امیر و خواهر زن

با سلام اسم من امیر ، 34 سالمه و حدود 5 ساله که ازدواج کردم با همسر رابطه ی سکسی خوبی دارم ( اسم
همسرم اناهیتا است ) البته اوایل نامزدی پدر منو در آورد تا بتونم حتی یه دست بهش بزنم چون دختر بسیار با حیا
و خجالتی بود و اصلاً با هیچ پسری رابطه نداشته اینو که میگم واقعاً مطمئن هستم چون ما حدود 7 سال با هم
دوست بودیم و در تمام این 7 سال حتی اجازه نمی داد که دستشو بگیرم چه برسه که رابطه ی سکسی باهاش
داشته باشم .
خلاصه بعد از نامزدی دیدم اگه این حالت در همسرم ادامه داشته باشه من دچار کمبود سکسی خواهم شد چون
من پسر گرمی هستم به همین دلیل از بعد از نامزدی شروع کردم دیگه سر صحبت باز کردم از گرفتن دست شروع شد و تو ماشین لب بازی چون دیگه مطمئن بود مال هم هستیم یواش یواش باهام راه میومد .
هر وقت میرفتیم بیرون تا ماشین بعد از حسابی لب بازی برای اولین بار سینه هاشو دست زدم و دیدم اجب چیزی خدا بهم داده بعد از اون دیدم در شأن یه زن و شوهر نیست که بخوان تو خیابون بهم ور برن و می رفتیم خونه ی ما البته بدون اینکه مادرزنم بفهمه چون بسیار مقید بود . پدر من یه خونه 4 واحده داره که قرار بود یه واحدش و ما بعد از ازدواج بریم توش زندگی کنیم که خالی بود ( البته با اساسیه ) کار ما شده بود هفته ای دو سه بار بریم اونجا و یه لاسی بزنیم . و هر دفعه سعی می کردم یه کار جدید یاد همسرم بدم و با یه روش روی اونو بیشتر باز کنم .
از سینه خوردن و لباس درآوردن و هر دو با شرت به هم مالوندن غیره غیره که بالاخره یه روز با کلی زحمت راضیش
کردم که من کیرومو بزارم لاپاش . اولش یکمی ناراحت شد و لی بعدش راضی بود . کاملا معلوم بود که برای اولین بار بود که آلت یک مرد باهاش تماس داشته شاید بخندین ولی اون موقع به بالاترین آرزوم رسیده بودم همسرم کون واقعا قنبل و سفیدی داره و از زمان دوستیم آرزوم بود که یه بار بهش دست بزنم و الان روش خوابیده بودم و کیرم لای پاهش تکون می خورد واقعا لذت بخش بود . الان که یاد اون موقع ها می یوفتم خندم می گیره که دوره ی
نامزدی ما با کردن لاپایی و تازه با کاندوم که مثلا اتفاقی نیوفته سپری شد چون شنیده بودیم آب مرد از روی کس هما احتمال بارداری برای زن داره حتی اگه پرده داشته باشه .
در دوره ی نامزدی بیشتر از این جلو نرفتیم و مرحله نهایی و گذاشتیم برای بعد از ازدواج . ما دو سال نامزد بودیم
و خلاصه ازدواج کردیم . توی این دو سال به قول معروف همسرمو از لحاظ سکسی اونجور که خودم دوست داشتم
بزرگ کرده بودم و پرورش داده بودم و حدود دوهفته ای پرده زدن همسرم هم طول کشید چون واقعا براش سخت بود چون اینقدر از دوستاش شنیده بود که پرده پاره شدن سخته و درد داره که وقتی من کیرمو میزاشتم دم کوسش
خودشو سفت می کردو به همین خاطر نمی شد . بالاخره با یه بدبختی پاره شد .
الان از اون روز حدود 5 سال گذشته با همسرم خاطرات سکسی زیادی دارم و کلا راضی هستم چون تمام کارهای سکسی و با هم انجام دادیم البته به غیر از یک روش اونم سکس از کونه . این یکی رو تو این سالها حریفش نشدم چون واقعا بدش می یاد منم اصرار نمی کنم چون واقعا دوسش دارم .
خانواده همسرم چندین سال که از نعمت پدر محرومه . 3 خواهر و یک برادر دارن تو این خانواده همسرم من دومین بچه به حساب می یاد خواهر بزرگترش خیلی قبل ها ازدواج کرده و پسرش الان دانشگاه می ره . خواهر کوچکترش هم ( آزیتا ) اونم قبل از همسر من ازدواج کرده و الان یه بچه داره .
قصه ی من با این آزیتا خانوم شروع می شه زنی چشم روشن با قدی بلند ( از همسر من بلند تره ) سینه هاش که میمیرم براشون دو برابر سینه های همسر منه که وقتی لباس تنگ می پوشه انگار این سینه ها دارن دگمه های پیرهنشو پاره میکنن و می خوان بیان بیرون . آخ یادم رفت لباش ، یه لبای گوشتی که آرزوی هر مردی که یه کام ازشون بگیره ، کون قلنبه و نرم و بزرگ که وقتی دامن می پوشه آدم دوست داره شرم و حیا رو قورت بده و یه دستی بهش بزنه .
اوایل ازدواج زیاد تو نخ آزیتا نبودم اما بعدها که رابطه بیشتر شد و رفت اومد هم بیشتر و صمیمی تر شدیم و حتی
با هم مسافرت و غیره و غیره تازه فهمیدم عجب کوسیه

