این قضیه بر میگرده به 2 سال پیش.وقتی 17 سالم بود.2 3 ماهی از اشناییم با امیر میگذشت.البته من اصلا دختر پسر بازی نبودم و امیر اولین دوست پسرم بود.نه اینکه بگم خیلی دختر مثبتی بودم نه.فقط حوصله دردسر نداشتم.ولی بعد اینکه امیر کلی دنبالم افتاد و ادای آدمای عاشقو دراورد قبولش کردم.خب داشتم میگفتم که 2 3 ماهی گذشته بود و کاملا با امیر دیگه راحت شده بود.راستش پسر خیلی خوبی بود و اصلا ازم سواستفاده نمیکرد.حتی با اینکه خیلی وقتا با هم تنها بودیم.حالا داستانی که میخوام بگم مال روزیه که مامان و بابام میخواستن برن جایی و تا شب برنمیگشتن.زنگ زدم امیر و جریان وگفتم و گفتم که بیاد خونمون.اونم قبول کرد.صبح اونروز که پا شدم داشتم از استرس میمردم.اولین بار بود که یه پسر قرار بود بیاد خونمون و همش میترسیدم یهو یکی سر برسه و….خلاصه بعد رفتن مامان و بابام رفتم حموم و حسابی خودمو شستم برق انداختم وقتی اومدم بیرون نیم ساعت مونده بود تا امیر برسه قلبم داشت تند تند میزد.اصلا نمیتونستم تمرکز کنم.آخر یه دامن تنگ و کوتاه مشکی پوشیدم با یه تاپ سرخابی و یکم آرایش کردم ومنتظر شدم تا بیاد.تا امیر برسه
از استرس داشتم میمردم حتی یه بار گوشیمو برداشتم که بگم نیاد که خودش زنگ زد که درو باز کنم.وقتی رسید بالا و درو باز کردم سریع اومد تو تا یه وقت همسایه ها نبینن.واسم گل گرفته بود.کلی ذوق کردم و بغلش کردم بعدش تعارفش کردم که بشینه منم رفتم چایی آوردم و نشستم پیشش.کلی حرف زدیم و خندیدیم.دیگه داشتم نا امید میشدم که اصلا قصد دست زدن به منو هم نداره.تلویزیون داشت اهنگ مورد علاقمو نشون میداد منم محو نگا کردنش بودم که احساس کردم امیر داره نگام میکنه برگشتم و یه لبخند زدم و رفتم نزدیکش و لبامو گذاشتم رو لباش بعد چند لحظه خودشو ازم جدا کرد و گفت مطمئنی عزیزم؟نمیخوام مجبورت کنم؟منم گفتم اره خیلی وقته منتظر یه همچین لحظه ای هستم.
قبلا همه فکرامو کرده بودم میخواستم اگه با امیر سکس کردم پردمو بزنه به خودشم گفته بودم.راستش من معتقدم که باکره بودن به یه پرده نیس وچه فایده که به 10 تا پسر از عقب بدی اونوقت پردتو نگه داری واسه ازدواج.اگه قراره پاک و باکره باشم پس نباید بزارم یه پسر حتی بهم دست بزنه.منم که همچین آدمی نبودم نمیخواستم از عقب بدم و ادای دخترای باکره رو در بیارم پس گفتم هرچه بادا باد…
این دفعه امیر شروع کرد به لبامو خوردن.تقریبا یه ربع داشت میخورد و منم همراهیش میکردم از روی لبام رفت روی گردنم.خیلی رو گردنم حساسم.دستشم همزمان رفت روی سینه هام.راستش سینه های کوچیک ولی خوش فرمی دارم.یه کم از رو لباس مالید و شروع کرد لباسامو دراورد منم از فرصت استفاده کردمو لباس اونو دراوردم.همزمان داشت حرفای عاشقانه هم میزد که این بیشتر منو دیوونه میکرد.2باره لبامو خورد بعد رفت سراغ گوشام زبونشو میکرد تو. نرمه گوشمو میمکید و گاز میگرفت دیگه اه و اوهم در اومده بود.رفت سراغ سینه هام.اونقدر خورد که دیگه احساس درد میکردم.خوابیده بودم رو مبل ولی دیدم جا نیس گفتم بریم تو اتاق نرسیده بودیم به اتاق که بغلم کرد انداختم رو تخت و رفت سراغ کسم یه دستی روش کشید و گفت وااااااااای جونم این عجب چیزیه.بعدشم وحشیانه شروع کرد به خوردن.از بالا تا پایین لیس میزد و چوچولمو محکم میمکید.دیگه داشتم روااانی میشدم.یه اه و ناله ای سر داده بودم که نگوو.زبونشو میکرد توکسم.لیس میزد.گاز کوچولو میگرفت که یهو یه حسی بهم دست داد و یه اه بلند کشیدم و لرزیدم.فهمیدم ارضا شدم.حالا نوبت من بود که یه حال اساسی بهش بدم ولی تا حالا ساک نزده بودم.خیلی میترسیدم که گند بزنم و خوشش نیاد.ولی به هر حال کردم تو دهنو شروع کردم به خوردن اونم با موهام بازی میکرد که بعد چند مین دیدم دیگه تو حال خودش نیس.که گفت دیگه بسه.منو خوابوند و سر کیرشو گذاشت رو کسم و گفت اجازه هست خانومی؟گفتم آره ولی قبلش کرم بزن تا دردم نگیره.
روی میز کرم هست.اونم حرفمو گوش کرد و کرم زد به کیرشو پاهامو به شکل 7 گرفت بالا و گذاشت در کسم و با یه فشار کرد تو.ته دلم خالی شد یه درد وسوزش عجیب داشت.داشت تلنبه میزد خیلی دردم میومد ولی دیگه نتونستم تحمل کنم و زدم زیر گریه.تا دید دارم گریه میکنم در اورد اول کیرشو پاک کرد که خونی بود بعد شروع کرد به معذرت خواهی و کلی بوسم کرد که گفتم مهم نیس به کارت ادامه بده.اونم 2باره کرد تو کسم ولی اینبار بهتر بود و زیاد درد نداشت.تازه یکمم داشت حال میداد.آبش خیلی دیر اومد و من یه بار دیگه ارضا شدم.وقتی آبش اومد دراورد و همه رو ریخت روی سینم و بی حال افتاد بغلم.بوسم کرد و ازم تشکر کرد.بعد گوشیش زنگ زد.مامانش بود باید سریع میرفت خونه.دلم نمیخواست بره ولی مجبور بود.لباساشو زود پوشید و رفت منم اونقد خسته و بی حال بودم که در همون حال چند ساعت خوابیدم
…
2 سال از اونروز میگذره و من هنوز با امیر هستم و کلی ماجرای دیگه داریم اگه خوشتون اومد بقیش رو هم بنویسم
نوشته: ؟
دمت گرم سوای داستان قشنگت، از طرز فکرت درمورد باکرگی خیلی خوشم اومد