جندگی‌های زنم تو اسپانیا

سلام محمد هستم 26 سالمه 3 ساله ازدواج کردم.

***

راستش من زیاد داستان نمی نویسم ولی این اتفاق یا داستانو دوست داشتم یه جا که کسی منو نمی شناسه بگم و تعریف کنم من بیشتر وقتا سرگرم کارم هستم و خوب از زندگی مشترکم هم بسیار راضی هستم خانومم یه مدت بود که با یه نفر به اسمه دنیا دوست شده بود دنیا از یه خانواده پول دار بودن و بیشتر وقتا منو خانومم رو دعوت می کرد خونشون واسه شام و رابطه صمیمی هم با خانومم و من داشت و من با پدر دنیا هم خیلی گرم بودم خانومه من بدن سفیدی داره و لاغره اصلا شیکم نداره و تو سکس خیلی گرمو داغه موها مشکی بلندی داره خلاصه یه شب که داشتیم سکس می کردیم بعد سکس که ارضا شدم بهم گفت محمد من بهت خیانت کردم اولش فکر کردم شوخی می کنه ولی بعدش دیدم داره جدی حرف می زنه و می گه عذاب وجدان داره عصبانی شدم و گفتم تعریف کن که گفتش با دنیا تو خونه تنها بودیم و لز کردیم که اولش من خندیدم بعدش گفتم فکر کردم با یه مرد خوابیدی که اونم گفت نه دیونه اصلا هم لز بهم حال نداد و با تو بهتره منم که کنجکاو شدم ازش خواستم تعریف کنه اونم گفت اولش لب گرفتیم بعدش دنیا پرده نداره کسه منو خورد منم با انگشت می کردم تو کسش منم که تحریک شده بودم گفتم کسش که به قشنگی ماله تو نیست اونم خندید گفت به تو چه پرو نشو دیگه.

 
خلاصه اون شب گذشت و دیگه بیشتر وقتا با دنیا لز می کردن و از این کار خانومم لذت می برد منم واسم جالب بود بهش گیر نمی دادم وقتی من خونه نبودم دنیا رو صدا می کرد پیشه هم بودن خلاصه یه روز سه نفری داشتیم ناهار می خوردیم دنیا گفت محمد خدا بهت شانس بده یه کم دست پخته خانومت حرف نداره خوشگلم که هست چی می خوای دیگه منم گفتم خواستگارم زیاده واسش یا فقط ناز داره اونم خندید گفتش خودم می گیرمش خانومم گفت جون قربونت برم من به شوخی گفتم بچه ها سر میز ناهار نمی شه که دنیا گفت چی نمی شه منم گفتم هیچی دنیا خجالت کشید شبش خانومم بهم گیر داد چرا اون حرفو زدی دنیا از من پرسید واسه تو تعریف می کنم من گفتم نه تو چرا تابلو می کنی منم گفتم باشه دیگه حواسم هست …

 
تا یه مدت گذشت دنیا چون خیلی پول دار بودن مسافرت زیاد می رفت یه بار به من گفت می خوام با خانومت برم اسپانیا اگه اجازه بدی کارا ویزاشو بکنم منم گفتم باهاش بایید حرف بزنم بعد اوکی می دم شبش اومدم به خانومم گفتم این جریان اسپانیا چیه اونم گفت دنیا چون خیلی همو دوست داریم بهم پیشنهاد داده ولی خوب اول تو بایید اوکی بدی منم گفتم هزینش چی خانومم گفت بابا دنیا می ده واسه اینکه دخترش هم تنها نباشه خلاصه من گفتم اوکی اونا هم اماده شدن واسه رفتن بعد دو ماه کاراشون اوکی شد پرواز داشتن واسه 1 هفته برن بعد 1 هفته اومدن و خانومم واسم یه سری خرید کرده بود واسه خودشم همین جور عکساشون رو که دیدم تعجب کردم همش لبه دریا تو استخر هتل با لباس زیر تا اون موقعه هیکل دنیارو ندید بودم ولی تو لباس زیر جفتشون عالی بودن که به خانومم گفتم حسابی همو جر دادید دیگه تنها بودید راحت اونم خندید گفت فقط به دنیا نگی گفتم حواسم هست

 
یه روز دنیارو اتفاقی تو خیابون دیدم بیشتر با ماشینش بود ولی اون روز پیاده بود سوارش کردم که برسونمش تو راه ازش تشکر کردم گفتم به خانومم اسپانیا خیلی خوش گذشته ممنون ازتون اونم گفت نه بابا مثله خواهرمه منم خندیدم گفتم فقط خواهر که دنیا گیر داد محمد منظورت چیه منم پیچوندمش بعد گفتم دنیا عکسارو جایی نزاری گفتش تو مگه دیدی گفتم اره خوب گفت وایییی من لباس زیر داشتم گفتم تو مثله خواهرمی که اونم خندید گفتش یه چندتا عکس هستش که من ندیدم نشونم داد دیدم تو یکی از عکسا خانومم تو بغله یه مرده لبه دریا دراز کشیده مرده دستشو گذاشته رو سینش گفتم دنیا این مرده کیه گفتش اونم توریست بود مثله ما گفتم الناز یعنی خانومم چه راحته اونم گفت فکر بد نکن اتفاقی شد منم گیر دادم تعریف کنه اونم گفت نه چیزی نبوده منم دیگه بی خیال شدم ولی کلی فکرمو مشغول کرده بود اون عکسه به خانومم هیچی نگفتم تا یه روز رفتم دنبال دنیا گفتم میشه چند دقیقه حرف بزنیم اونم اوکی داد رفتیم تو یه کافی شاپ بهش گفتم راستش همش فکر می کنم یه اتفاقی افتاده تو اسپانیا تو نمی خوای بگی دنیا هم گفت خوب از الناز بپرس منم گفتم الناز میگه همه چیرو بهم ولی اگه در رابطه با خودش باشه نه اونم گفت چیارو می گه بهت منم گفتم مثلا شما دوتا لز می کنید که دنیا بهم ریخت عصبانی شد گفتش خیلی ازش انتظار نداشتم انقدر دهن لق باشه اونم گفت راستش تو اسپانیا با گارسون هتل یه پسر جون الناز سکس کرد اونم چند بار منم اولش گفتم دروغ می گی ولی اونم گفت اگه نگی بهش بهت عکساشونو نشون می دم منم گفتم عکس گفت با هم کنار هم انداختن پسره اسپانیای بود گفتم اخه چرا دنیا گفت دلش می خواست تو هم نبودی گفتم 1 هفته دور بودیم که دنیا گفت زنه توهستش تو باید بشناسیش

 

اعصابم بهم ریخت اومدم بیرون دو روز بعد دنیا پیام داد گفت کارت دارم منم رفتم خونشون ولی کسی نبود دنیا خیلی صمیمی نشست کنارم هی شروع کرد گفت زندگیتو واسه اشتباه الناز به هم نزن منم گفتم اخه مگه میشه بهش فکر نکرد اونم گفت تو خودت اشتباه نمی کنی منم گفتم اره ولی زن فرق می کنه دنیا هم گفتش ما هم دلمون می خواد منم که یه جوری عصبی بودم گفتم تو چی دلت می خواد اونم گفت نمی دونم که یه دفعه اروم از هم لب گرفتیم بعدش دستشو گذاشت رو کیرم منم سینشو خوردم رو مبل دراز کشید ساپورتشو دراوردم شرتش سفید بود یه کسه سبزه داشت اروم واسش خوردم اونم صداش رفته بود بالا منم کیرمو دادم واسم خورد همچین می خورد که انگار می خواست قورتش بده بعدش خوابیدم روش بو عطرش دیونم می کرد کردم تو کسش تند تند می کردم پاشو وا کرده بود می گفت واییییی بکن منو بکن بعدش ابمو ریختم تو کسش اونم گفتش قرص می خورم خلاصه از اون روز 3 روز گذشت که من به دنیا گفتم می خوام به الناز بگم می دونم سکس داشتی وقتی اسپانیا بودی این موضوع اذیتم می کنه که دنیا گفتش راستش محمد اون جریان دروغ بود من اینارو گفتم چون عصبانی شدم چرا الناز واسه تو لز مارو تعریف کرده منم شوک زده شدم که چرا دنیا همچین دروغی گفتی با عصاب من چند روز بازی کردی بعدش گفتم دنیا فقط نگی با تو بودم اونم گفتش اگه هم با من باشی هم با الناز نمی گم خلاصه یه اتوووو خیلی بد دادم دسته نزدیک ترین دوسته خانومم الانم شدم در خدمتش هر کاری میگه انجام می دم .

 

 

نوشته: شومبول خان

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون
پیمایش به بالا