اول از همه بگم من از وقتی خودم را شناختم عاشق روابط پنهانی و قاچاقی سکسی و عشقی با خانمها بودم و به همین خاطر معنی نگاههای شهوتی دخترها و زنا را خوب میفهمم
داستان من از یک شب بهاری زیبا شروع شد که خونه مادر زنم بودیم و خواهر زنم طناز هنوز مجرد بود (حدود 2سال پیش ) شب که خواستیم بریم خونه با اصرار خانواده خانمم تصمیم گرفتیم که شب را خونشون بمونیم تا صبح که میرم سر کار خانمم تنها نباشه خلاصه منم گفتم پس باید برم خونه و وسائل شرکتم را بردارم که صبح از همینجا با سرویس برم شرکت بعد تصمیم گرفتم پیاده برم خونه چون از خونه مادر زنم تا خونه ما حدودا 2کیلومتر بیشتر نبود و تو اون هوای خفن خیلی حال میداد پیاده روی وقتی خواستم برم طناز مثل اینکه یه فکری به مغز شهوتیش خورده باشه گفت اگه اشکال نداره منم باهات بیام قدم بزنم منم قبول کردم (طناز حدود 9 سال از من کوچیکتره و اون موقع حدودا 17 سالش بود و این نکته را هم تا پرانتز بازه بگم که وقتی خونشون بودم همیشه سعی میکرد با کمترین فاصله از من حرکت کنه و یا زمانهایی که جدول حل میکردم شونه به شونه من می نشست و سعی میکرد خودش را بماله به من و من از بوی عرقش می فهمیدم که داره حالی به حالی میشه و از اینکار خوشم می اومد.)
خلاصه اونشب تو راه از هر دری صحبت شد من ازش پرسیدم آرزوت چیه تو زندگیت اگه قرار باشه یه آرزوت همین امشب براورده بشه اون چیه مکث کوتاهی کرد و خندید دوباره پرسیدم ولی جواب نداد یه دفعه انگار سرگیجه گرفته باشه رفت طرف دیوار و ایستاد بهش گفتم حالت خوبه خندید و گفت خوبم فکر کنم قند خونم افتاد از شناختی که بهش داشتم فهمیدم که فکری که تو سرش بوده باعث افتادن قند خونش شده خلاصه اونموقع که جواب ما را نداد اما سمت و سوی حرفهاش عوض شد و دائم میپرسید که راضی هستی از اینکه ازدواج کردی یا مجردی بیشتر حال میداد و …. وقتی رسیدیم خونه من در را باز کردم و رفتم بالا میدونستم اگه بهش تعارف کنم نمیاد تو و برای همین راه افتادم رفتم تو و اونم با یه تاخیر کوتاه اومد دنبالم
در آپارتمان را بازکردم و رفتم تو و مشغول برداشتن وسائلم شدم دیدم اومد رو مبل نشست و رفت تو فکر بهش گفتم چیه تو فکری گفت چیزی نیست اما معلوم بود که اون فکره بدجوری مشغولش کرده بود بهش گفتم تا نشستی و فکر میکنی من میرم یه دوش میگیرم و زود میریم گفت باشه منم لباسم را گذاشتم روی مبل روبروی حمام و بدون اینکه حوله و لباس زیر بردارم رفتم حموم . شیر آب را باز کردم و بر گشتم از سوراخ در حموم شروع کردم به دید زدن طناز دیدم خم شده روی مبل کناری و تی شرت منو برداشته و داره بو میکنه چنان با لذت اینکار را میکرد که حسابی راست کرده بودم بعدش دیدم لباسم را گذاشت لای پاش و شروع کرد به مالیدن یه دفعه انگار متوجه شده بود که در اثر چلوندن لباس چروک خورده و من متوجه میشم از مبل پرید پایین و لباسم را گذاشت رو مبل و پشتش را کرد طرف حموم و شروع کرد بادست لباس را صاف کردن تا حالا کون طناز را تو همچین زاویه ای و تو همچین حس و حالی دید نزده بودم بعد دوباره لباس را برداشت و به حالت اولش گذاشت روی مبل و نشست یه مدت که گذشت دیدم دستش را از دکمه مانتوش کرده تو و داره سینه هاش را میماله وای که بادیدن این صحنه دیگه داشت قلبم از تو حلقم میزد بیرون یه وقت دیدم پا شد اومد طرف حموم و زانو زد جلوی سوراخ در وای میخواست از سوراخ داخل حموم را دید بزنه
سریع بلند شدم و رفتم زیر دوش کیرم که دیگه همه حرفها نگفته را داشت زیر دوش میزد چنان قد و هیکلی پیدا کرده بود که خودم تعجب کرده بودم اما من پشتم به سمت در بود و تصمیم گرفتم برگرم و حالی به طناز چونم بدم وقتی شامپو را از سرم میشستم کف اون از تنم میاومد پایین چرخیدم و کیرم تو تیر رس چشمای طناز قرار گرفت فکر اینکه طناز داره این صحنه را میگیره بد جوری حشریم کرده بود یه دفعه یه فکری به سرم زد فوری رفتم سمت در و در یه ثانیه در حموم را باز کردم که مثلا به طناز بگم واسم حوله بیاره که یه دفعه صورت طناز جلوی کیرم قرار گرفت و بدون اینکه بهم نگاه کنه فوری چهار دست و پا خزید تو اتاق منم انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده گفتم طناز جان میشه حوله منو بدی اما هیچ صدایی نمیومد چند دفعه صداش کردم اما جواب نداد مجبور شدم لختی اومدم بیرون و حولم را برداشتم تتم کردم و رفتم تو اتاق سر وقت طناز جونم دیدم روی تخت خواب نشسته و داره گریه میکنه رفتم کنارش گفتم چی شده گفت نمی دونم دیگه با چه رویی میتونم تو صورتت نگاه کنم منم حس فلسفیم گل کرد و گفتم عزیزم من که غریبه نیستم جای داداشت (آخه اونا فقط سه تا خواهرن و برادر ندارن) بهش گفتم اگه خواهر آدم یه رازی داشته باشه به داداشش نگه به کی بگه هان اونم با حرفا کمی آروم شد و یه نگاهی به من انداخت که همینطوری اوپن جلوش وایساده بودم و لبخندی زد و گفت میدونی آرزوی من چیه که میخوام امشب براورده بشه گفتم چی؟ گفت که یه شوهری مثل تو داشته باشم با گفتن این حرف دوباره کیرم بلند شد و شروع به قد کشیدن از زیر حوله کرد بعد یه دفعه خودش را انداخت تو بغل من و گفت رامین تو را خدا در مورد امشب چیزی به کسی نگو منم گفتم اتفاقی نیوفتاده که چیزی بگم گفت اگه اتفاقی میافتاد چی میگفتی گفتم مثلا چه اتفاقی گفت مثلا من نمی تونستم جلو خودم را بگیرم و میاومدم تو حموم…..
راستش من از اینکه این طناز نجیب و ناز نازی داره این حرفها را میزنه خیلی تعجب کرده بودم اما خودما کنترل کردم و گفتم عزیزم اگه میومدی تو هم اتفاقی نمی افتاد
با تعجب نگاهم کرد و گفت یعنی تو اگه من جلوت لخت بشم و بیام زیر دوش میتونی خودت را کنترل کنی منم با شوخی گفتم والا دروغ چرا تا مرگ آ آ آ آ و هر دوتامون خندیدیم. بعد گفتم این اتفاقها که تو زندگی همه میافته آدم که نباید خودش را به خاطر یه ذره چیز ناراحت کنه و اشاره کردم به کیرم اونم خنده شهوت انگیزی کرد و گفت ماشالا شما به این میگید یه ذره من تو هیچ فیلمی همچین چیزی ندیده بودم منم گفتم عزیزم تو فیلم با واقعیت فرق میکنه بعد گفت حالا که من دیگه همه چی را لو دادم میتونم بهش دست بزنم گفتم عزیزم چرا که نه امشب میخوام به آرزوت برسی فقط هر کاری که می کنی زود باش که اگه دیر بشه همه شک میکنن گفت نگران اون نباش برگشنی با آژانس میریم جبران میشه
بعد دستای گرم و لطیفش را کرد از لای حوله کیرم را گرفت و آورد بیرون اونقدر استرس داشت که کیرم را محکم فشارش میداد بهش گفت مواظب باش حالا خفش نکنی خندید و شلش کرد و دستم را گرفت گذاشت روی سینه هاش فهمیدم که از مالیدن سینه هاش خیلی خوشش میاد منم تو کمترین زمان مانتوش را بیرون آوردم دیدم زیر فقط یه سوتین فانتزی کیتی پوشیده دستم را بردم زیر سوتین و شروع کردم سینه های نرم و کوچولوش را مالیدم
دیدم های هایش شروع شد بعد خودش بلند شد دکمه و زیب شلوارش را باز کرد و ولش کرد تا زانو اومد پایین بعد بقیه اش را با پا بیرون اورد نگاه کردم به شکم خوش فرم و شورتی که با سوتینش ست بود و جلوش خیس خیس بود دستم را گذاشتم روی کوس توپولش خیسی آبش دستم را کاملا خیس کرد بعد دست انداختم به کونش و کوسش را چسبوندم به صورتم و شروع کردم به بوییدن کوسش عجب عطری داشت واقعا بوی تازگی میداد دیدم خودش خیلی عجله داره شورتش را کشید پایین منم کاملا درش آوردم و چرخوندمش انداختمش رو تخت و پاهاش را آوردم بالا شروع کردم به خوردن کوس مثل ماهش واقعا هیچ موقع این صحنه یادم نمیره اینقدر این دهانه کوسش تنگ و جمع و جور بود که میترسیدم دست بکنم توش بعد افتادم روش و شروع کرد به لب گرفتن سینه های مامانیش رو سینه هام بود بهم گفت حالا داری منو به آرزوم میرسونی منم گیرم را گذاشته لای پاش شروع کردم عقب جلو کردن بهم گفت میخوام طعم کیر را بچشم بهش گفتم عزیزم تا همینجاش بسه اینقدر میخورمت تا بیهوش بشی ولی ازم این کار را نخواه گفت میخوام اولین کیری که جرم میده کیر تو باشه راستش از ترس دیگه هنگ کرده بودم از یک طرف فشار شهوت و لذت و از یک طرف احساس مسئولیت و عذاب وجدان خلاصه با اون دستای کوچیکش کیرم را گرفته بود و تنظیم میکرد تو سوراخ کوسش
هرچی خودم را عقب میکشیدم اصرارش بیشتر میشد آخرش گفت رامین تو را خدا لا اقل سرش را بکن توش تا حال بیام صداش بدجوری مست شده بود سر کیرم را گذاشتم لای کوس صورتی و نازکش که واقعا مثل برگ گل بود یه دفعه گفت محکم بغلم کن و تا بغلش کردم یه جیغ نازی کشید و ارضا شد منم کیرم را گذاشتم را دلش و روش خوابیدم بعد از چند دقیقه گفت بذاز بلند شم میخوام کیرت را بخورم میخوام آبت را ببینم وقتی میریزه روی بدنم بعد نشست پای تخت و شروع کرد به لیس زدن کیرم تا اومدم دست بزنم به سینه هاش گفت دیگه به اینا دست نزن که جیغ میزنم گفت اینقدر سینه هام حساس میشه که تا دو روز وقتی لباسم کشیده میشه بهش حالی به حالی میشم بعد منو خوابوند روی تخت و شورع کرد به ساک زدن و با دستاش نوک سینه هام را میمالید یه دفعه انگار یه چیزی تو بدنم منفجر شد اینقدر آب کیرم با فشار میومد بیرون که دهن طناز پر شد از لبای نازش سرازیر شد.بعد همینجوری افتاد روم بعد از چند دقیقه که بهوش اومدم دیدم گلکم داره صورتش را با دستمال تمیز میکنه و گوشه های دهنش را بازبون پاک میکنه بهم گفت همیشه از خوردن آب کیر نفرت داشتم ولی حالا فهمیدم اگه یکی رو دوست داشته باشی حاضری تمام آبش را بخوری بعد با دهن چسبناکش یه لب آتشین از من گرفت و گفت پاشو باهم بریم حموم
خلاصه رفتیم حموم و اونم برای اینکه 3 نشه سرش را نشست و فقط بدن و صورتش را شست و اینقدر دوباره با کیرم ور رفت تا دوباره اشکش را دراورد. بعد از حموم سریع زنگ زدیم آژانس و تو راه هم یه بستنی مشت خوردیم و رفتیم خونه مادر زن اونجا همه ازش میپرسیدن طناز چرا چشات قرمز شده اونم خیلی ریلکس میگفت بستنیش خیلی حال داد من تند تند خورد چشام قرمز شد
اما من بعد از چند سال که از اون ماجرا گذشته هنوز تو ظرفیت و مرام این دختر موندم که اصلا به روی خودش نیاورد و اجازه داد این ماجرا به صورت زیباترین و شاید هم اولین خاطره سکسیش تا ابد باقی بمونه.
با تشکر
رامین