سلام.
اسمم رضا از انزلی. 23 سال سن دارم. نامزدم هم اسمش پریسا 21 ساله خوشگلیش که هرچی بگم فایه نداره. قد 160 وزن 63 سینه 75 کون متوسط و چشای گربه ای. بریم سر اصل داستان که بگم من حدود دو سال پیش با پری دوس شدم و اونم بیشتر از من نباشه کمتر از من گرم نیست. و اونموقع تازه ی دوس پسرش رو که یکسالی باهم بودن رو ول کرده بود. راستش پسره هم خیلی خوشتیپ و استیل خوبی داشت 21 ساله درست همسن پری. من بعد دو سه ماه که با پری بودم فهمیدم که دوباره باهم دوس شدن و یروز که اومد پیشم گوشیشو بزور گرفتم و رمزشم گرفتم و پیاماشو خوندم که متوجه شدم واقعیت بوده و حتی دو باری هم رفته بود پیشش که بعد این سرش داد زدم که ایستاد گریه زاری و اینا که من نمیتونم ولش کنم و بیخیال شم و این حرفا با اینکه اون منو واسه خودم نمیخواد ولی من خودمو دراختیارش میزارم و این حرفا. که منم از اونجایی که دوسش داشتم دلم بحالش سوخت و گفتم میتونی باهاش باشی و بری. و بعد از اون چند هفته گذشت که دیدم زنگ زد و گفت که من خسته شدم از رابطه ی اینجوری با عارف و خودمو راحت میکنم. که من بعد از کمی فکر کردن و البته دوس داشتن زیاد. به خواستش که میدونستم تن دادم و باهاش دوباره دوست شدم با اینکه همزمان با عارف هم بود. حتی دیگه اگه پیشش هم میرفت طاقت میاوردم چون چاره ای نداشتم.
تا یک شب که نمیدونم چیشد که ازش خواستم اتفاقای بینشون رو بهم بگه که با کلی خواهش و اخرشم بهم گفت باشه بیغیرتم. گفت: که تو راه کلاس کنکورش سوارش کرده بود و برده بود خونه داییش. اول که رسیدن بغلش کرده و بلند کرده و گذاشته رو مبل و همونجا لختش کرده. یکم لب و گردنشو میخوره و یدفعه شروع میکنه کلا لخت کردن پریسا و موهاشو محکم میگیره و فحشش میده و میگه ساک بزن که همونم چند ثانیه بیشتر نشده که برگردوندتش و از عقب داخل زده بوده که اونجور که میگفت دردش خیلی زیاد بوده همون شبم گفت که هنوزم درد داره حتی نامرد یبارم تعریف کرد که برده بوده همونجا و یک رفیق عارف هم کردتش ولی از اونجایی که وابستش شده بود چیزی نمیتونست بهش بگه فقط به بودن باهاش فکر میکرد. گذشت و پریسا دیگه با دیدن کنار اومدن من با این قضیه دیگه گفت که باید ازدواج کنیم و منم به هر زحمتی شده بعد از کلی کلنجار با خونه قول عقد رو گرفتم و دو ماه بعد عقد کردیم.
روزامون میگذشت و دیگه پیاماشو خودم کنارش میخوندم حتی گاهی وقتا خودم جوابشو میدادم و دیگه خوشم هم میومد یکی با نامزدم باشه و فکر اینکه جلوم بکننش دیوونم کرده بود و ی شب که داشتم میکردم پریسا رو وسطای کار که جفتمون واقعا داغ شده بودیم بهش گفتم که پریسا کاش ینفر دیگه بود تا دونفری میکردمت که یک لحظه تعجبی کرد که منو یکم از روی خودش بلند کرد و کیرم از توش دراومد و گفت چی میگی تو رضا؟ گفتم مگه چیه تو که میری پیشش حالا منم باشم یا نه فرقی نمیکنه. که انگارر از خداش باشه گفت هرچی اقام بگه. و قرار شد خبرم کنه. بعد از چند روز بهم گفت که حاضری رو حرفی که گفتی باشی؟ گفتم اره ولی منو نبینه که گفت باشه. یروز که مامان و بابام رفته بودن خرید دریا قلیون بکشن که عادتشون بود. قبلش به پری گفتم و هماهنگ کرد و منم تو کمد لباسا که رفتم و جای قفل کلیدش رو دراوردم که ببینم. بعد از اینکه اومد رفتم داخل کمد و دیدم که اومد و یکم استرس داشت و گفت جنده اون کسکش رفته؟ مطمعنی که پریسا هم با یک چشمک و گفتن اره عشقم رفت تو بغلش با کلی قر و لوس بازی چون میدونست من میبینم اینکارارو میکرد. که عارف گفت چیه حالت خوب نیست؟ نمیتونه بکنتت؟ الان نشونت میدم. بعد دست انداخت بالای یقش و ی لباس نازک و تقریبا توری رو جر داد و سوتینش هم پاره کرد و ایستاد محکم گاز زدن سینه های پریسا که دادش رفته بود هوا بعد خیلی محکم از روی شلوار سیلی میزد رو کس پریسا و میگفت کجاس ببینه که زنشو میخوام تو اتاقش جر بدم و شلوارشم دراورد بعد بلند شد گفت جنده خانم پاشو لباسامو درار تا یکاریت کنم که تا حالا ندیدی.
