سلام.
من ۲۰ سال پیش با دختری بسیار زیبا و خوش هیکل که تنها ملاک من برا ازدواج بود ازدواج کردم .متاسفانه بدلیل های نامشخصی من در ابتدای ازدواج دچار مشکلات جنسی شدم به طوری که نمی توانستم رابطه جنسی برقرار کنم البته همون موقع فهمیدم همسرم هم دچار سردی شدید در روابط جنسی هست و دلیلشو نمیفهمیدم تا اینکه بالاخره بعد چند ماه یواش یواش مشکلات من رفع شد و میتوانستم نزدیکش بشم اما اون خیلی پا نمیداد و در نهایت با لاپایی منو ارضا میکرد و هر از گاهی که از کس میخواستم بکنم چنان خودشو سفت میکرد که کیرم داخل نمیشد ولی چون ارضا میشدم خیلی اعتراضی نمیکردم بهر حال زندگی را میگذروندیم البته یه مشکل بزرگ هم بود و اون این بود که چشم مردان غریب و آشنا همش روی زنم بود البته اون پا نمیداد وفقط تعریف میکرد که فلانی امروز بهم نزدیک شد و درخواست دیدار کرده و…تا اینکه توی سالهای هشتم یا نهم ازدواجمون دیدم شبها تا دیر وقت سرش تو گوشیش هست و تا ساعت دو یا ۳ صبح ادامه داره اوائل اصلا شک نکردم تا اینکه بعضی شبها به کلک اینکه من کارهای شغلی رو باید انجام بدم بیدار میموندم و با لب تاپم مشغول میشدم و یواشکی نگاهش میکردم و می دیدم خیلی شاد هست از چت کردنش و بعد در اخرشم بر میگشت روی شکم خوابید و خودشو تکون میداد و بعد چند دقیقه موبایل را کنار میزاشت و میخوابید .خیلی سعی میکردم خودم.
قانع کنم چیزی نیست ولی اونقدر رفتارش عوض شد که مجبور شدم واتس اپشو روی لب تاپم بیارم بدون اینکه بفهمه و اینجوری تونستم به چت ها دست پیدا کنم و اونجا بود که حیرت زده شدم تا جایی که چندروز گیج بودم .بله اون با پسر خاله اش چت میکرد و از چت ها فهمیدم اینها پیش از ازدواج همدیگرو دوست داشتن ولی خانواده زنم موافقت نکرده بودن لعنتی های بی سواد بهر حال توی چت هاشون عاشقانه با هم حرف میزدن و عکس معمولی و سکسی برا هم می فرستاد و اخر چت هاشون بعضی شبها با حرفهای سکسی همدیگه رو تحریک می کرد که زن من با مالش کس خودش با سطح خوشخواب خودشو ارضا میکرده با یاد پسرخاله اش.شرایط برام خیلی سخت شده بود دیگه نمیتونستم با دید همسر باهاش سکس کنم و بیشتر مثل یه جنده میدیدمش و هر از گاهی باهاش سکس میکردم البته اون خیلی مقاومت میکرد دیکه سکس با منو دوست نداشت توی اون شرایط هر روز یه نقشه و فکر به ذهنم میامد برای انتقام ودوست نداشتم اون بفهمه من از روابطش خبر دارم هرچی میگذشت رابطه آنها نزدیکتر میشد طوری که صبحها که من طر کار میرفتم با پسر خاله اش میرفتن دور دور تا اینکه دیدم برای ارتباط جنسی قرار هاشون خونه مادر زن من شده که پیرزنی بود که خیلی متوجه اطرافش نمیشد یعنی شروع الزایمرش بود و هر وقت قرار میزاشتن زیباترین سوتین و شورتشو میپوشید و لباسهای تنگ تنش میکرد چیزی که هربار من خواستم انجام نمیداد .یه روز صبحش که برا عصر و برای اولین بار قرارگذاشتن تا عصر برن خونه مادرزن من و بعد یواشکی برن طبقه دوم تا سکس کنند تصمیم گرفتم بهر طریقی شده پنهانی اونجا باشم وازشون فیلم و عکس بگیرم
البته کار خیلی سختی بود ولی زنم کلید خونه مادرشو داشت بلافاصله رفتم و یواشکی از روی کلید ساختم و طوری که زنم نفهمه گذاشتم سر جاش و بهش گفتم من عصر خیلی کار دارم شب میام اونم که براش بهتر شده بود گفت باشه وقرار شد اگر رفت جایی خبرم بده .من طرفهای ظهر که میدونستم مادر زنم میشینه نماز میخونه خیلی اروم وارد خونش شدم و یواشکی از پله ها رفتم طبقه بالا که اتاق خواب و پذیرایی بزرگی داشت .اینم توضییح بدم طبقه دوم کاملا مبله هست و همه امکانات را داره .توی دوسه ساعتی که فرصت داشتم تمام تلاش خودمو کردم تا بهترین نقطه مخفی برا فیلم و عکس گرفتن را پیدا کنم وفقط یه نکته بنظرم اومد و اون اینکه چون اونها توی اوج شهوت هستن قاعدتا حواسشون خیلی به اطرافشون نیست بهر حال اونها قطعا میرفتن توی اتاق خواب و بهترین نقطه پنهان شدن توی پذیرایی بود برای لحظات ورودشون و بعد هم که رفتن توی اتاق با ریسک از پنجره بالای اتاق .همه کارهارو انجام دادم ساعت ۲ شده بود اونها قرارشون برا ساعت ۳ بود که میدونستن کسی احتمالا اونجا نمیاد ساعت حدود دو ونیم بود که زنم اومد من صداشو شنیدم و بلافاصله پشت میز نهارخوری که از پشت هیچی پیدا نبود قایم شدم تا به هیچ وجه ریسکی نکرده باشم .بعد حدود ده دقیقه فهمیدم که اومد بالا تا به اصطلاح خیالش از بالا راحت باشه وقتی اومد توی پذیرایی که نگاه کنه من اونو میدیدم ولی اون نه اصلا لباسهایی که تنش بود را باور نکردم سکسی ترین اندام یک زن زیبا با آرایشی ملیح یک بلوز چسبون که جلوی سینه هاش بصورت بافت گشاد بود و عملا سینه هاش و سوتینش پیدا بود و یک شلوار جین خیلی تنگ که کس و کونش را کاملا بیرون می انداخت بگم همیشه میگفت اون بلوز فقط برا مجالس زنونه هست .ساعت ۳زنگ زده شد از بالا توی حیاط رو نگاه کردم پسرخاله اش بود تا اومد داخل خیلی سریع همدیگرو بوسیدن و رفتن داخل من اینبار رفتم پشت مبلی که از اونجا مقابل پله ها قرار می گرفتم و تا نیمه هال هم دید داشتم و منتظر شدم حدودا نیم ساعت طول کشید که صداشون اومد که ظاهرا یعنی قراره پسر خاله یه نگاهی به کولر بالا بکنه من بلافاصله دوربین موبایل را آماده کردم روی حالت فیلم اول زنم اومد بالا و جلوی پله ها ایستاد تا پسرخاله اش اکمد بالا رفتن توی بغل هم و بوسیدن و …یه فیلم خوب ازشون گرفتم تا حرکت کردن بسمت اتاق خواب و من صدای قفل شدن در را هم شنیدم بلافاصله رفتم پشت درب و به صداهاشون گوش میدادم که چه جوری حشری شده بودن و وقتی خیالم راحت شد رفتن روی تخت خواب
به ارومی صندلی را پشت درب گذاشتم و رفتم بالا و بسختی نگاه کردم دیدم دارن همدیگرو روی تخت لخت میکنن و اصلا به فکرشون هم نمیامد که کسی اونجا باشه باز با دوربین شروع به فیلم گرفتن کردم که البته بخاطر شبشه کیفیتش خیلی خوب نشد اما کاملا معلوم بودن و بعد لخت شدن شروع کردن به مالیدن همدیگه و پسر خاله هی کیرشو میزد روی کص زنم و یه کم فشار میداد و دوباره بعد چند دقیقه که بنظرم زنم خیس شده بود کیرشو که ظاهرا خیلی کلفت بود گذاشت روی کصش،و به ارومی بالا و پایین میشد و بسمت داخل فشار میداد و من میدیدم زنم چه جوری داره پاره میشه و نمی توانست فریاد بزنه اینکارو ادامه میدادن که کیرشو آروم کشید بیرون و دیدم زنمو برگردوند به حالت داگی در اومد و کیرشو کرد تو کونش دقیقا این جمله را از پسرخاله اش شنیدم که میگفت به یاد دوران مجردی میکنمت بهر حال بعد چند بار تو و بیرون کردن توکونش باز برگردوندش و شروع کرد به کردن تو کصش و بعد حدود ربع ساعت زنم ارضا شد و دیدم کاملا ول شد و بعد چند بار تلمبه کردن دیگه پسر خالش هم کیرشو درآورد و آبشو کامل ریخت روی سینش و رفت کنار من فوری امدم پایین صندلی را برداشتم و رفتم توی پذیرایی پنهان شدم .بعد چند دقیقه اونها هم رفتن پایین و حالا باید منتطر میشدم تا اونها برن از اونجاییکه نمیخواستن کسی بفهمه با هم اونجا بودن بعد حدود ربع ساعت دوتاشون با هم رفتن و منهم آماده شدم برم وبا استرس از خونه اومدم بیرون و رفتم یه جایی و نشستم فیلما رو چند بار نگاه کردم و حالم گرفته شد که حتی یکبار برای من این کار را نکرد مخصوصا از کون دادن که همیشه اصرار میکردم و میگفت تحمل دردشو نداره نگو که نمیخواسته من متوجه گشادی کونش بشم و احتمالا شک ببرم .بهر حال دوساعتی گذشت و بهش زنگ زدم که کجایی و گفت خونه هستم و گفتم من هم کارم تمام شد دارم میام .توی همین دوساعت تصمیم گرفتم ازش انتقام بگیرم و راههای مختلف را بررسی کردم ،زنم دوتا دختر عمه از دوتا عمه داشت که همسن بودن و دوست هردوتاشون خیلی پولدار بودن خانواده هاشون یکیش توی سال ششم ازدواجش بیوه شده بود با دوتا بچه ۱۸ساله و ۱۴ساله و بکی دیگش زندگی خوبی با شوهرش نداشت اونم دوتا بچه داشت یکیش ۱۹سال یکیش ۱۵سال اینهارو گفتم چون پایه ادامه داستانمون هست .من توی خانواده زنم و فامیلاشون خیلی محبوب بودم بدلائل مختلف و اون دختر عمه که بیوه بود چندباری بهم نخ داده بود ولی من احمق که فکر میکردم چون زن نجیبی دارم قبول نکردم واز طرفی خیلی به زنمن حسودیش میشد و علیرغم دوستیشون از زن من بدش میامد بنابر این وقتی خوب فکر کردم دیدم بهترین راه برای انتقام بود .فرداش به دختر عمه اش پیام دادم و در مورد یه چیز الکی ازش سوال کردم تا باب ارتباط باز بشه و چون تصمیم خودمو گرفته بودم بدون ترس قصد انتقام داشتم .بعد از ظهر ساعت ۲ بود چون قرار بود سوالی بپرسه و خبر بهم بده پیام داد و وقتی خبر رو داد بهش،گفتم مشتاق دیدارم و اون که منتظر بود گفت منم مشتاقم
دیدم شرایط خوبه بلافاصله برا فردا ناهار دعوتش کردم اول گیج شده بود من که ازش فرار میکردم حالا چرا برا نهار دعوتش کردم اینم بگم این دوتا دختر عمه اوج حشری بودن اون شوهر داشت ولی این بیوه بود و شنیده بودم زیر آبی میره .بهر حال فردا رفتیم برا نهار و اونجا سعی کردم با چشمام و بعضی حرفام بهش بفهمونم که میخوام باهاش سکس بکنم تا ببینم خودش پا میده یا نه ؟بهر حال وقتی میخواستم برسونمش خونه شون با دستهام پاهشو لمس کردم که دیدم لبخند زد و بهم گفت مگه زنت نیستش که اومدی سراغ من ؟بهش گفتم هستش ولی میلی بهش ندارم چون سرده و بلافاصله ضربه اصلی هم زدم و گفتم یه چیزهایی هست نمیتونم بگم که اینجا کاملا حواسش ب سمت من اومد که چه حرفهایی ؟گفتم اولا به راحتی نمیگم دوما چون خیلی مهمه باید بهت اعتماد کنم اونم که متوجه منظورم شده بود گفت تا رسید خونش بچه هاشو میبره خونه مادرش و برمیگرده خونه منتظر من میشه منم اوکی دادم و رسوندمش و قرار شد با هم هماهنگ کنیم .منم زنگ زدم زنم گفتم اضافه کار دارم و دیرتر میام .بعد حدود یک ساعت زنگ زد و گفت من خونه هستم بیا منم همون حوالی بودم سریع رفتم .وقتی وارد آپارتمانش شدم از تیپ لباسیش هیجان زده شدم دقیقا همونجور که من دوست دارم بلوز تنگ و دامن کوتاه وسینه هایی که زیر بلوزش خودنمایی شهوت انگیزی میکردن.وقتی نشستم اولین کاری که کرد شیشه مشروبش را اورد و برا دوتامون ریخت و بعد از دوسه پیک مست شدیم رفتیم توی اتاق خواب وبعد مدتها هردومون یه سکس بسیا. داغ با فانتزی های عالی داشتیم وقتی تمام شد و رفتیم توی بغل هم برای بوسه های بعد سکس با اصرار خواست تا براش بگم چی شده ؟البته باید کاری میکردم که بخاطر حسادتش و رفتارهای زنانه نکنه ماجرا را برای دیگران بگه و کار انتقام منو خراب کنه و یا مشکل ساز بشه .پس اینو بهش گفتم که باید مطمئن بشم چون موضوع حیثیتی هست و در نهایت خودش گفت بیا چندتا عکس و فیلم از بدن لختم بگیر تا اگر به کسی گفتم با اینها آبرومو ببری دیدم فکر بدی نیست پس عکس و فیلم ها رو گرفتم و بعد شروع کردم داستانو گفتن و بهشم گفتم میدونم تو ازش بدت میاد و دلت هم میخواد یه ضربه هایی بهش بزنی پس باید کمکم کنی اون که با شنیدن داستان باورش نشده بود چون همیشه زن من جلوشون ادعا میکرد با وجودی که همه مردها بهش نظر دارن ولی اون پا نمیده و نجیبه و این خیلی باعث کینه در دل دوتا دختر عمه شده بود ولی در این یکی بینهایت بود پس فیلم و عکسهای زنم و پسرخاله اشو نشونش دادم و هم متعجب بود و هم خوشحال وقتی دیدشون بهم گفت برای اینکه از این جنده خانوم انتقام هردوتامونو بگیری حاضرم هرکاری بکنم تا دلم خنک بشه و بعدش گفت حتی روی فاطمه یعنی دختر عمه دیگه زنم هم میتونم حساب کنم چون اونم خیلی از زنم زورش میومده ولی کاریش نداشته که بهش گفتم صبر کن باید فکر کنیم .
این دختر عمه که اسمش مرضیه هست خیلی هم خوش فکر و زرنگ هست و فکرش خیلی خوب کار میکنه .بعد این حرفها با هم رفتیم حمام اونجا هم یکبار خودش خواست از کون بکنمش که با لیف کیرمو و سوراخ کونشو لیز کردم و خیلی هم بهم حال داد تا بیشتر منو جذب کنه.بعد که اومدیم بیرون سیگارهامونو روشن کردیم و نشستیم به فکر کردن و نقشه کشیدن .اولین چیزی که به نتیجه رسیدیم این بود که زن من را باید مستش کنیم تا موفق بشیم برای هرکاری بعدش تصمیم بر این شد یه مرد آشنا را پیدا کنیم و برنامه ریزی کنیم تا با هم در مستی زنم باهاش سکس داشته باشه واونجا هم ازش فیلم بگیریم بعد گفت که فاطمه هم بدش نمیاد با من سکس داشته باشه و چون ارتباطش با زن من نزدیکتر هست باید اونم بیاریم تو نقشه تا بتونیم کارهامونو انجام بدیم من علیرغم میل باطنیم برای سکس با زن شوهردار ولی چون اتش انتقام مغزمو پر کرده بود قبول کردم .حالا نوبت انتخاب مردی برای سکس بود که مرضییه پیشنهادی داد که هم مات موندم هم باورم نشد هم خوشم اومد .فاطمه و مرضییه حالا پسراشون ۱۸سال سن داشتن و اولا توی این سن قطعا دنبال کص کردن هستن و ثانیا ظاهرا بارها توی جمع با مادراشون از زن من خیلی خوششون میامد و چون رابطه بسیار خودمانی این دوتا پسر و دوتا مادر با هم داشتن که با هم مشروب میخورن و همه مسائلوشون را براحتی میگفتن پس چندبار ابراز علاقه به زن من کرده بودن مرضییه پیشنهاد این دوتارا داد چون هم میخواست کینه و حسدشو نسبت به زن من از طریق خودشون پیاده کنه نه یه مرد غریبه هم اینکه با شیطنت گفت بزار این دوتا برا بار اولشونه یه کص تپل و خوشکل بکنن بالاخره با حرفاش منو راضی کردو این شد اصل نقشه ما مرضییه که خیلی از این موضوع خوشحال شده بود منو راضی کرد تا زنگ بزنه فاطمه همون موقع بیاد و موضوع را بهش بگیم و زودتر انجام بدیم والبته با تعریف از بدن و کص فاطمه منو خیلی حشری کرد منم قبول کردم زنگ زد فاطمه گفت زودبیا کار بسیار مهمی هست اونم گفت الان میام بعدش بهم گفت یکی دو پیک بخور تا راحت تر بتونی با فاطمه سکس کنی بهش گفتم برام سخته گفت بخوری آروم میشی برات راحت تر میشه و گفت خودش فاطمه را سریع راضی میکنه تا سکس کنه اونوقت فاطمه هم عملا دیگه نه میتونست به نقشه مون نه بگه و نه اینکه برا کسی بگه .
حدود نیمساعت بعد فاطمه اومد و وقتی منو تنهااونجا دید کاملا شوکه شد و نمیدونست چی بگه بهر حال مرضییه زرنگ که متوجه موضوع شده بود بلافاصله به شوخی بهش گفت اگر غیر ممکن ترین موضوعی را بفهمی چکار حاضری بکنی،فاطمه گفت چه موضوعی ؟مرضییه زرنگ هم بلافاصله گفت قسم میخورم باورت نمیشه ولی باید بگی چکار میکنی برای مهمونمون؟فاطمه که متوجه نشده بود گفت شام مهمون من مرضییه هم گفت نه نشد باید دوتا پیک بخوری بعد بری اتاق خواب برا نیمساعت اونجا باشی اونم که متوجه نشده بود گفت چه شرط مسخره ایی قبول دارم که مرضییه گفت احمق ببین باید یه کص خوب به ایشون بدی تا غیر ممکن ترین موضوع زندگیتو بشنوی که فاطمه کاملا سرخ شد و خجالت کشید که مرضییه پشت سر هم دوتا پیک شراب بهش داد وصبر کردیم تا یه کم مست بشه چون پشت سر هم خورد بعد ربع ساعت مست شد و توی این مدت مرضییه برا اینکه تحریکش بکنه بهش گفت موضوع در مورددختر دایی نحیبمون و خانم این آقاست و اگر بشنوی دیوانه میشی و جالب اینکه بعد ربع ساعت شروع کرد دست کشیدن روی کص فاطمه از روی شلوار که ظاهرا این دوتا گاهی با هم میخوابیدن و بالخره فاطمه را حشری کرد و به من اشاره کرد تا ببرمش توی اتاق خواب و منم دستاشو گرفتم به آرامی بدون هیچ حرفی بردمش سمت اتاق خواب و روی تخت خواب کاملا مست بود و شروع کردم به بوسیدن و مالیدن سینه های سفید و کس تپلش و من که مست و حشری بودم کصشو لیس،زدم تا زودتر خیس بشه و وقتی خیس شد شروع کردم به تلمبه زدن و خیس عرق شده بودم بهر حال بعد ۱۰دقیقه دیدم فاطمه ارضا شد منم خودمو شل کردم و کیرمو اوردم بیرون و آبمو ریختم روی سینه هاش و توی همین موقعیت مرضییه وارد شد و با چشمک اشاره کرد که میخواد از فاطمه فیلم بگیره و اینکارو کرد و بعد رفت منم فاطمه که ظاهرا خیلی بهش چسبیده بود بلند کردم لباساشو تنش،کردم و خواهش،کردم بریم بیرون اونم با یه حالت خجالتی پشت سرم و اومد بیرون و نشستیم و مرضیه با میوه و…پذیرایی کرد و وقتی دید فاطمه آماده هست ازش پرسید حالا میخوای موضوع را برات بگم که اونم گفت حالا که بهشون دادم زودتر بگو ببینم ارزش داشت یا نه و مرضییه کل داستان را گفت و فیلمهای زنم و پسرخاله اشو را نشونش داد و بعد هم نقشه را گفت
من اینا رو سریع گفتم تا داستان خیلی طولانی نشه .فاطمه هم چند برابر مرضییه متعجب شده بود و از طرفی مرضییه زرنگ جوری تحریکش کرد که برای نقشه نه نگه و بالاخره راضیش کرد کا همون نقشه را اجرا کنیم بعد قبول بهم قول دادیم تا اخرش با هم باشیم و قرار شد برای روز پنجشنبه یعنی دو روز بعد قرارمون باشه و فاطمه زن منو دعوت کنه بیاد خونه مرضییه ۳تایی با هم باشن و به اصطلاح دور هم باشن و این دو نفر بهر طریقی زن منو مست کنن و همچنین هر دوتاشون یه نقشه برا پسرشون بکشن که یه ساعتی بیان خونه و اونا رو هم مست کنن و بعدباهم بفرستنشون تو اتاق خواب و با زن من تری سام بکنن و منم بعد برم و با شیطونت مرضییه منم با مرضیه و فاطمه تری سام بکنم .و بعد خداحافظی و رفتیم و قرار شد با هم در تماس باشیم تا نقشه را به بهترین نحو اجرا کنیم .توی دو روز باقیمانده زنمو دعوت کردن برا ساعت ۴ عصر و به پسرها هم بدون اینکه بگن چه خبره هماهنگ کردن ساعت ۵ اونجا باشن منم ساعت ۵وربع اونجا باشم که خیال پسرها هم یجور هایی راحت تر باشن .روز پنجشنبه من زنمو راس ساعت ۴رسوندم خونه مرضییه و خودم رفتم یه دوری بزنم تا ساعت ۵وربع و توی این مدت از طریق پیام تو واتساپ با مرضییه در ارتباط باشم .بعد مرضییه برام تعریف کرد اولش زن من برا خوردن مشروب امتناع کرده بود و بالاخره راضییش میکنن یه مقدار کم بخوره اگر بدش اومد دیگه نخوره که میخوره برای اولین بار در زندگیش ظاهرا و بدش نمیاد بعد سه تا پیک طوری بهش میدن که اخرین پیک بشه ساعت ۵ درست قبل از اینکه پسرها بیان و مستی هم حسابی زن منو گرفته باشه و ساعت ۵و ۵دقیقه پسرها میان و انها هم وقتی زن منو میبینن خوشحال میشن بخصوص که یه تاپ آبی که بینهایت بهش میامد تنش بود و مرضییه بدون حرف برا پسرها به عمد ودکا میریزه تا زودتر مست بشن و گرم بشن و ظاهرا طوری نقشه میکشه که دور میز دوتا پسرها دوطرف زن من قرار بگیرن تا بهتر تحریک بشن و به من هم پیام داد پنج و نیم اونجا باشم تا پسرها خوب مست بشن بعد تعریف کرد زن من کاملا مست شده بود و کلا متوجه هیچ چیزی نمیشد و فقط میخندیده و پسرها هم با خوردن ودکا مست میشن و مرضییه به پسرش اشاره میکنه دستشو بزاره روی پای زن من تا واکنششو ببینه و میبینن که فقط لبخندی زده بود و یه نگاهی به پسر مرضیه کرده بود و این یعنی اوضاع مساعده وقتی من رفتم داخل همه بجز مرضیه ناقلا کاملا مست بودن و فقط یه سلام کردن و زن من هم اصلا متوجه نشد
مرضیه به پسرش گفت زن منو ببره داخل اتاق خواب بهمراه پسر فاطمه چون ما میخواهیم باهم صحبتهایی بکنیم که کسی نباید باشه اونم بلند شد دست زنمو گرفت بلندش کرد ولی رو پای خودش بند نبود به پسر فاطمه گفت کمکش بکنه تا زن من نیفته و اونم دست دیگه اونو گرفت ورفتن تو اتاق خواب و مرضییه رفت دراتاق خواب و توی گوش پسرش چیزی گفت و برگشت و اونها هم رفتن تو و در اتاق را بستن و مرضییه گفت به پسرش گفته زن منو بکنن و تا نگفته هم بیرون نیان و بعدش به فاطمه و من اشاره کرد بریم توی اتاق خواب پسرش و ماهم که حشری شده بودیم رفتیم توی اتاق خواب و من که هم خوشحال از انتقامم بودم هم حشری شده بودم با فاطمه مست شروع کردیم بوسه و مالیدن سینه هاش که نقطه ضعف سکسش بود ویواش یواش لختش کردم و شروع کردم به لیسیدن کصش که خیلی دوست میداشت و بعد تا خیس شد شروع کردم به ارام تلمبه زدن و توی همین حین مرضییه هم اومد داخل اتاق و لخت شد و اومد توی تخت خواب و شد آغاز تری سام ما و بینظیرترین سکس عمرمو داشتم و هرسه تامون در اوج لذت بودیم و وقتی مرضییه سعی کرد خودشو زودتر ارضا کنه و بعدش بلند شد رفت بیرون و منم که حالم خوب بود فاطمه را برگرداندم و از کون هم کردم و ابمو تا اخ. ریختم تو کونش و اونم وقتی کیرمو در اوردم با دوتا انگشتش میکرد تو کونش تا باز ارضا بشه که بالخره شد و لباسامونو پوشیدیم و رفتیم بیرون .مرضییه نشسته بود گفت زنت گاییده شد لز بس پسرها کردنش از عقب و جلو وظاهرا بینهایت هم لذت برده بود و گفت تمام شدن و فقط دارن با هم حرف میزنن و مرضییه هم یواشکی ازشون فیلم گرفته بود که نشونمون داد که زیباترین فیلم سکسی بود که دیدم دوتا جوون حشری با یه زن میانسال مست و …بعد چند دقیقه بهشون گفت اونها هم اومدن بیرون و همه ظاهرا راضی بودیم .این داستان را اینجا تمام میکنم وقسمت بعدیش که سکس پسرها با زنم و اتفاقات اون و نیز روزهای بعد روابطمون براتون میفرستم. رفتم
نوشته: مهداد