کون درکارگاه و ما دربدرو شق دردیم

سلام من امير هستم درادامه داستان قبلی که گفتم حسین یخچال ساز منوکونی وابنه ای خودش کرده بودتقریبا هرهفته یک بارمنوبه روشهای مختلف میکرد و وقتهایی هم که اون کارداشت باهویج‌های کلفت یا دسته برس‌های صاف باخودم حال میکردم وسوراخ کونم رابرای بلعیدن کیرهای بزرگ عادت داده بودم وازاونجابه بعدمسیرزندگی من تغییرکرد

 

منی که تااون موقع فقط باهمسنهای خودم کون کونک ودکتربازی کرده بودم وآب منی وکیرمردهایااصولاکیربزرگ نديده بودم یک دفعه فهمیدم که دادن چقدردلچسب ترازکردنه ومنم که کمرم شله وهنوزم اگرقرص ودارونخورم نمیتونم زنموسیربکنم بدن سفیدوکون تپل بدون مویم راکه ازهمکلاسی تاهمسایه حتی فامیل ودوستای بابام که اوایل دوست عرق خوریش بودن وبعدازانقلاب رفیق پامنقلیش شدن همه دربه درمن بودن که حداقل یک خورده دستمالیم کنن وبمالونن خلاصه منم بالوندی همه راساپورت میکردم چه وقتی که خودم روبه خواب میزدم وچه توی استخروحمام عمومی.

 

 

یکروزکه کارگرهای موزائیک سازیمان که همشون ترک رزن همدان بودندمشغول کاربودن چشمم به یک دسته بیل کلفت وخوش تراش که دست کارگرمان به اسم یقین علی بودوباهاش ملاتهاروتوی دستگاه میریخت افتادتارفت سریک کاردیگه من یواشکی بيل رابایک بیل دیگه عوض کردم وباخودم بردم ته کارگاه توی یکی ازراهروهایی که موزائیک هارو دپومیکردیم شلوارموکشیدم پائین وباکمی تف سوراخ کونم رالیزکردم وآرام دسته بیل را تاحدود۳۰ شایدم۴۰سانت توی کون خودم فروکردم چه حالی میداد آنقدرفشاربیل توی کونم زیادبود که کیرم شق شده‌ بودومن که آبم سفیدنبود و شیشه ای رنگ بود همین جوری ازسرکیرم روان بود تازه هفت هشت بارعقب وجلونکرده بودم که دیدم یکی ازبالای سرم بالای موزائیکهاگفت خسته نباشی

به به آب درکوزه وماتشنه لبان میگردیم

کونی درکارگاه وما دربدر و شق دردیم!

یقین علی بودرفته بوددیده بودبیلش نیست اومده بوددنبالش تااومدم بیل راازتوی کونم درارم پریدپایین دستموگرفت گفت زحمت نکش بقیشوخودم انجام‌ میدم.گفت اوه اوه من با۲۵سال سن همچين کونی ندیدم توکی کونی شدی نامرداینهمه التماستو میکردم که بزاریک ذره باهات حال کنم من کف کردم توی تهران غریبم توبااین بدن وکون خوشگلت جانمازآب میکشیدی وازدستم فرارمیکردی منم همون جوری که دسته بیل۳۰-۴۰سانت توکونم بودبدجوری ترسيده بودم ونزدیک بودگریه کنم وبا بغض ولکنت زبان گفتم بخدامن کونی نیستم تازه باخودم بازی میکنم باهمون لهجه‌ی ترکی گفت گوه خوردی پدرسگ فکرکردی من خرم کورم بیل را نیم مترتوکون خودت کردی.اگه به بابات بگم میکشتت توبه کی رفتی اینطوری شدی

 

هرکارمیکردم نمگذاشت بیل رادربیارم.صدای اوستاکتاب علی برادربزرگش که اوستای اصلی کارگاه بوداومد دادمیزد یقین ملاتهاسفت شد کجایی؟یقین دادزدداداش بایوسف بیاییدیک چیزباحال نشونتون بدم صدای خاموش شدن دستگاه موزائیک سازی اومدمن دیگه کاملا داشتم گریه می کردم میگفتم یقین توروخدا ولم کن اوستاببینه آبروم میره گفت نترس اوستاعاشق کون توومامان جنده خوشگلته الان کیف میکنه یوسف پسرعموم هم ازاون بدتره نترس اگه باماراه بیای هیچکس هیچی نمیفهمه خاک برسرمایعنی کیرماازدسته بیل کمتره قول بهت میدم کیرداداشمو ببینی غش میکنی الاغ رومیکنه زیرش دوام نمیاره تاحالادوتازن طلاق داده الانم کف کرده توروببینه حاملت میکنه دربدراون مامان خوشگل قدبلند سفیدته عاشق کون گندشه توهم الحق ازمامانت کم نمیاری ازصدتادخترخوشگلتروبهتری من ویوسف هم که مجردیم ودربدر.یکهواوستاکتاب ۴۵ساله بایوسف۲۰ساله اومدن بالای سرم دهانشون بازمونده بودباورنمیگردن منوتوی اون حال دیده بودن.آب ازدهانشون راه افتاده‌ بودیوسف دویدرفت درب ریلی کارگاه راقفل کرداوستاکتاب جلواومدگفت قربونت برم چراگریه میکنی اتفاقی نیفتاده مگه تواین دسته بیل راتوی کونت نکردی؟بیل که جون نداره وکیف نمیکنه ولی کیرماجون داره وتوکه ازخداخواسته ای ماهم که خوشمون میاد نترس یک کاری میکنم انقدرخوشت بیادکه خودت مامان خوشگلت روبیاری زیرم بخوابونی بایدقلدری بابای لاتت روتلافی کنم گفتم اگربابام بفهمه شما را میکشه گفت خفه شومادرجنده اول تورو میکشه گفتم حالاچی میخواهید گفت هیچی بیابریم اتاق بالای کارگاه محل استراحت ما.

 

بیل راازتوکونم درآوردوباتعجب گفت عه عه ببین تاکجاکرده توکونش بعدمیگه بخدامن کونی نیستم پس من کونیم؟یک فحش ترکیم بهم دادوبعدسه نفری زدن زیرخنده.روهوامنوبلندکردومثل گونی سیب زمینی انداخت رودوشش اون یکیهاهم شلوارم رودرآوردن همون طوری کون لخت ازپله آهنی کارگاه منوباخودش بردبالا فکرمیکردمن فرارمیکنم.اولش ترسیده بودم ولی بعدش باخودم گفتم چی ازاین بهتراصلا ازقصدبیل رابرداشتم بردم ته کارگاه چون چندوقت بودکه کارگرها بهم ورمیرفتن وانگشتم میکردن حتی یک بارتوی همین اتاق کارگرهاکه بایقین علی ویوسف شوخی میکردم اونابه بهونه کشتی گرفتن منو دمرو میکردن وروی کونم میافتادن ومن شقی وکلفتی ودرازی کیرشونوازروی شلوارک وشلواراحساس کرده بودم وحتی دستم به کیرشون خورده بود ومن چه شبهاتاصبح کیرکارگرمون روتوی کون خودم تصور می‌کردم وبه یادشون جق میزدم وحالا اون موقعیت راخودم کارگردانی کرده بودم.خلاصه اوستاکتاب علی منوبردبالالخت کردوخودشم لخت شد،اوف چه کیری داشت گفت بیادست بزن ببین ازدسته بیل کلفت ترودرازتره یانه،کف کرده بودم همون طوری اومدکیرشوگذاشت توی دهان من منم که ازفیلم سوپریادگرفته بودم شروع به خوردن کیر۲۵سانتی به قطر۵۰میلی مترش شدم

 

یک سوم کیرش فقط توی دهانم جامیشدبه زورفرومیکردتوی حلقم نزدیک بودحالم به هم بخوره دست میکشید روموهای بورم وبالهجه غلیظ ترکی میگفت جان توازکجااین کارهارو یادگرفتی حتمآ حال کردن مامان باباتو دیدی گفتم آره.راستش رامیگفتم چون ماتوی یک اتاق ازمنزل پدربزرگم زندگی میکردیم وبابام هم۱۹سالگی بادخترداییش یعنی مامانم که۱۴سالش بودازدواج کرده بودوهروقت که باهم حال میکردن من خودم رابه خواب میزدم وازگوشه زیرپتواونهارودیدمیزدم بعضی وقتهااونامیفهمیدن ولی بروی خودشون نمی آوردن.خلاصه اوستاکتاب که چندباربرای کارتوی خونه ونظافت اومده بودخونمون هیکل مامانمو دیدزده بودوهمش ازاون میپرسیدوهمون طوری که من بصورت داگی قنبل میکردیک تف غلیظ روی سوراخ کونم انداخت واون کیرمثل کیرخرشوتادسته توکونم فروکردوگفت پدرسگ این کیرراکجات جامیدی نفسم بنداومده بود،ازدسته بیل خیلی کلفت تربودچنان شالاپ شلوپی راه انداخته بودوشلاقی باسرعت روی کنم تقه میزدکه من اززور خوشحالی وکیف زیاد نفهمیدم چندبارحشری شدم شومبول پنج سانتی وتخمام روی هوابه اینطرف واونطرف پرتاب میشدولق میخوردآخه من همش۱۳یا۱۴سالم بود.

 

یکموقعهایی هم ازپشت میگرفت وبرام جق میزدکیرش تاته توی کونم جامیشد پشت سرهم قربون صدقم میرفت و بوسم میکردازداغی ونرمی وگشادی کونم تعریف میکردومیگفت تااین سن همچین کونی نکردم همش میگفت فکرکنم توهمه چیزت شبیه مامان خوشگلته راست میگفت رنگ چشمای رنگیم سفیدی وکون گنده ایم قدوبالام شبیه مامانم بودسرتون رودردنمی آورم تعدادتقه هاشوتاصدصدوپنجاه شایددویست تاشمردم تازه منوبه صورت تاق بازخوابونده بودپاهاموروی دوشش انداخت وکیرگندشوتاخایه توی سوراخم کرده بوداصلا انگارآبش نمیخواست بیادچون تریاک میکشیدکمرش بینهایت سفت بودساعت نداشتم ولی نزدیک یکساعت بدون وقفه منوگاییددرحال کردن میگفت گمون نکنم بابات بتونه مامانتوسیربکنه اگه مامانتوبرام بیاری ده بار میکنمش باید مامانتوراضی کنی من بکنمش

 

گفتم من بامامانم خیلی دوستم وهمه چیزموبراش تعریف میکنم گفت حتی کون دادنتو گفتم آره دیگه ول نمیکردخوشش اومدآبشوریخت توی کونم انگاررودخونه توی کونم روان بودسریع دمروم کردیک دستمال رابافشارتوی لبه سوراخ کونم فرو کردگفتم چکارمیکنی اوستا گفت خفه شومن کارموبلدم تایک ساعت همین جادمرو بخواب بگذار آبم توکونت بمونه گفتم چرا گفت برای کونت خاصيت داره میخواست به حساب خودش منوکونی کنه که من هرروز بیام بهش کون بدم غافل ازاینکه بایک کونی تمام عیارطرف بودخودش نمیدونست …

 

بقیه داستان رابعدا برایتان تعریف خواهم کرد امیدوارم ازداستانم خوشتان آمده‌ باشه ازنقطه نظراتتون متشکرم

بازدید از سایت سکسی سکس➥ و چت سکسی شهوتناک➥ یادت نره! کلیک کن!➥ ممنون

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا