یه ماجرای دیگه از کس دادنهای ویدا

سلام اسمم ویداست و ۲۲ سالمه و متاهلم قبلا سه تا از داستانامو براتون نوشتم امروزم میخوام داستان رابطه م با دوس پسرم و براتون بنویسم امیدوارم خوشتون بیاد…
حدود پنج شیش ماه بود که با یکی از اقوام رابطه داشتم ولی دیگه این رابطه خیلی داشت پیچیده میشد و عشق منو وحید که شوهردخترخاله ی مامانم بود داشت تابلو میشد تصمیم گرفتم که واسه بار آخر باهاش سکس کنم و همه چیز و تموم کنم و بهش بگم که فراموشم کنه اما قبل سکس نگفتم که کاملا لذت ببره…

باهاش قرار گذاشتم که بیاد خونه م ،قبلش رفتم حموم و حسابی تمیز کاری و این حرفا ،موهای بلندمو که خیلی دوست داشت سشوار کشیدم و یه لباس تا بالای زانوم که یقه ی خیلی باز و سکسی ای داشت پوشیدم ،آرایشم نکردم فقط یه رژلب ،در و هم باز گذاشتم تا بیاد تو و خودم پشت در آپارتمان منتظرش موندم تا از در اومد تو یه نگاه به سرتا پام و مخصوصا چاک سینه م که بیرون افتاده بود کرد و اومد بغلم کرد لباش و گذاشت رو لبام دستاش مث تیکه ی یخ شده بود از سرما و از استرس لبامو قفل کردم تو لباش و شروع کردیم خوردن لبای هم به نظرم هیشکی تو دنیا مثل اون بلد نیست لب بگیره و طعم لباشم که معرکه س شایدم علاقه س که باعث میشه اینطور فکر کنم ولی هرچی که هست عالیه…
لبامو میخورد و کمرمو میمالید و سینه هامو محکم تو دستش گرفته بود آروم آروم رفتیم تو اتاق و خوابیدم رو تخت اونم اومد روم لباسمو داد بالا و لباس خودشم در آورد (عاشق اینه که بدن لختمون به هم بچسبه) گردنم و لیس میزد و سینه هامو میمالید منم اه و ناله میکردم هیچی دست خودم نبود مدام اسمش و صدامیزدم و اون میگفت جون وحید نفس وحید ،کم کم سرش و برد پایین تر و سینه مو کرد تو دهنش و یه جوری میخورد که سر سینم داشت کنده میشد جفت سینه هامو تو دستلش میگرفت کنار هم و سرشون و میک میزد دیگه من دیوونه شده بودم که رفت پایین تر و شرتم و در آورد و سرش و برد بین پاهام و زبونش و کشید وسط کسم وااای که چه حالی شدم دستم و کردم لای موهاش و سرش و فشار میدادم به کسم اونم با ولع تمام میخورد و منو به اوج دیوونگیم نزدیک میکرد که یدفه تمام بدنم شروع کرد به لرزیدن و ارضا شدم ولی اون ول کن نبود و همچنان میخورد من وقتی ارضا میشم تا چندلحظه نباید چیزی به چوچولم بخوره یه جوری میشم و اون چون التماسش میکردم ولم کنه خوشش میومد و باز میخورد گفتم منو بکن تو رو خداااا تا دست برداشت و شلوارش و در آورد و اومد بین پاهام کیرش و گرفتم و گذاشتم در کسم و خودم و آروم فشار دادم بهش خودش اومد جلو و کیرش به زور رفت تو کسم یه آه بلند کشید و گفت جوووون چه تنگه اینو همیشه میگفت…
شروع کرد آروم کردن و صدای من کم کم داشت بلند میشد حین کردن همش قربون صدقه م میرفت و میگفت مال منی قربونت برم دورت بگردم جوووون…

منم مست از کاراش باچشمایی که خمار شده بود و به زور باز نگه شون داشته بودم زل زده بودم تو چشماش و یه لحظه از بودنش و حتی هدر نمیدادم و نگاش میکردم…
محکم منو میکرد و سینه هامو میخورد منم دوباره ارضا شدم بازم کردوووو کرد وووو یه بار دیگه م کسم و خورد تا باز ارضا شدم البته ایندفه با کسم نشستم رو دهنش و حسابی بهم حال داد حدود سه چهار باری شدم و بهش گفتم دیگه بشو ‌که دارم میمیرم گفت بالاخره سیر شدی سگ جون؟ گفتم سیر که نمیشم خسته شدم یه خنده ی جیگر ازونا که براش میمردم کرد وبرم گردوند و از پشت کیرش و کرد تو کسم و محکم میکرد وای که اصلا یه چیز دیگه ای بود…
ضربه هاش تند تر شد و گفت داره میاد زود بیا برگشتم و کیرش و کردم تو دهنم و براش ساک زدم آبش پاشید تو دهنم و عشقم ارضا شد…تمام این لذت یه طرف و غمی که تو دلم بابت آخرین بار بودنش بود یه طرف…
نمیتونستم بهش بگم رودر رو چون میدونستم سیل اشکام نمیذاره من مصمم بودم که اینبار بار آخره و باید بهش میگفتم…
لباسامون و پوشیدیم و از اتاق اومدیم بیرون دیگه باید میرفت خیلی دیر شده بود حدود سه ساعت باهم بودیم یه لب آبدار گرفتیم پشت سرم وایستاد و از پشت بغلم کرد و سینه هام تو دستاش بود بهم گفت میخوام موهات و ببافم گفتم بباف عشقم موهامو بافت و رفت عقب یه نگاه بهشون انداخت و اومد دوباره بغلم کرد کلا تا پیش هم بودیم از بغل هم جدا نمیشدیم …

گفت خیلی حال داد امروز خیلی خوب بود لباستم دوس داشتم دیگه برم ؟گفتم باشه بغلم کرد و بوسید و بعدشم رفت بیرون و دوباره بهم زنگ زد و گفت خسته ای خانوم ؟گفتم خیییییلی…بهش گفتم بار آخری بود که باهم بودیم دیگه همه چیز تمومه اونم گفت من که میدونم دوباره برمیگردیم جفتمون منم بهت باز زنگ میزنم و حرفم و قبول نکرد و خدافظی کردیم و چند روزی حرف نزدیم تا حدود دوماه بعدش که دوباره زنگ زد و منم که کلا کارم دل ضعفه س واسه اون بازم کلی باهم بودیم و یه عالمه حال کردیم الان نزدیک یه ماه و نیمه که رابطه نداشتیم امیدوارم ایندفه طاقت بیارم و بتونم فراموشش کنم گرچه الان به یادش دوباره….

اگه خوشتون اومده کامنت بذارید تا سکسای بعدیشم بنویسم…

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

1 دیدگاه دربارهٔ «یه ماجرای دیگه از کس دادنهای ویدا»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا