حدود ١ ماه پیش بود خانه تنها بودم و داشتم با تخم هام یقول دوقول بازی می کردم. چند روزی هم بود که آمپر شهوتم داشت رو خط قرمز حرکت می کرد به چند نفری که می شناختم زنگ زدم که بیان و یه ذره شیطونی کنیم. ولی از اونجا که موقعی که خدا داشت شانس تقسیم می کرد من تو صف قد بودم (من حدود 2متری قد دارم) یکی قزوین دانشگاه بود اون یکی سر کار بود مریم هم که بدون هیچ بهانه ای هر وقت بهش زنگ میزدم میامد اونروز روز اول پریودش بود. هیچی علی موند و حوضش … پیشه خودم گفتم که ماشین رو بر دارم بزنم بیرون شاید تونستم کسی رو شکار کنم. داشتم حاضر میشدم که موبایلم زنگ خورد شماره غریبه بود (از اونجائی که گه خوری زیاد داشتم از سایه خودم هم میترسم) من هم عادت ندارم شماره غریبه رو جواب بدم .بعد از یکی دو تا زنگ زدن جواب دادم ببینم کی هست؟ الو علی آقا؟ بله خودم هستم شما؟ من آنی هستم … منو یادتون میاد؟ چند روز پیش جلو میلاد نور سوار ماشینتون شدم … (من هر چی فکر کردم که این کدوم بود یادم نمیود ولی اسمش برام آشنا بود) گفتم: بله بله یادم هست خوبید شما؟ مرسی .. میتونی بیای بیرون می خوام ببینمت … (کاش از خدا چیز دیگه ای می خواستم) گفتم: باشه میام الان کجائی؟ من الان گلستانم کی می تونی اینجا باشی؟ من تا 10 دقیقه دیگه میام سر ایران زمین شما هم بیان اونجا ……
حدود 2دقیقه طول کشید من موهامو درست کنم لباس بپوشم وماشینو از پارکینگ در بیارم … تو راه داشتم فکر می کردم که این اصلا کی بود حالا چه جوری برم رو مخش که بیارمش خونه ( فکر این که تا ١ ساعت دیگه تو چه وضعییتیم موهای تنم سیخ میشد) رسیدم سر ایران زمین 2تا دختر واساده بودن معلوم بود که قرار دارن و هیچ رقمه قیافشون برام اشنا نبود حدوده 5دقیقه ای وایساده بودم که از اون طرف خیابون 2تا دختر دیگه دارن میان یکیشون تا من رو دید لبخندی زد و دیدم دارن میان سمته ماشین … یکیشون قیافش برام اشنا بود ولی هر چی به مغزم فشار اوردم هیچ فائده ای نداشت… در ماشین باز شد و یکیشون نشست جلو و اونیکی که خیلی خوشگل تر بود نشست عقب . جلو ای(آنی) خیلی گرم و صمیمی با من حرف میزد انگار خیلی وقته منو میشناسه بعدها فهمیدم که به شراره(عقبی) خالی بسته بود ١ سالی میشه که ما ( من و آنی) با هم دوستیم … راه افتادم اصلا نمیشنیدم که آنی چی داره میگه اونم یه بند داشت کس شر میگفت . همش داشتم به این فکر میکردم که سر صحبت رو از کجا شروع کنم ؟ دروغ هم نگم که شراره بد جور چشممو گرفته بود از تو ایینه هم که نگاهش میکردم خودشو لوس میکرد. بر گشتم گفتم : شما ها چقدر وقت دارید ؟ حدود ١ ساعت چطور ؟ (هر موقع دختری اینو گفت بدونید داره کس میگه) هیچی همین جوری .آ خه الان تو هفته نیرو انتظامی هستیم بد گیر بازاره .. بریم خونه ما خواهرم هم خونست ناهار رو اونجا بخوریم بعد من میرسونمتون … آنی که می خواست هر جوری شده شراره باور کنه که من دوست پسرشم سریع قبول کرد شراره هم هیچی نگفت … تو خونه که رسیدیم آنی گفت خواهرت کو گفتم حتمآ با دوست پسرش بیرونه شراره گفت: شاید هم خونه دوست پسرش .. ( اینو بگم که من اصلا خواهر ندارم) چند دقیقه ای گذشت و من یکم خنک شدم مخ دوباره شروع کرد به کار کردن .. چرا مانتوتون رو در نمیارین؟ اخه زیرش چیزی نپوشیدیم … میخواین من براتون تی شرت بیارم بپوشید .. ( از آنی داشت خوشم میومد هر چی می گفتم قبول میکرد ولی چشمم دنباله شراره بود)رفتم تو اطاقم از کشو 2تا تی شرت اوردم دادم بهشون رفتن تو اطاقه من و اونا رو پوشیدن … چه بدن ترشیده ای داشت شراره ..
همه چیش مناسب سینه های سفت سر بالا کون نسبتا گنده .. واااااااااای داشتم دیونه میشدم بعد از چند دقیقه به آنی یه چشمک زدم و گفتم بریم تو اطاقم کارت دارم … شراره خنده ای کرد و گفت: عر عر … آنی با من اومد . نشست رو تختم و در و دیوار رو نگاه میکرد صندلی کامپیوتر رو اوردم نشستم روبه روش گفتم پاشو لباساتو در بیار … کلی شاکی شد که تو چه بی احساسی … لباساشو در اورد موند سوتین و شورت . یه شورت سفید که کسش قلنبه زده بود بیرون سوتینشم دکلته سفید رنگ که بر جستگی سینه هاش حوش از سر آدم میپروند… رفتم سراغش شروع کردم به لب گرفتن و خوردن لاله گوششو و گردنش … با دست راستم هم سینه هاشو در اوردم شروع کردم با نوکش بازی کردن بعد از چند ثانیه بر جسته شد دیدم چشماش رفت بالا و داره ارضا میشه.. فکر نمیکردم انقدر بی جنبه باشی … چکار کنم دیگه مگه دسته خودمه؟ بلند شدم شلوارمو در اوردم بهش هم گفتم من نیم ساعتی طول میکشه تا آبم بیاد. کیرمو در اوردم طفلک انقدر جاش تنگ بود چروک شده بود … تا کیرمو دید چشماش گرد شد .. این چیه؟کیر آدم یا کیر اسب؟چرا انقدر گندست مادرم گائیده میشه این بره تو کونم … بعد از وارسی شروع کرد به خوردن. قشنگ ساک میزد یعنی کارشو خوب بلد بود من خوابیدم رو تخت اون هم سوتین و شورتشو در اورد اومد سراغ کیرم کیرمو فقط تا نصفه میکرد تو دهنش بعد کیرمو داد بالا شروع کرد خایمو لاس زدن جاتون خالی بد جوری حال میده .. بعد از اون رفت سراغ کونم شروع کرد لیس زدنه اون باور نمیکنید از فرط لذت داد میزدم … اومد بالا گفت: حالا نوبته تو از اونجائی که من بجز کس الهام(دوست دخترم) کس دیگرون رو لیس نمیزنم بهش گفتم که بدم میاد و هیچ وقت این کار رو نمیکنم … بلندش کردم به پشت خوابوندمش نشستم روی رون پاهاش کاندوم کشیدم سر کیرم یه مقدار هم کرم زدم سر کیرم آروم بردم پائین نزدیک کونش … شروع کرد به التماس کردن که آروم آروم بزارم توش و یکهو نکنم… سر کیرمو که گذاشتم خودشو از ترس جمع کرد با دست کونشو باز کردم سر کیرمو گذاشتم شروع کرد به جیغ زدن و ناله کردن بهش گفتم که کمی صبر کنه تا کونش باز شه دیگه اونوقت درد نداره چند دقیقه ای همین جوری گذشت و من از کلاهک کیرم جلوتر نرفته بودم.اصلا بهم حال نمیداد کیرم داشت منفجر میشد.بهش گفتم شراره چیکارست؟ گفت اون اهل این یرنامه ها نیست. نامزد داره گفتم بهش میگم شاید قبول کنه .
صداش کردم داشت ماهواره شو نگاه میکرد اومد دم اطاق زد به در میتونم بیام تو . من تی شرتمو اینداختم رو کیرم .اومد تو شیطنت از چشماش میبارید گفت:بله با من چیکار دارید؟ گفتم: شراره بیا اینجا پیش ما با لبخند گفت:آخه شما دارید کار های بیتربیتی میکنید … خوب تو هم بشین و نگاه کن فردا بدردت می خوره … اومد و نشست رو صندلی ما رو نگاه میکرد نگاهش تمام مدت دنباله کیر من بود . گفتم این دوستت که پدر منو در اورده نمیزاره من کاری بکنم . آنی:آخه شراره کیرشو نگاه !! اندازه مال اسب . کیرمو گرفت دستشو به شراره نشون داد شراره که انگار هیولا دیده ترسید . این چیه؟چقدر زشت… داشتم فکر میکردم از کجا شروع کنم که قبول کنه از اونجائی که آدم پروئی هستم دلموزدم به دریا که یا قبول میکنه یا نه!! در حالی که از جام بلند شدم بهش گفتم:داره کسشر میگه ببین کجاش گندست این داره شلوغ میکنه… کیرمو گرفت دستش گفت:بیچاره میشه اونی که این بهش بره … دیدم داره با چشماش بر اندازم میکنه به خودم جرات دادم دستم رو بردم رو سینه هاش عین سنگ سفت شده بود فهمیدم آمپرش زده بالا .. دولا شدم که ازش لب بگیرم گفت:من اینکاره نیستم میدونم این کاره نیستی من با هر کسی سکس نمیکنم واز این کسشرا راضی شد که لب بده .لب دادن همانا لختش کردن همان .آنی که داشت ما رو نگاه میکرد و از اونجائی که هنوز ارضا نشده بود بلند شد اومد سمته من و شروع کرد با من ور رفتن .من که تمام حواسم به شراره بود اصلا متوجه آنی نبودم شراره رو بلند کردم اوردم رو تخت بغلم خوابیده بود فقط شورت تنش بود داشتم ازش لب میگرفتم آنی هم شروع کرد به ساک زدن (به یکی از آرزوهای زندگیم رسیدم که با 2نفر در یک لحظه سکس کنم) شورت شراره رو در اوردم کس تر تمیزش رو دیدم نتونستم جلو خودم رو بگیرم شروع کردم به لیس زدن کسش . همون تور که آنی داشت ساک میزد با انگشتم کون شراره رو داشتم باز میکردم که بیشتر حشری شه بلند شدم کیرمو گذاشتم لای سینه های شراره چه لذتی داشت با اون سینه های سفتش هر کاری کردم که ساک بزنه قبول نکرد گفت:بدم میاد .. حالم داشت خراب میشد به پهلو خوابوندمش خودم هم پشتش خوابیدم آروم کیرمو گذاشتم تو کونش جیغی از روی درد زد ولی بعدش هیچی نگفت از آنی خیلی گشاد تر بود تو این وضعیت به آنی گفتم که سینه های شراره رو بخوره با اکراه قبول کرد شروع کرد به خوردن سینه … داشتم دیونه میشدم نفسم تند که شد آنی گفت آبتو بریز روم سریع خوابید پیش شراره.ارزو میکردم آبم دیر بیاد خیلی داشتم حال میکردم .آبم که اومد ریختم رو سینه های آنی خودم هم افتادم رو شراره … به خودم که اومدم دیدم شراره داره گریه میکنه آنی هم خودشو تمیز کرد داره لباساشو میپوشه بعد از اینکه حاضر شدن گفتم که خودتون برید من حالشو ندارم شراره خیلی ناراحت بود ولی آنی عین خیاشم نبود از اون روز هم دیگه با هام تماس نگرفتن !!!
فرستنده: شمس