. یه بار رفته بودیم شمال منو همسرم و آزیتا و شوهرش و دخترش یه ویلا اجاره کرده بودیم که توش یه استخر داشت و کار ما این بود که از صبح تا شب تو ایت استخر شنا کنیم . اونجا بود که دیدم آزیتا اجب سینه هایی داره لباسش خیس شده بود و چسبیده بود به سینه ها و کاملا می شد حسش کرد . تو آب چند باری با هم شوخی می کردیم و یه بار نا خواسته دستم به اون سینه ها خورد دیگه تو
آب صاف کرده بودم ولی اون اصلا نفهمید چون واقعا دختری نبود که بشه باهاش کاری کرد تازه شوهرش هم بود که آدم بسیار مقید و ……

اون شب انقدر حشرم زده بود بالا که تو اتاق خودمون نمیدونم دو سه باری خانوممو شرمنده کردم و توی رویام فکر می کردم دارم آزیتا رو می کنم .
اون مسافرت تموم شدو ما بی نصیب از آزیتا خانوم ولی از همین جا عشق سکس با آزیتا تو ذهن من جرقه زدو تو هر فرصتی اونو نگاه می کردمو و چند باری هم تو مهمونی ها که با هم بودیم بدون اینکه بفهمه دوربین موبایلو روشن می کردم و ازش با همون لباس فیلم می گرفتم و بعدا لذت می بردم ( این بچه ها ) ولی هیچ وقت کاری انجام ندادم چون می ترسیدم ناراحت بشه و زندگی منو آناهیتا رو به خطر بندازه .

این داستان به همین شکل تا مدت ها ادامه داشت و هر روز آتیش سکس من نسبت به آزیتا بیشتر وبیشتر می شد . تنها نقطه ی مثبتی که می شد راهی برای کردن آزیتا پیدا کرد این بود که شوهرش کارش اساسا شهرستان بود و بعضی وقتها تا یک ماه و دو ماه پیشش نمی یومد و گاهی هم برای یک ماه پیشش بود و اصلا سر کار نمی رفت . خلاصه وقت ازدواج برادر خانومم شد که تا حدودی منو به آزیتا نزدیک تر کرد چون توی این مراسم دائما با هم بودیم حالا یا با خانومم و یا تنها برای خرید و این چیزا چون شوهرش نبود و من به ناچار در کارها کمکش می کردم .
راستی خانومم و آزیتا تو یک جا با هم کار می کنند و به همین خاطر همیشه با هم سر کار میرن و با هم از سر کار میان خونه به همین خاطر با هم خیلی صمیمی هستند . تو روز عروسی و خیلی هر دو شون ناز شده بودن با یه لباس تقریبا باز و دکولته تو عروسی بود که واقعا آزیتا دیونم کرده بود پستوناش کاملا از روی دکولته دیده می شد چقدر بزرگ سفید بود همش تو دلم می گفتم میگن سیب سرخ دست آدم چلاغه که قدرشو نمی دونه اگه مال من بود هر شب می کردمش نمیدونم چه جوری شوهرش دو ماه دوام میاره و سر کارش می مونه .
شب عروسی وقتی که دیگه تقریبا مهمون های غریبه رفته بودن و فقط خودمونی ها مونده بودن تو خونه ی مادر خانومم یه دی جی آوردن و حسابی بزن و برقص . دیگه انقدر با آزیتا صمیمی شده بودم که با هم می رقصیدیم و اصلا حواسم به خانومم نبود که دیدم اونم با شوهر آزیتا خوردن و حسابی مست و دارن می رقصن .
من زیاد نخورده بودم اما آزیتا حسابی مست بود و اصلا حواسش نبود که داره با من می رقصه و خودشو هی بهم می مالید تو فضا بودم که یه دفعه یه چیزی حس کردم که علی شوهر آزیتا هم بدش نمی یاد که با زن ما لاس بزنه آخه تو خانواده ی خانومم کون زن من واقعا تکه از مال آزیتا قنبل تر و بزرگ تر به همین خاطر چند باری می شد که می دیدم علی داره زاغ زن منو می زنه ، بالاخره با هر دست بدی با همون دست می گیری و به همین خاطر زیاد بهم بر نمی خورد منم زاغ زن اونو داشتم می زندم خلاصه علی زن منو حسابی دست مالی کردو من و هم آزیتا رو
به نحوی که بعضی وقتها دستم و مینداختم دور کمرشو به خودم می چسبوندم و چون اتاق تاریک بود و فقط چه چند تا چراغ گردون بود زیاد تابلو نبود و فقط دیدم که علی هم چند باری دستش دور کون زن منه و مثلا داره می چرخونش . اون شب بچه ی آزیتا خوابش برده بود و پیش مادرخانومم موند و ما هم که نمی خواستیم اون شب زود تموم شه رفتیم خونه ویلایی علی تو فشم تا اون شبو اونجا سپری کنیم .
تو راه همش شوخی و خنده تا رسیدیم دم درو رفتیم تو انقدر اونجا دوباره حسابی خوردیم که دیگه مست مست بودیم هر کاری کردم تا باز هم با آزیتا برقصم نشود چون همش تلو تلو می خورد هر زوجی به اتاق خودش رفت و هر کی با زن خودش رفت رو کار اون شب به عشق آزیتا 2 بار آناهیتا رو تو مستی کردم دیگه همه کاری می کردیم و حواسبون نبود که صدای داد و بیداد مونو اتاق کناری هم می شنوه اما از اون اتاق خبری نبود و بی اورزه اون شب گرفته بود خوابیده بود .
صبح که پا شدیم علی و آزیتا همش بهمون تیکه می نداختن که از صدای شما شب خوابمون نبرد و این حرفا که من با پررویی گفتم شما هم دادو بیداد می کردین آخه شب عروسی وقت خوابه که دیدم آزیتا به علی گفت بیا یاد بگیر
چه قدر گفتم نخواب و دیگه حرفشو ادامه نداد .
با هم امدیم تهران اون شب بود که فهمیدم یه نقطه ی مثبت دیگه برای رسیدن به آزیتا کم میلی علی و کمبود سکسی آزیتاس .
چند وقتی گذشت و یه روز آزیتا بهم گفت می تونی بیای با هم بریم یه لب تاب برای من بخریم و برای فردا قرار گذاشتم تا با هم بریم پایتخت . یه لب تاب خریدیم و رفتیم تو نمایندگیش تا براش ویندوز نصب کنن که اون خانومه گفت حداقل دو ساعت طول می کشه که من بهش گفتم اگه می خوای بریم خونه ی ما تا من ویندوزش و نصب کنم این قدر بی خودی اینجا علاف نشیم و اونم قبول کرد ( البته هیچ نقشه ای نداشتم و یهو به زهنم رسید )
تو راه به خودم گفتم شاید فرجی شد .
امدیم خونه داشتم ویندوز نصب می کردم که دیدم یه جور قشنگ داره بهم نگاه می کنه و گفتم چیه ؟ گفت هیچی دارم نگاهت می کنم یه حسی داشتم اولین بار بود با آزیتا تنها تو خونه بودم یه جور حس خجالت ام اهمیت ندادم

و یاد خماری ها که از این دختر کشیده بودم افتادم و به شوخی بهش گفتم می خوای روی دستگاهت چند تا فیلم وسریال برزم که گفت اگه خوب باشه آره گفتم همه جور فیلمی دارم که جا خورد و گفت حتی از اونا خودمو زدم به خنگی گفتم کدوما ، گفت از اونا که دو فشم با آناهیتا اجرا می کردی ، شاخ درآورده بودم یعنی این خود آزیتا بود که داشت این حرفو می زد ؟؟؟ بهش گفتم نه چون ما سایروس داریم و انجا همه چی هست چه نیازی که برم دنبال فیلمش که سریع بلند شدو گفت کو کو که می خوام ببینم من نرفتم گفتم بزار تنها نگاه کنه اون رفت و داشت اون شبکه هاستلر و نگاه می کرد که من چند دقیقه بعد رفتم دیدم بد جوری حالش بده مرده تا دسته کرده تو کون زنه و داره می کنه تا منو دید عکس العملی نشون نداد و شبکه رو عوض نکرد محو فیلم شده بود می گفت اینا چه توانایی هایی دارن که همون موقع یه مرد دسگه تو فیلم امد و دو تایی یکی از کوس و یکی از کون با اون کیرای سیاه و گنده جرش می دادند . من یه دفعه گفتم کجاشو دیدی اینجا رو ببین .
تو خیالم می گفتم چی می شد منو تو هم با هم یه خیانتی به آناهیتا و علی بکنیم …..

دیگه آزیتا گرم شده بود و انگار حالش بد بود ، دستگاهو خاموش کرد و گفت ول کن بابا اینا هم فقط حال آدمو بد می کنن وقتی نمی شه انجام داد این کارارو به چه دردی می خوره ؟؟؟ من گفتم خوب به علی بگو برات انجام بده گفت ول کن بابا اون تو این باغا نیست و از این کارا خوشش نمی یاد ما با هم برنامه ای نداریم بعضی وقتا تا دو ماه نیست و من با چیزی خودمو مشغول می کنم ، گفتم چی ؟ گفت هیچی بابا خود ارضایی
دوست داشت برام بیشتر درد دل کنه تا بخواد من برم سراغش به همین خاطر من در شروع جریان سکس هیچ قدمی بر نداشتم گفتم اگه بخواد خودش شروع می کنه .
زدم به دنده ی پرویی گفتم تو رویات با کی سکس داری می کنی موقع خود ارضایی گفت با یکی همیشه گفتم کی می شناسمش یه دفعه گفت با تو ، جا خوردم با تعجب گفتم با من ؟؟؟ گفتم چرا من ؟؟؟ گفت آخه با آناهیتا وقتی تنهاییم خیلی از تو تعریف می کنه و میگه خیلی بهش حال میدی حتی یه بار از آناهیتا پرسیدم تو خود ارضایی می کنیی که گفت اصلا من همینکه بتونم جواب امیرو بدم خیلی هنر کردم و کلی از این حرفا که آناهیتا هیچ وقت به خودم نگفته بود که با آزیتا در مورد تو حرف زدیم تو دلم گرم شده بود و از آزیتا پرسیدم دیگه چی گفته ؟؟؟
گفت می گه مال تو خیلی بزرگه و هنوز بعد از پنج سال هنوز اولش درد داره و تا اون ارضاء نشه تو آبت نمییاد که دیگه از شنیدن این حرفای سکسی از دهن آزیتا یه جوری کیرم بلند شده بود و لای پام جمش کرده بدم تا اون متوجه نشه . به آزیتا گفتم تا حالا به این فکر کردی که علی از تو راضیه ؟ یعنی کارایی که دوست داره براش انجام میدی ؟ شاید از سکس تو راضی نیست که نسبت به تو سرده ؟ گفت نه بابا همه کار براش می کنم گفتم چه کارایی ؟؟ گفت می خورم براش از جلو از پشت گفتم از پشت ؟؟ دردت نمی یاد ؟ آخه من خیلی دوست دارم اما آناهیتا نمی زاره و میگه در داره و بهونه می یاره گفت نه بابا ما از کاندوم استفاده نمی کنیم و وقتی علی داره آبش می یاد می کنه تو کونم تا اونجا خالی کنه ، دیگه داشتم دیونه می شدم اگه نمی کردمش حتما پیش خودش می گفت که این بابا اوسکولو من در باغ سبز و واسش باز کردم اما اون نمی فهمه .
رو کردم بهش گفتم می دونی من هم بعضی وقت ها خود ارضایی می کنم ؟ با تعجب گفت تو چرا ؟ گفتم شاید یه ذره کمبود سکس گفت شما که خوب حال می کنید گفتم من به آناهیتا خوب سرویس می دم اون شاید برام کم می زاره ( واقعا این حرفم درست نبود چون آناهیتا به من خوب سرویس می ده فقط برای اینکه با آزیتا هم دردی کنم و راهی برای کردنش پیدا کنم اینو گفتم ) آزیتا از من سوال کرد : تو در رویات وقتی جق میزنی به کی فکر می کنی؟ گفتم ناراحت نمی شی ؟ گفن نه ، گفتم با تو …. چشاش از حدقه در اومد نمی دونم از خوشحالی که با هم به هم فکر می کردیم یا از روی تعجب ….. ، گفت آخه من چی دارم که به من فکر می کنی تو که زنت از هر نظر کامله ؟ گفتم بدون خجالت بگم ؟ گفت بگو گفتم خیلی خوشگی مخصوصا از وقتی بینی تو عمل کردی ، چشاشی روشنت دیونه کنندس ، لبای گوشتیت دل آدمو می لرزونه ، سینه های بزرگت که نگوووو آدم دوست داره کیرشو لاش بزاره ، انقدر با مال آناهیتا بازی می کنم تا مثل سینه های تو بزرگ بشه اما نشده همیشه دوست داشتم بزرگ مثل ماله تو بشه ….. با این حرفا حسابی تحریکش کرده بودم و حرف دلمو که سالیان سال تو فکرم بود بهش زدم اونم هیچ حرفی نمی زد و گوش می داد پاشد بره اون طرف یه لحظه جلوم دولا شد لباسش از پشت کمرش رفت بالا و من لبه ی شرتشو که سفید بود و کمر لختشو دیدم نا خود آگاه از پشت تو همون وضعیت بغلش کردم و کیر شق شدمو از پشت به کونش چسبوندم دیدم ناراح نشد از پشت سر بوسش کردم دستمو گذاشتم روی شکمش یه کم مالیدم گفت نکن حالم بد می شه علی هم نیست به دادم برسه ، گفتم از اونا که علی داره منم دارم خودم حالتو خوب میکنم ، برش گردوندم و اون لباشو با ولع خوردم بهم گفت این که لب گرفتنته وای به کردنت
گفتم حالا کجاشو دیدی اومدم دگمه های لباسشو باز کنم گفت اول زنگ بزن به آناهیتا تا ببینیم هنوز سر کاره گفتم اول باید او پستوناتو که سالهاس داره دیونم می کنه ببینم . دگمه های لباسشو باز کردم داشتم دیونه می شدم اون پستونایی که سالها در آرزوش بودم الان لخت جلومه دلم نمیومد بهش دست بزنم و با چنان ولعی شروع به خوردنش کردم که نگو . آزیتا رو پاش دیگه نمی تونست بایسته از حال رفته بود اونم مثل آناهیتا از پستون خیلی حساس بود اینو راحت می شد فهمید .
با هم رفتیم تو اتاق خواب گفت حالا زنگ بزن گوشیو برداشتم زنگ زدم به آناهیتا تا مطمئن بشم سر کاره اون گفت که دیر می یاد چون آزیتا نیومده باید کار اونم بکنم داشتم باهاش حرف میزدم که آزیتا شلوار منو در آورد و شروع کرد کیر منو خوردن سریع با آناهیتا خداحافظی کردم و آزیتا گفتم چه خبره بزار قطع کنم که گفت دیگه تحمل نداشتم باید سریع اون کیرو که هر شب خواهرمو جر می ده می دیدم . همون جمری که می خورد می گفت تو چقدر کیرت تمیزه ( آخه آناهیتا دوست نداشت که کیر پشم داشته باشه به همین خاطر هر هفته باید میزدم ) چقدر بزرگه بدبخت آناهیتا حق داره بهت کون نمیده گفتم تو چی ؟ گفت نمی دونم .
سریع بلندش کردم شلوارشو در آوردم و بعد شورتشو اوفتادم به جون کسش داشت دیونه می شد و می گفت علی هیچ وقت برام نخورده و همیشه آرزوم بوده که یکی باهام این کارو بکنه منم گفتم بهتر که نخورده دهنی نیست . پاشدم کیرومو گذاشتم تو دهنش تا خیس بشه ول کن نبود با ولع می خورد واقعا بهتر از آناهیتا می خورد
درش آوردم و گذاشتم لای پستوناش چه حالی می داد امدم پائین و با آرومی کردم تو کسش یه جیغ کوچیک زد و گفت یاد حرف آناهیتا افتادم که می گه همیشه اوش درد داره و بعد آروم جلو عقب کردم تا عادت کنه بعد از اون اوردمش روم تا اون بالا پائین بره از پشت با کونش بازی می کردم و از جلو سینه و لبای گوشتیشو می خوردم بهم گفت کوفتش بشه این کیر ( منظورش با آناهیتا بود ) منم گفتم کوفتش بشه علی این کوس و کون .

برش گردوندم اون قنبل کردو من کردم تو کسش و همزمان مقدار کرم زدم به سوراخ کونش و همزمان با کردم کسش تو کونش انگشت می کردم تا باز بشه بعد از اجازه که بکنم تو کونت گفت فقط یواش ، آروم کیرمو کردم تو اول سرش و بعد تا نصفه که یه جیغی کشید ، گفتم در بیارم؟ گفت نه خوبه یواش یواش نصف کیرمو می کردم تو کونش و در می آوردم تا حالا هیچ زنی و از کون نکرده بودم اولین بار اونم با کسی که اینقدر دوست داشتم باهاش شکش داشته باشم . دیگه سوراخ کونش حسابی باز شده بود و کیر بزرگم به راحتی میرفت تو اونو خوابوندم رو شکم و یه بالش زیر شکمش و افتادم روش تا بیشتر با بدنش تماس داشته باشم . بادشتم لای کونشو باز می کردم تا کیرم بیشتر تو بره . آزیتا داشت دیونه می شد و می گفت هیچ وقت از کون دادن اینقدر لذت نبرده بودم آخه علی هر وقت که می خواست آبش بیاد می کرد تو کونم هنوز دردش تموم نمی شده و لذتم شروع نشده که آبش میو مده اما امروز به مدت طولانی داشت کون می داد و حال می کرد بهش گفتم آزیتا بنده خدا حق داره این کون هر مردیو از حال می بره و هیچ کی بیشتر چند دقیقه نمی تونه تحمل کنه منم به زور دارم تحمل می کنم که دیرتر آبم بیاد تا تو بیشتر حال کنی دستم و از زیر بردم روی کسش و شروع کردم با مالیدنش و سرشو گرفتم به عقبو لبشو می خوردم داشتم رو چند تا از قسمت های مهم بدنش کار می کردم که دیدم دیگه نمی شه تحمل کرد و با شدت آبمو ریختم تو کونش اونم یه جیغ زدو فهمیدم با من اورگاسم شد و بی حال روش خوابیدم .

از اون به بعد آزیتا به هر بهونه ای که شده خودش موقعیتو جور می کرد تا بکنمش و می گفت تازه مزه ی سکسو دارم می فهمم حتی چند بارم وقتی دخترش مدرسه بود می رفتم و اونجا می کردمش تا اینکه یه بار بهش گفتم کاش می شود جفتتونو ( آناهیتا و آزیتا ) با هم بکنم گفتم شاید بدش اومد اما دیدم نه خودش هم دوست داشت ولی می دونستم آناهیتا اصلا راضی نمی شه چون نسبت به من خیلی حسود بود و دوست نداشت منو با کسی تقسیم کنه و اینو به آزیتا گفتم ، گفت اون با من .
چند روز بعد تو خونه با آناهیتا نشسته بودیم که صدای در آومد ، آزیتا اومد و گفت که دخترشو گذاشته پیش مادر علی و شیشه ویسکی دستش اومده که امشب با هم حالی کنیم اون شب شب جمعه بود و اون شب با آناهیتا قرار بود یه حال حسابی کنیم تو دلم دیونه شده بودم که شاید امشب جفتشونو بکنم اما خودمو زدم به اون راه و رفتم تو آشپزخونه پیش آناهیتا گفتم ای بابا اجب شانسی داریم امشب می خواستم بکنمت که خواهرت پیداش شد نمی دونم این شوهر نداره که بکنش تا تنهایی ما رو خراب نکنه ، آناهیتا هم فکر می کرد که من جدی میگم و می گفت عیب نداره بهت می دم صبر کن ببینیم چی میشه .
رفتیم پیش آزیتا و بساط مشروب و مستی و….. که هرر سه تا خرخره خوره و مست بودیم آناهیتا حال نداشت زیر چشمی به آزیتا نگاه کردم و اون شورع کرد با آناهیتا ور رفتن آناهیتا خوابیده بود رو زمین و اون بغلش کرده بود می بوسید و آناهیتا هم بدش نمی یومد . آزیتا گفت امیر تو بلدی تو اتاق بغلی صداشو در بیاری چرا الان کاری نمی کنی مثلا شب جمعه اس ، آناهیتا می گه هیچ شب جمعه ای رو از دست نمی دی ، گفتم بله اومدم خوابیدم پیش آناهیتا و اونو می بوسیدم و مثلا دزدکی که آزیتا نفهمه پستوناشو می مالیدم ، حسابی حشری شده بود چون می دونستم به پستوناش حساسه بغلش کردم و بردم رو تخت خواب یه چشمک هم به آزیتا زدم و اونم به آناهیتا گفت یعنی منم باید این بیرون بشینم و صدای دادو بیداد شمارو بشنوم که آناهیتا تو بغل من گفت خوب تو هم بیا مگه می خوایم چی کار کنیم .

هر سه رفتیم تو تخت و من شروع کردم با آناهیتا بازی کردن و آزیتا داشت مارو نگاه می کرد معلوم بود حسابی حشری شده من لبمو گذاشتم رو لبای آناهیتا و داشتم می خوردم که دیدم آزیتا از پشت کیر منو گرفته و می ماله من آزیتا رو لخت کردم و شروع کردم به خوردن سینه و بعد اومدم پائین و کوسشو می خوردم که دیدم آزیتا داره سینه های آناهیتا رو می خوره ، آناهیتا داشت دیونه می شد دو جای حساسش و همزمان هم قربون صدقه ی من می رفت و هم قربون صدقه ی خواهرش من ولش کردم و شلوارمو در آوردم و کیرمو آوردم دم دهن آناهیتا اون یه کم خورد و به آزیتا گفت یادته می گفتم چه قدر بزرگه و باور نمی کردی بیا بیا تو هم مزه اش رو بچش ، آزیتا هم که منتظر اجازه ی آناهیتا بود که از لقمه اش به اونم بده با ولع شروع کرد به خوردن کیرم و آناهیتا هم تخم امو می خورد داشتم دیونه می شدم که دو تا زن دارن برام می خورن . پاهای آناهیتا رو باز کردم و رفتم لای پاش و کردم تو کوسش و دادی زد و به آزیتا گفت النم که مست مستم اولش درد داره و شروع کردم به کردن و تلمبه زدن که آزیتا گفت پس من چی گفتم لخت شو اول و آناهیتا گفت می خوام اون پستونای بزرگتو بخورم اونم لخت شد و امد رو صورت آناهیتا و پستوناشو گذاشت رو صورتش و انم حسابی می خورد که تو همون وضعیت منم دست خودمو کردم لای پای آزیتا و می مالیدمش که آناهیتا گفت بکنش ببینم چه حسی داره منم کیرمو کذاشتم رو کسشو با یه فشار کردم تو کسش که داد زد و آناهیتا خندید و گفت دیدی گفتم اولش درد داره داشتم آزیتا رو از پشت تو کسش می کردم و بعضی وقت ها هم با دست محکم در کونش می زدم برای اینکه آناهیتا هم بی نصیب نباشه اونم قنبل کردم حالا هردو شون قنبل کرده بودن و من یکی یکی از کوس می کردم که آزیتا گفت می خوام از کون بهت بدم آناهیتا گفت تو از کوس جر خوردی حالا می خوای بهش کون بدی که من گفتم امتحان می کنیم اگه نتونست در می ارم ( خبر نداشت ده بار تو این کون کردم )

آروم کیرمو کردم و آزیتا یه جیق بد زد و گفت آروم که آناهیتا امد و دو طرف کونشو گرفت و باز کرد تا راحت تر بره تو کون آزیتا بعد از چند لحظه آروم شد و سوراخش حسابی باز شده بود و راحت توش می رفت به آناهیتا می گفت خیلی حال می ده تو هم به امیر می دی که گفت جرعت ندارم می گفت دیونه ای آناهیتا با دست محکم به کون آزیتا می زد و به من می گفت بکن به آرزوی کون کردنت رسیدی هر چی دلت می خواد بکن که با این حرفاش انقدر حشری شدم که تموم آبمو تو کون آزیتا ریختم و روش افتادم و آناهیتا امد روم و کمرمو می مالید .
با هم رفتیم حموم و تو اونجا هم هر دو شونو کردم ولی این بار رو آناهیتا تموم کردم .
هر سه اومدیم تا ظهر خوابیدیم

از خواب که بیدار شدیم آناهیتا چشاش برق می زد خوشحال آزیتا هم همینطور که یدفعه علی به آزیتا زنگ زد که من رسیدم تهران که یک دفعه خواست بره و من گفتم بهش بگو بیاد اینجا امروز که جمعه اس ، آزیتا به علی زنگ زد و اون گفت برم یه دوش بگیرم و بیام طرف های بعد از ظهر بود که علی اومد چند تا پیک زدیمو چون شکم خالی بود دوباره حسابی مست شدیم آناهیتا یه لاس چسبون پوشیده بود و حسابی کونش زده بود بیرون تو عالم مستی بوم
که دیدم بجوری علی چشش تو کون زن ماست خوب می فهمیدم چون زمانی منم همش چشمم تو پستون های
گنده ی زن اون بود یک دفعه یه فکری به سرم زد ( سکس ضربدری ) فردای اون روز شنبه بود که تعطیل بود بهشون گقتم شب اینجا بمونید اولش علی قبول نکرد چون معلوم بود خیلی تو کف بوده می خواسته بره خونه تا حسابی ترتیب آزیتا رو بده اما هر سه ی ما اسرار کردیم اونم براش بد نبود بیشتر زاغ کون زن ما رو می زد شام خوردیمو دوباره مشروب ومستی من رفتم آناهیتا رو بغل کردمو و با هاش ور رفتم که علی گفت بازم می خواید برید تو اتاق و دادو بیداد و ماهم تا صبح نخوابیم که گفتم خوب شما هم دادو بیداد کنید اصلا همه با هم تو یه اتاق می خوابیم و دادو بیداد می کنیم . علی تو باغ نبود اما ما سه تا می دونستیم یعنی چی اولش آناهیتا هی بهم چشم غوره رفت ام انقدر جلوی علی سینه هاشو ور رفتم که دیگه کاری نداشت و حرفی نمی زد و چشماشو بسته بود و حال می کرد آزیتا هم رو کرد به علی بهش گفت یاد بگیر تو چرا بیکار نشستی بعد از چند هفته امدی بهم دست هم نمی زنی که علی هم روش وا شد و دید از قافله عقب مونده سینه های زنشو گرفت می مالید زیر چشمی هم ما رو می پائید من دیگه سینه های آناهیتا رو در آورده بودمو داشتم می خوردم اما علی هنوز یه کم خجالت می کشید زنشو جلوی من لخت کنه خبر نداشت که دیشب زنشو از کوس و کون جر دادم ،

اما آزیتا پستوناشو در آورد و کرد تو دهن علی منم داشتم هم پشتونای آناهیتا رو می خورد و هم سینه های بزرگ آزیتا رو می دیدم که چه جور علی با ولع داره می خوره . حس می کردم علی هنوز باورش نشده که قرار چهار تایی با هم حال کنیم رفتم پائین و شلوار آناهیتا رو از پاش در آوردم اول خجالت می کشید که با اصرار من از پاش در آوردم و افتادم روی کسش بعد بهش گفتم بیاد روی صورتم هدفم این بود که علی بتونه کون اونو ببینه قبل از اینکه بیاد روم دیدم علی پستونای آزیتا رو ول کرده و چهار چشمی داره کون زن منو دید میزنه که بهش گفتم اگه می خواد بیاد نزدیک تر آناهیتا خجالت کشید و اینجا نه بریم تو اتاق خواب اونجا تارکه کمتر خجالت می کشم . با هم رفتیم و دیدم که آزیتا هم دست علی و گرفت دنبال امدن آناهیتا گفت کجا که آزیتا گفت یا همه یا هیچ کی بعد من سریع خندیدم و افتادم رو آناهیتا و بعد بلند شدم شلوارمو در آوردم و لخت لخت افتادم روی آناهیتا من بگشتم و اون امد شروع کرد برام ساک زدن که علی هم دیگه تو عمل انجام شده اومد خوابید کنارم و آزیتا شروع کرد براش ساک زدن هر دو مون داشتیم لذت می بردیم که علی خواست آزیتا رو بکنه گفتم بابا ت وچرا براش نخوردی گفت بدش میاد که به آزیتا گفتم من به جات بودم بهش نمی دادم و اونم پاشد گفت بهت نمی دم مگر اینکه برام ساک بزنی از امیر یاد بگیر چه جوری مال زنش و خورد که علی بدبخت اونقدر حشری شده بود که شروع کرد به خوردن اولش خوشش نمی یومد ولی بعد دید نه بابا بدک نیست با چنان حرسی می خورد که نگو من برای اینکه شروع کنم روی علی رو بیشتر باز کنم سینه های آزتارو یه دستی کشیدم دیدم علی نگاه کرد گفتم غیرتی نشو بابا تو هم تو کف کون زن منی بیا تو هم دست بزن که آناهیتا کیرمو از دهنش در آورد یه نگاهی به من کرد اهمیت ندادم و همونجوری که داشت برام ساک میزن سینه های آزیتا رو خوردم دیگه علی هم براش مهم نبود دیدم اونم دستشو گذاشت رو کون آناهیتا و می ماله داشت دیونه می شد که به مراد دلش رسیده با آزیتا لب می گرفتم که دیدم علی از پشت داره کون زن منو می خوره ( میگن مرغ همسایه قازه ) اناهیتا منو ول کرده بود و سرش رو بالش و قنبل کرده بود و داشت لذت می برد که یکی غیر از شوهرش داره کوسشو می خوره خلاصه من با پرویی امدم کیرمو کردم تو کس آزیتا علی که دید من دارم زنشو می کنم اونم از پشت کیرشو کرد تو کس زن من کیرش از مال من خیلی کوچیک تر بود به همین خاطر آناهیتا اصلا دردش نیومد دیدن اینکه یکی داره زن منو می کنه برام جالب بود و من هم داشتم زن یکی دیگرو می کردم خلاصه جاهامونو عوض کردیم و هر کسی زن خودشو به آزیتا که روی علی بالا پائین می رفت گفتم دوست داری منم از پشت بکنمت تا دو تا کیرو حس کنی گفت بزار اول علی یه ذره منو از کون بکنه مال تو بزرگه جرم می دی

علی هم اومد پشتش و کرد تو کونش گفتم الان می فهمه که کون زنش گشاد شده ولی اون بدن این حرفا حالیش نبود و با چند تا کیر گشاد نمی شد ، به آناهیتا گفتم مال علی کوچیکه می خوای از کون تجربه کنی گفت بدم نمی یاد ولی دوست دارم اول دوتاییتون آزیتا رو بکنید ، علی رفت زیر آزیتا و من کیر به دست اومدم رفتم پشتش و کردم تو کونش علی یه کم راهو واسم باز کرده بود به همین خاطر راحت رفت تو کونش حالا دو تا کیر همزمان داشت می رفت تو بدن آزیتا ، اونم تو فضا بود و هی ااه ه اوووه ه ه ه می کرد خلاصه علی بلند شد و رفت سراغ آناهیتا و شروع کرد کون اون خوردن که معلوم بود دوست داره اونو از کون بکنه به علی گفتم تا حالا از کون نداده مواظب باشی ها اونم کیرشو چرب کرد و با سوراخ کونش بازی بازی کرد و خیلی آروم کرد آناهیتا یه داد زد و آزیتا رفت پشتش و کونشو مالید تا دردش کم بشه بعد از چند بار ورد و خروج دیگه کون زن ما با کیر علی افتتاح شده بود برام جالب بود چون آناهیتا تو این عمل هیچ مخلفتی نکرد و علی داشت با ولع کامل تو کونش تلمبه می زد که گفتم علی در بیار نوبت منه من تا حالا زنمو از کون نکردم و علی کیرشو کرد تو کون زنش و من اومدم پشت آناهیتا و کیرمو آروم کردم تو کونش در گوشش می گفتم باید تو این همه سال یه دونه کوچیک ترش اول می رفت تا بهم کون بدی خندید داشت حال می کرد و آزیتا هم که رو شکم خوابیده بود وعلی داشت از کون می کرد هی به آناهیتا می گفت دیدی چقدر حال می ده و به علی می گفت از این به بعد حق نداری آخر کارت بکنی تو کونم و فقط آبتو بریزی توش باید زیاد بکنی . علی هم چنان با لذت تو کونش می کرد و منم تو کون زنم حالا هم من به آرزوی کون کردن زنم رسیده بودن و هم آزیتا به لسیدن کوسش و کردن حسابی کونش از طرف شوهرش .

منو علی در دو مون آبمونو ریختیم تو کون زنامون و همون جوری راحت روشون خوابیدیم و اصلا حموم نتونستیم بریم

از این تاریخ به بعد دیگه منو آزیتا به همسامون خیانت نکردیم چون هر وقت که اراده کنیم چهارتاییمون کنار هم از همدیگه لذت می بریم .

پایان

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا