زورگیر شدن ته باغ

اهل داستان نویسی نیستم.اینم کوتاهش میکنم. و خاطره دردناکیه برام اما متضادش اینه بعد از سال ها هنوز تحریکم میکنه و یه جورایی دلم میخواد مثل یه دختر خوشگل ولی بی‌ دفاع به زور گاییده بشم ..

***

سال ۹۲ ازدواج کردم با پسر داییم.من الان ۴۲ سالمه و بدنم سفید و گوشتیه.تو دوره مجردی رابطه مقعدی داشتم و برا من حداقل از رابطه واژن لذتش بیشتره.اما این سکس اون موقع احساس حقارت بهم داد.تجاوزی دردناک.اما الان حتی یه سال بعد از این اتفاق هر بار بهش فکر میکنم شهوت تمام وجودمو میگیره.هر اتفاقی تو این دنیا دو وجهه داره.بیست روز قبل از عید تمام فامیل تو باغ عموی بزرگم دعوت بودن.حدودا چهار سال و نیم از ازدواجم گذشته بود.حتی فامیل های دورمون هم از رشت اومده بودن.توی این فامیل ها .که میشد پسره دختر عمه بزرگم.که اسمش بهزاد بود حدودا ۲۰ ساله.کشتی گیر با یه گوش شکسته.از اون پسر قلدرها و گردن کلفت.ماه هشتم بارداریم بود و دو ماه بود با شوهرم سکس نداشتم حتی یه جا هم نمیخوابیدیمو به شدت شهوتی بودم.

 

 

شب سوم توی باغ.حدود ساعت دو شب بیدار شدم که برم دستشویی.رفتم تو دستشویی ته باغ که دیدم آب نریختن و…بوی بد و… خلاصه.تصمیم گرفتم برم قسمت سمت راست گوشه این باغ چهار هکتاری.تو تاریکی بشینم کارمو کنم برگردم داخل.پشت یه درخت شرت و ساپورت مشکی رو باهم خوردم زیر نشستم.یه کم که ادرارم در اومد.یه دست اومد سمت دهنم که وایسا وایسا نه بلند نشو.ادرارم بند اومد.اروم گف بخدا دوستت دارم.منم و اینا نترس.دستشو برداشتم گفتم بهزاد چته اینجور میکنی؟ترس همه وجودمو گرفته بود ضربان قلبم هزار.واقعا مرز سکته بودم.لرزش زانوهامو حس میکردم.بهزاد دسشو برد سمت کصم و دو لپشو با دو انگشت محکم گرفت.دستشو برداشتم گفتم جیغ میزنم شوهرم و مهدی پسرعموم بیان همینجا بکشنت.

 

 

یه هو حالت عصبانیت.دست چپشو اورد بالا به حالت مشت.گفت جیغ بزن تا یه مشت بزنم تو شکمت بچتو نفله کنم از دیوار بپرم بیرون ببینی خدا هم نمیتونه منو بگیره.سر هیچ و پیچ بچه عزیزتو سقط نکن.گناه داره.اشکام اومد تو چشمام حالت گریه التماس.ببین چته جون مامان ریحانت.من میخوام مادر بشم.الانم نرم داخل میان دنبالم.بزار برم تورو خدا.زندگیم نابود نکن.بهزاد اروم گف یه لحظه دس میزنم برو.همش دو دقیقه.نمونی مشت رو میزنم الفرار.تو وایسا.ساکت موندم.سرشو اورد زیر نگا کصم کرد.گف لبه زده باد کرده.نه حاملم بهزاد.وایسا تکی تو بده به درخت.اروم عقب رفتم تکیه دادم.یواشکی نگاه ساختمون باغ و چراغاش کردم که تقریبا دور بود.حالا نگرانیم این بود تو این وضعیت کسی ببینم و دعا میکردم یکی نیاد.اما دو دقیقه قبلش دعا میکردم یکی بیاد نجاتم بده.بهزاد:پاتو یه کم باز کن.باز کردم.صورتشو چسبوند بین پام.ا بین کصم بو کشید.حقیقت یه کم شهوتی شدم.اما تمام بدنم میلرزید سرما و یخ زدن دستام.ترس استرس سرما شهوت همه چی قاطی بود.بدنمو دادم جلو.چشاش اومد بالا یه نگا بم کرد که داشتم نگاش میکردم.اروم کصمو خورد و محکم میمکید.نفس زدنام شروع شد.اروم گفتم الان یکی میاد.گف خفه دیگه.بگو بیاد یا فردا بگی.یا من میکشمش یا اون منو.

 

 

در دوحالتم تو بدبختی.زدم زیر گریه.خداااا بابا ولم کن جون عزیزات تروخدا تروخدا یا امام حسین کمکم کن.خدایا…انگار کر و لال شده بود.همینجوری میمکید چشماشم بسته بود.سرشو اورد بالا منم اشکامو با استینم پاک کردم با صدای اروم گف میدونی دارم ادرارتو قورت میدم.با حالت صدا گرفتم و وحشت کردم گفتم خب چرا میخوری؟گف بخدا دوستت دارم.قلبی نه الکی.تو این باغ دو باره دارم جق میزنم نیاز دارم خو.گفتمش بذار با دست ابتو بیارم بریم.گف تو تکی تو بده.با دس فشارم داد به درخت.یه نفس عمیق بکش.کشیدم.اروم اروم فقط اروم باش هیچی نمیشه.از شدت علاقه بهت دارم این کارو میکنم.فکر هیچیو نکن.من یه کم اروم شدم دیگه خودمو واگذار کردم.شله شل.گفتم بیا بخور زودتر تموم شه.وقتی بار دوم لبشو چسبوند به چوچولمو میمکید یه لذت همه وجودمو گرفت چشامو بستم تو دلم گذشت بذار بخوره.دستشو زد به کونم گف برگرد.برگشتم.دو لپ پشتمو باز کرد و شروع کرد به سوراخ پشتم زبون زدن.من رابطه مقعدی داشتم اما کسی تا حالا پشتمو نخورده بود.اروم ناله کردم و نفس نفس زدم.صدا کثافتش اومد که ببین چقد خوبه.هی الکی اره نه میکنی.گور پدر خانواده تو خانواده من.بگو ریدم دنبال اب میگشتم.منم که گفتم تو ماشین میخوابم الان تو ماشین خوابم.

 

 

اینا رو که گفت اروم کمرمو قوس کردم.دوباره با فشار بیشتر مقعدمو لیس میزد دیگه واقعا داشتم لذت میبردم.زبونشو میکرد تو پشتم.ناله میکردم و سه چهار دقیقه که گذشت حس کردم دو رون پام بی حس شده و واقعا تو فضا بودم.شهوت و حشریت کل وجودمو گرفته بود برگشتم با نوری که خیلی ضعیف از چراغا میومد چشاشو دیدم که بستس داره میخوره پشتمو .گوش شکسته سمت چپش رو هم دیدم که حس اطمینان بهم داد.نمیدونم چرا ولی داد.دیگه نتونستم تحمل کنم گفتم بهزاد بیا بذار ابت بیاد بریم یخ زدم اینجا.گف باش پ بکنم.گفتم اره.زیر شلواری سیاه و شرتشو اورد تا زانوش.کیرش متوسط اما ساقش یه کم کج بود و سر موشکی.التش بزرگ نبود.اما سیخه سیخ.حتی سر التش ا پیشابش خیس .دس گلیمو سابیدم به درخت و ساپورتم یه کم تف زدم به پشتم.گفتم بیا جلو نمیتونم زیرتر این بیام.اومد جلو من یه کم حالت سگی.اونم رو دو زانو.کیرشو گرفتم داغیشو حس کردم اوردم سرشو چسبوندم به پشتم.گف ا پش؟گفتم اره.اروم فشار بده.جا باز کرد کمر بزن.شل گرفتم.نمیتونم خوب بگم.وقتی اروم داشت میرفت داخل انگار دنیا رو بهم دادن.تو دلم گذشت جندش شو بذار خوب بگادت.از حالت عادی خارج شدم.واقعا خوشحال بودم خفتم کرده.ایییییی اییییی.اروم صدا میکردم.چند تلمبه اروم که زد دندونامو رو هم فشار دادم بدنم سفت شد ارضا شدم.دو نفس کشیدم.صداش اومد ارضا؟…اره شدم.

 

بزن تا ابت بیاد تو هم …مال منم الان‌میاد…شروع کرد به تلمبه شدن.دوباره لذت همه وجودمو گرفت و شاشیدم کل ساپورتم ا شاشم خیس شد.حس کردم التش داره نبض میزنه.منم نزدیک ارضا دومم بودم.واقعا ارضا دوم از ارضا اول قویتره.حشرم از خود بیخودم کرد.برگشتم با نفس نفس زدن گفتمش بهزاد عزیزم.وقتی خواست آبت بیاد خیلی محکم بزن توروخدا.فک کن این سوراخ بی صاحابه.پارش کن.میخوام ا کونمممممممم حامله شم.رحم نکن.الان که این حرفا یادم میاد خجالت میکشم.اما حسم نمیتونم توصیف کنم.عین مستی.از خود بی خود شدن.رو قله و اوج شهوت بودن.چند تلمبه واقعا محکم زد.برگشتم سرشو گرفتم کشیدم سمت خودم.لبمو چسبوندم به لبش.زبونمو فشار دادم سمت دهنش به دندوناش خورد اما باز کرد و تا چند ثانیه زبونمو مکید.فشار داد تا گرما ابشو تو عمق پشتم حس کردم منم ارضا شدم و به حالت گریه ارضا شدم.لبمو جدا کردم ارنجام زدم زمین سرم سر.اه خدا.اه خدا.اروم عقب اومد و کشیدش بیرون.اونم کیرشو به درخت چلوند.پاشو پاشو بکش بالا برو دیگه.یه هو زیر چشمی نگاه کردم دیدم داره میدوه سمت قسمتی میره که ماشینا تو تاریکی پارکن.منم بلند شدم.زانوهای گلیمو تکوندم که از علف سبز شده بودن و اروم رفتم سمت ساختمون باغ.

 

پیاده که میرفتم از مقعدم یه لذت داشت به کل بدنم منتشر میشد و حس پری که داشتم از آبش.حس دوگانه تحقیر و لذت و استرس که داخل چی شده.دیدم انگار پیف پاف زدن همه رو.غشه غش کرده بودن.حتی شوهرم که زنشو ته باغ گاییدن.ذهنم اومد برم یه گوشه ابشو خالی کنم اما گفتم بذار بمونه.لباسمو زود عوض کردم و خوابیدم و فردا من و بهزاد انگار نه انگار این کارو کردیم و تا الان رفتارمون خشکه باهم.نه من اشناییت میدم نه اون.من الان سه بچه دارم و اون زنشو طلاق داده

.نخواستم با جزیات بیشتری از خودم بگم به دلایلی و اما اسامی واقعیه

بدرود

نوشته: سمانه

بازدید از سایت سکسی سکس➥ و چت سکسی شهوتناک➥ یادت نره! کلیک کن!➥ ممنون

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا