه و تا اندازه ای در مورد خودش بدونه بد نیست بهم گفت یه سوال ازت بپرسم راستشو بهم میگی؟ گفتم بپرسید نگاهی بهم کرد و گفت بزار بعد ازت می پرسم و گفت حالا چرا تنها نشستی منم توی خونه تنهام بلند شو بریم توی پذیرایی دستمو گرفت بلندم کرد وبا هم رفتیم. میخواستم چادرم و بردارم گفت ولش کن راحت باش.
بعد از چند دقیقه ای که گذشت بهم گفت راستی میخوای از اون فیلمها ببینی ولی به شرط اینکه به مرجان چیزی نگیا باشه؟ منم از خجالت سرخ شده بودم گفت باشه گفتم باشه. یه فیلم اوردم جدیده و تا حالا ندیدید روی مبل نشستم و فیلمو گذاشت اولش خجالت می کشیدم و نگاه نمی کردم ولی بعدش با اصرارش نگاه کردم راست میگفت خیلی قشنگ و شهوت آمیز بود داشت یه جوریم میشد اونم دستش توی شلوارش بود و با کیرش ور میرفت خیلی خجالت کشیده بودم ازم پرسید تا حالا با کسی حال کردم یا نه؟ خجالت کشیدم که جوابشو بدم گفت خجالت نکش با کسی حال کردی تو که از این فیلمها نگاه میکنی تا حالا یه کیر واقعی رو دیدی؟ سرخ شده بودم آخه همش از سکس حرف میزد بهش گفتم نه تا حالا ندیدم بهم گفت نگاه کیره مرده رو ببین سرمو اوردم بالا گفتم خوب گفت ببین چه بزرگه عجب کسی دختره داره راستی مال من یه کم ازش بزرگتره میخوای ببینی؟ نگاه من که تا بحال کیرو از نزدیک ندیده بودم حالا یکیش جلوم بود با خجالت سرمو اوردم بالا و یه نگاهی بهش کردم دیدم کیرشواز توی شلوارش در اورده و گرفته توی دستش و تکون میده.
اومد نشست کنارم گفت بزرگتره نه با خجالت نگاهی بهش کردم و گفتم اره گفت میخوای بگیریش توی دستت میگیریش و دستمو گرفت و گذاشت روی کیرش گفت بگیرش دیگه ازخجالت سرخ شده بودم اونقدر کلفت بود که انگشتام به هم نمیرسیدن نمیدونستم توی اون لحظه چکار میکنم فقط یه کیرکلفت و توی دستم حس میکردم بهم گفت کس تو هم با توجه به اندام سفیدی که داری باید قشنگ باشه اره گفتم نمیدونم گفت باحاله نه؟ گفتم گفتم چی گفت کیرم دیگه کلفته نه نمیدونم. بهم گفت تو که کیر منو دیدی میزاری منم کس تورو ببینم؟ اجازه میدی نشست پایین رو به روم گفتم مرجان نیاد گفت حالا حالا ها نمییاد. دامنمو زد بالا یه شرت ابی پام بود دستشو از روی شرتم گذاشت روی کسم گفت چه ورمی کرده تو هم تا از این فیلمها میبینی مثل من تحریک میشی چه با حاله احساس کردم که دست مرجان رو کسمه و هیچی نمی گفتم بدنم شل شل شده بود انگار یه قدرتی جلومو میگرفت که حرفی نزنم پاهامو از هم باز کرد و گفت چه شرت قشنگی داری شرتم از ترشح خیس شده بود بهم گفت ترشح کردی شرت قشنگت خیس شده بزاردرش بیارم منم گفتم زشت نیست؟ گفت چه زشتی لرزش صداش هر لحظه بیشترو بیشتر میشد. دست انداخت و شرتمو از پام در اورد گفت به عجب کس قشنگی و شروع کرد با هرس زیاد لیس زدن توی حال خودش بود بدنم تمام سوزن سوزنی میشد شهوت تمام سر تا پامو گرفته بود و اه و اوه میکردم بهش گفتم یه سوال دارم گفت بپرس گفتم دخترپرده داره گفت اره چطور مگه میترسی پارش کنم نترس بهش کاری ندارم گفتم نه اگه پردش پاره باشه معلومه گفت اره معلومه چطور مگه چرااین سوالو کردی نکنه ناقلا پردت پارن گفتم نمی دونم اونم با تعجب گفت چی نمیدونی معطل نکرد و کشیدم جلو و گفت بزار ببینم یه نگاهی به کسم انداخت و لاشو باز کرد و گفت عجب کس باحالی داری ای کاش واقعا پاره باشه ازش پرسیدم برای چی پاره باشه؟ گفت دختر خیلی باحاله ان موقع میدونی حال کردن یعنی چی اگه پاره باشه اونم توی این سنو سال و یکی از کسایی که هر روز بهت حال میده خودمم. گفت اینجوری معلوم نمیشه باید امتحانش کنم با خروسک کسم اونقدر بازی کرد که از شهوت داشتم منفجر میشدم بهم گفت از کجا فهمیدی که پارست خون دیدی گفتم اره چطوری پاره شده گفتم با انگشتم دستم خونی شده بود گفت پس خانم حشری شدن و انگشت به کسش کرده نمی دونستی پاره میشه؟ گفتم اگه میدونستم اینطوری نمی شد گفت بکن داخل ببینم گفتم چیرو گفت انگشتتو دیگه. گفتم نه خجالت می کشم دستمو گرفت و گذاشت روی کسم گفت بکن تا منم ببینم منم کردم تو گفت عالیه بعد انگشتشو با ترشح کسم خیس کرد ویواش یواش کرد تو منم از لذت فقط اه و اوه میکردم گفت حال میده نه گفتم اره خیلی ازم پرسید چطور پاره شد ها؟ گفتم نمی دونم گفت می خوای کیرمو بکنم داخل خیلی بیشتر بهت مزه میدها درسته بزرگه فقط بیست وپنج سانته میخوای؟
پیش خودم گفتم حالا که کسم پاره شده بدم نمیومد با یه مرد و یه کیر واقعی کلفت هم حال کنم گفتم باشه پاهامو از هم باز کردو اومد وسط پاهام زانو زد و کیرشومیمالید به کسم بعد گذاشت دم سوراخ کسم گفت بکنم تو گفتم بکن یک باره با شهوت زیاد کردش تو بیستو پنج سانت کیرو با فشار توی کسم جا داد یه باره از شدت درد یه جیغ بلند زدم که از ترس جلو دهنمو گرفت گفت چرا جیغ میزنی صدات میره بیرون گفتم اخه دردم اومد و گفت حق داری چقدر تنگ بود
کیرش با انگشتهای ظریف مرجان خیلی تفاوت میکرد و خیلی باحال تر بود بهم گفت هر موقع خواستی حال کنی بهم بگو من برای اولین بار بود که زیر یه کیر کلفت میخوابیدم اخه توی اون لحظه من فقط پانزده سال داشتم ولی با این همه حرفها بهم خیلی حال داد با هر بار داخل کردن احساس میکردم کیر بزرگش تا زیر نافم میره تو و با هر با بیرون کشیدن احساس میکردم که لوله کسم میاد بیرون اخه کیرش خیلی کلفت بود و خیلی بهم حال میداد توی شهوت غرق شده بودم نفهمیدم کی ابش اومد کارمون تموم شد ابشو ریخت روی سینم و با دستش رو بدنم پخشش کرد بهم گفت مرجان از این موضوع چیزی ندونه بهتره گفتم باشه چیزی بهش نمیگم بهم گفت بازم میای اینجا گفتم اگه وقتش پیش اومد باشه میام.
************************************
بعد از اون روز که پدر مرجان منو کرد تصمیم گرفتم اولش به مرجان چیزی نگم ولی بعد یه فکری رسید به ذهنم که یه جوری مرجان هم وارد بازی بشه ولی چه جوری نمیدونم باید یه فکر اساسی می کردم تا سه نفری با هم حال کنیم.
چند روزی گذشت و مرجان اومد خونمون رفتیم توی اتاقم و با هم کلی حال کردیم ولی برامون تکراری شده بود همش میخواستم ماجرای باباشو بگم ولی نمیتونستم وهنوز زود بود خلاصه اون روز با همه تکرارش گذشت و مرجان رفت خونشون یه روز که از مدرسه برمیگشتیم خونه مزجان بهم گفت که میره منزل پدربزرگش و مادرش هم اونجان وشب که اومدن خونه میاد پیشم گفتم باشه ورفت منم اومدم خونه توی راه گفتم سری به خونشون بزم بد نیست شاید اون روز دوباره اتفاق بیافته رفتم در خونشون در زدم بعداز چند دقیقه پدر مرجان در رو باز کرد سلامش کردم و گفتم که مرجان رفت منزل پدر بزرگش منتظر بودم تعارفم کند داخل ولی خبری نبود خواستم برگردم که بهم گفت به کسی چیزی که نگفتی ها؟ گفتم نه کاری نداری گفت میتوی بعد بیای اینجا ؟گفتم چرا گفت حالا بیا بعد بهت میگم گفتم میرم خونه لباسامو عوض که کردم باشه میام در و بست و من برگشتم خونه. کسم مثل قلب میزد همش عجله داشتم تا زودتر برم اونجا.
لباسامو که عوض کردم جلوی اینه ایسادم یه نگاهی به کسم انداختم و بهش گفتم الان یه دلی از عذا در میاری به مادرم گفتم میرم پیش مرجان و ر رفتم خونشمن اونقدر عجله داشتم که نفهمیدم کی رسیدم در خونشن در زدم پدر مرجان در و باز کرد و گفت بیا تو همین که وارد شدم دیدم فیلم سوپر گذاشته دستی به پشتم زد و گفت حالش چطوره خوبه یادته بهم قول دادی که اگه فرصتی پیش بیاد یادته که اره گفتم اره یادمه ولی مرجان نیاد گفت نه باهاشون تماس گرفتم خودم میرم دنبالشون و رفتیم توی اتاق لباسامو دراورد تنم یخ کرده بود خودشم از شهوت مثل بید میلرزید بعد خودشم لخت شد همش منتظر دیدن دوباره کیرش بودم کیرش و که دیدم اب از دهنو کسم راه افتاد کیرشو داد دستم و گفت میخوریش گفتم بخورمش گفت اره گفتم نه حالم بهم میخوره گفت امتحان کردی که میگی حالت بهم میخوره امتحان کن فقط یه ذره اگه بد بود دیگه نخور منم سر کیرشو کردم توی دهنم یه لیس زدم بد نبود بعد یکم بیشتر کردم تودهنم گفت دیدی باحاله دستشو گذاشت پشت سرم و جلو عقب میکرد مثل اینکه خیلی بهش حال میداد بعد خوابید گفت بشین روش منم انجام دادم کیرش تا ته رفت تو یه اهی کشیدم خیلی حال میداد پنج دقیقه ای گذشت بهم گفت میخوای فیلم خودتو ببینی گفتم چهجوری بعد موبایلشو اورد و دوربینشو روشن کرد وشروع کرد به فیلم گرفتن گفت نترس بعد پاکش میکنم یکم که فیلم گرفت نشونم داد کس خودمو میدیدم که یه کیر گنده میرفت توش خیلی حال کرده بودم چند دقیقهای گذشت که ابهم گفت میزاری از کون بکنم کیرشو در اورد و با انگشت میکرد داخل کونم یه کم که رون شد دو انگشتی کرد که یکم دردم گرفت بهش گفتم درد داره گفت اولش درد داره اگه تحمل کنی بعدش حال میده با تموم دردش قبول کردم و کارشو ادامه داد بعد کیرشو تفی کرد گذاشت در سوراخ کونم نفسم بند اومد سرش که رفت تو چشمام سیاهی رفت دستمو گذاشتم روی رونش گفتم درش بیار درد داره گفت صبر کن و یکباره خوابید روم بقیه کرش با فشار رفت تو دردش از درد کسم خیلی بیشتر بود یه دادی زدم دم دهنمو گرفت گفت الان دردش ساکت میشه بعد از مدت کوتاهی که گذشت اروم شد و یواش یواش شروع کرد به جلو و عقب کردن گفت حالا بهتره نه گفتم خیلی درد داشت به هر شکلی که فکرشو بکنید منو کرد که یک باره احساس کردم یه نفر پشت سرمه اخه پشتم به در بود و توی اون لحظه روی کیرش نشسته بودم تا برگشتم پشت سرمو نگاه کردم دیدم یه مردی استاده و لخته و کیرش توی دستشه و منو نگاه میکنه
یه باره از جام پریدم از ترس یه جیغ زدم و رفتم ته اتاق پدر مرجان گفت نترس بابا اق رضا از خودمونه بیا اینجا از ترس داشتم میمردم گفتم چرا به این گفتی مگه قرار نبود کسی نفهمه اره گفت اخه اقا رضا از دوستان خوبمه و گفتم شاید بیشتر حال کنی اونم یه حالی بکنه بد نیست دستمو گرفت تا بیاره جلو که گفتم میخوام برم خونه اومدم لباسامو بپوشم گفت میخوای بری باشه برو فیلمتو میخوای چیکار کنی ها تازه یادم به فیلمه افتاد گفتم پاکش کن گفت نمیشه اول بیا بعد پاکش میکنم دیگه چاره ای نداشتم گفتم خیلی نامردی گفت هر چی میخوای اسمشو بذار اقا رضا کیرشو توی دستش گرفته بود بعد اومد پشت سرم خمم کرد و کیرشو گذاشت در سوراخ کسم هیچی نمی تونستم بگم کردش تو از کیر پدر مرجان یکم کوچکتر بود به خودم گفتم همین یه باره باید تحملش کنم بعد خوابندم روی زمین به پدر مرجان گفت راست گفتی عجب کسی داره چقدر تنگه چند دقیقهای که گذشت خواید که من بشینم روش کیرشو تا اخر کردم تو خوب که کرد پدر مرجان رفت پشت سرم دستشو گذاشت روی کمرم و سینمو چسبند به سینه رضا خودشم کیرشو گذاشت در سوراخ کونم تا اومدم بگم نه نصف بیشتر کیرش توی کونم بود و هی جلو عقب میکرد حالا دو نفری داشتن از جلو و عقب منو میکردن از جلو حال بود و از عقب عذاب ولی روی هم رفته باحال بود کارشون که تموم شد پدر مرجان از من معذرت خواهی کرد ودوستش بابت کس قشنگ و تنگم از من تشکر کرد بعد از از کردنشون تا یه شب کسو کونم درد می کرد اخه خیلی وحشیانه می کردن.
*****************************
یه روز به این فکر افتادم تا همون طور که ابروی من رفت ابروی دخترش رو هم ببرم. یه قراری با پدر مرجان گذاشتم بهش گفتم میخوام با یکی از دوستام حال کنم میشه تو خونتون باشه ؟گفت مشکلی نداره منم میدونستم که اجازه میده گفت کیه میشناسمش گفتم نه شاید بعد صداتون بزنم که سه تایی با هم حال کنیم گفت چه بهتر کلید خونه رو بهم داد منم گفتم وقتی اومدیم باهات تماس میگیرم.
مادر مرجان برای کاری رفته بود منزل یکی از دوستان و پدر مرجان هم توی مغازشون بود ما کلاس جبرانی داشتیم و پدر و مادر مرجان نمیدو نستن که ما نمیریم با مرجان رفتیم خونشون تا حال کنیم لخت که شدیم رفتم توالت از اونجا یه زنگ با پدر مرجان زدم و گفتم که بیست دقیقه بعد با دوستت اقا رضا لخته لخت بیاید توی اتاق گفت باشه چرا رضا گفتم چهار تایی حال میکنیم گفت هر چی تو بخوای عزیزم.بعد که رفتم تو شروع کردیم به حال کردن به مرجان گفتم کاشکی با یه کیر واقعی حال میکردیم نه گفت اره خیلی باید باحال باشه خیلی حشری شده بودیم توی حال خودمون بودیم که بعداز بیست دقیقه پدر مرجان و رضا لخت لخت اومدند توی اتاق توی اون لحظه روی تخت مرجان بودیم مرجان لبه تخت و پاهاش از تخت اویزون و روی زمین بود منم روش خوابیده بودم به طوری که اون با یه خیار میکرد تو کس من و منتظر بود تا منم خیاری روکه توی دست داشتم بکنم توی کسش هی میگفت بکنش تو دیگه منم گفتم عجله نکن الان میکنم بزار اول یکم لیسش بزنم خوب که خوردم گفتم الان میکنمت تا جر بخوری
گفت زودی باش دیگه کشتیم بکنش تو با چشمم اشارهای به پدر مرجان کردم تا کیر گندشو بکنه توی کس تنها دخترش او نم اومد جلو به مرجان گفتم پاتو بیار بالا تا ته بکنمش داخل اونم پاشو اورد بالا پدر مرجان یه نگاهی به کس ترگل ورگل دخترش انداخت و بدون اینکه بدونه کس کیو میکنه سرشو گذاشت در کس مرجان و کیرشو تا اخر کرد تو مرجان از در یه جیغ بلندی کشید حول شدم دم دهنشو گرفتم و گفتم دختر یواش میخوای همسایه هارو بکشی اینجا وگفت خیارت خیلی گندس چکارش کردی و همینطور پدر با حرس کس دخترشو میکرد که یک باره دیدم ابش داره میاد کیرشو از کس مرجان بیرون کشید و ابش ریخت روی کسش مرجان گفت چکار کردی این چیه گفتم اب دهنم بود بعد اشاره ای به اقا رضا کردم تا اونم بکنه و بی سرو صدا اونمم کیرشو کرد تو مرجان خیلی حال میکرد و فقط اخو اوخ میکرد گفت دیگه بسته طاقتشو ندارم و گفتم صبر کن من دارم حالمو میمنم تا بعد از ده دقیقه ای اب اقا رضا هم اومد و ریختش روی کس مرجان از شدت حالی که اون داشت یه فریادی زد گفت خیلی باحال بود عجب کس تنگی بود از روی مرجان بلند شدم بابا تا چشمش به دخترش افتاد خوشکش زد و کیر گندش یواش یواش خوابید ومرجان هم تا نگاهش به دوست پدرش اقا رضاو پدرش افتاد سنگ کوب کرد و به پته مته افتاد پدر مرجان از خجالت رفت بیرون و منم ماجرای اون روزو برای مرجان تعریف کردم که چه بلایی پدرش و رضا سرم اوردنند حالا دیگه مرجان هم لو رفته بود و پدرش واقا رضا همه چیزو میدونستند از اون موضوع چند ماهی میگذره وخیلی کم همدیگرو میبینیم وبعد از ابرویی که از پدر مرجان رفت اونها بعد تقریبا یک سال از اونجا بار کردن من خیلی خوشحال بودم از اینکه انتقاممواز پدر مرجانو گرفتم و از جایی ناراحت بودم که بهترین دوستمو از دست داده بودم.