اونم داغ داغ بود و بلند شد سریع لباسای عارف رو دراورد و خواست لب بگیره که عارف صورتشو گرفت و دو تا انگشتشو بین لبای پری گذاشت و از هم بازشون کرد و تو دهن پری تف کرد من کلا داخل خودمو خیس کرده بودم از حال. بعد از تف زدن گفت تفمو نده پایین. همونو تف کن رو کیرم اونم همینکارو کرد و دستاشم دست عارف بود که همونجوری دستشو پیچوند و پشت پری درست جلوی کیرش واستاد. بعد بدون معطلی فقط گفت جنده تو چرا سیر نمیشی از دادن و یهو همشو فرو کرد تو کونش که از بس درد کشید فقط گفت هاااا و صداش درنیومد. بیحال افتاد و اونم با سیلی رو کونش تلمبه میزد. یک پنج دقیقه تلمبه زد که یهو گفت پریسا تو بخاطر حرف من ازدواج کردی درست ولی وقتی پردت اینجوری باشه که فایده نداره که یک لحظه چشای پری باز شد و باز بسته شد. بعد که دید حتما من همه چیو فهمیدم. گفت عشقم بزن پاره کن اصن میخوام. که ی لحظه عارف هاج و واج موند و گفت چی میگی؟ بفهمه چی؟ که پری گفت بکن ی مدت که نکنی تنگ میشه باز خون میاد که عارف هم گفت فدات بشم اماده ای؟ اونم ی سر تکون داد که برش گردوند و به پشت جوری که کون پری افتاد لبه ی تخت گذاشت و هی دم کسش بازی میداد و پری هم مثل مار و میپیچید و مث موج بالا و پایین میشد که یهو خود پری دستاشو گذاشت لبه تخت و خودشو هول داد سمت کیر عارف تا نصف سرشم نرفت که دوبرابر سرعتی که به جلو رفت عقب برگشت که جفتشون خندیدن. بعد پاهای پری رو گذاشت رو شونه هاش و اروم کرد تو که خیلی درد میکشید پریرو دستش همش جلوی پای عارف بود و خودش کنترل میکرد که یک آن یادشون از. خونی که میاد افتاد و عارف گفت دیوونه الان اینجا خونی مالی میشه که دست انداخت و از لبه ی تخت یک بسته دستمال کاغذی رو جر داد و همه رو ریخت زیر کون پری
بعد دو باره شروع کرد که تا نصفه که رفت تازه خون رو دیدم من همونجا نیگهش داشت چند لحظه چون خیلی داشت درد میکشید پری بعد چند لحظه رفت خوابید کلا رو پری که پری انگار درد یادش رفت اونم یک ان محکم چسبیدش و همه رو فرو کرد که نمیدونم چرا همسایه ها نیومدن. ولی جیغی زد که من کر شدم. هرکار میکرد فرار کنه عارف نمیذاشت هرچی قسمش میسداد اون فقط چسبیده بودش که بعد از یکم ناله اروم شد و گفت عارف قول میدم فردا بیام پیشت فقط الان ولم کن که دارم میترکم اونم بابت این لطفایی که دیده بود گفت پس از عقب زود بزنم و برم که همونم مخالف بود که با اصرار زیاد قبول کرد و برگشت و اونم گذاشت تو کونش و بعد ده دقیقه ابش،اومد و همونجا ریخت و پاشد لباساشو پوشید و و ی بوس پری رو کرد و گفت من دیگه برم تو استراحت کن همینجا زودم برو حموم من خودم یجوری میرم بیرون. تا رفت اومدم بیرون و گفتم نامرد چرا اینکارو کردی؟ لااقل بهم میگفتی که گفت فعلا برو که اعصاب و حال ندارم بعد اومدم تو حال که بعد از چند دقیقه گفتم خب خودم خواستم و حال هم کردم بعدش رفتم تو اتاق دیدم خوابه دستمالای خونی اینارو حمع کردم و ریختم تو سطل بعد یواش بیدارش کردم و گفتم ببرمت حموم؟
که یدونه بوسم کرد و گفت چقد خوبه که تو رو دارم. بعد منم بغلش کردم و بردمش حموم و تمیزش کردم و اومدیم بیرون که گفت رضا من ارضا نشدم و باید خودت اینکارو کنی منم واسه اولین بار از جلو کردم و سه بار ارضا شدم تا بالاخره ارضا شد و گفت ببخشید رضا من وقتی بهت قصد ازدواج دادم بخاطر عارف بود اون گفت که باید شوهر کنی تا من تنوع داشته باشم وگرنه نمیتونم باهات باشم. ولی اینم گفت که اوایل از کردش پشیمون بوده ولی الان فهمیده که چه شانسی داشته….. بعدها هم سکسای زیادی باهم داشتن حتی عارف از بودن من خبر داشت و اومد که بعدا تعرف میکنم …
نوشته: رضا