سه دختر عمه خوشگل

سلام به همه دوستان  …
من توی کارخانه هوله بافی کار میکردم بعضی وقتها کارهای بسته بندی شده رو میاوردم بین فامیلها پخش میکردم که برای خانمهای فامیل پول بشه.
یه عمه داشتم که سه دختر داشت لاله 20ساله لادن 18ساله و لونا 16ساله که با لاله دوست شده بودم واقعأ دوسش داشتم و میخواستم باهاش ازدواج کنم سه ماه از دوستی ما میگذشت که یه شب خونه عمه بودم شوهر عمه شب کار بود لاله و لادن و عمه داشتن شام میاوردن لونا هم خواب بود وقتی عمه و لادن آشپزخونه بودن لاله هم خم شد که پارچ آب رو تو سفره بزاره که ناخداگاه دست زدم به کون لاله رنگ لاله مثل گچ سفید شد منم از خجالت سرمو پایین انداختم اون شب تمام فکرم پیش لاله بود چه کون نرمی داشت تو فکرم داشتم از کون میکردمش دو روز از خجالت نرفتم خونشون ساعت 6عصر بود که لاله زنگ زد و گفت کجایی چرا نمیای اینجا گفتم فردا میام که حوله هارو ببرم فردا صبح ساعت هشت بود که رفتم حولهارو بگیرم برم سر کار در زدم لاله درو باز کرد وای چه زیبا شده بود لاله تنها خونه بود
 
گفتم عمه و لادن و لونا کجا هستن گفت مادرم رفته ثبت نام لونا .! لادن هم خونه دوستشه گفتم باشه حوله هارو بیار دیرم شده گفت باشه بشین یه چایی بخور برو رفت چایی بیاره وقتی برگشت یه چایی گذاشت جلوم نشست پیشم گفت اون روز چرا اون کارو کردی رنگم سرخ شد گفتم ببخشید دستشو روشونه راستم گذاشت خواستم سرمو بلند کنم لبشو گذاشت رو لبم داشتم دیونه میشدم چه لذتی داشت لاله هم چشماشو بسته بود تو چساش شهوت داد میزد خودمم نفهمیدم کی هر دو لخت شده بودیم هر دو خجالت میکشیدیم دستمو بردم به طرف سینه های خشگلش خیلی سفت بودن منم از شهوت داشتم میمردم پاهاشو باز کردم چه کوس زیبایی داشت قبلأ تو فیلم دیده بودم که مرده کوس زنو میخوره منم یواش زبونمو کشیدم رو چوچولش لاله یه آهی کشید که لذت من بیشتر شد و کل کوسشو میخوردم بعد از 5دقیقه لاله لرزید گفتم عزیزم تو هم میخوری با سر تعید کرد اول یه نگاه کرد و لبشو گذاشت روش بعد خواست همشو ببره تو دهنش که دندوناش خورد به کیرم گفتم کافیه رو شکم بخواب دو قاچ کونشو باز کردم و سوراخ کونشو لیس زدم کیرمو گذاشتم لایه کونش اصلأ نفهمیدم کی آبم اومد ! حدود چهار ماه کار ما همین بود منم از قبل بیشتر وابسته میشدم که یه روز گفت من دیگه نمیخوام ادامه بدم گفتم چی رو ادامه ندی گفت همه چی گفتم سکسو میگی گفت همه چی منو فراموش کن چشام سیاهی رفت التماس کردم گفت دوست ندارم منم اومدم خونه
 
دو هفته میگذشت نه خونه اونا نه سر کار نمیرفتم فقط تو اطاقم کارم اشک ریختن و فکر کردن بود که چرا از سرد شد یه روز تلفن خونه به صدا در اومد مادرم صدام زد گفت رسول دختر عمه ات کارت داره انگار منو برق گرفته باشه فوری رفتم گوشی رو برداشتم گفتم الو دیدم که صدای لادن ست گفتم سلام بفرما اونم جواب سلامو داد و م م کنان گفت پسر دایی ببخش مزاحم شدم گفتم خواهش میکنم گفت از لاله قهری با ما هم قهری گفتم نه شما لطف دارید بعداز کلی حرف زدن ازم قول گرفت که برم خونه اونا فرداش تیپ زدم رفتم خونه عمه لاله خونه نبود با لونا رفته بودن بیرون فقط عمه و لادن بودم یک ساعت نشستم و ازشون خدا حافظی کردم خواستم کفشامو بپوشم که یه کاغذ توی کفشم بود قبل از این که عمه ببینه گذاشتم جیبم توراه برگشت نامه رو باز کردم لادن از طرف لاله ازم معذرت خواهی کرده بود و پیشنهاد دوستی کرده بود پیش خودم گفتم از لاله  نارو خوردم دیگه دوستی با هیچ دختری نمیکنم بعد به خودم گفتم پسر باهاش دوستی کن حالتو بکن و ولش کن رفتم خونه زنگ زدم خونه عمه لادن جواب داد گفتم باشه منم دوست دارم برات میمیرم خلاصه دوستی رو با لادن به راه انداختم ولی خدا وکیلی لادن از هر لحاظ از مریم سر بود…
 
خلاصه روزها و ماها از دوستی ما میگذشت که شب لادن بهم زنگ زد و گفت فردا تنهام تو خونه اگه وقت کردی بیا از نزدیک باهم حرف بزنیم با خوشحالی گفتم صد در صد میام اون شب تا صبح خوابم نبرد صبح ساعت 7رفتم حموم مادرم پرسید مگه سر کار نمیری گفتم میرم مامان ساعت 8از خونه زدم بیرون ساعت 9رسیدم دم خونه میپرا راستش اول میخواستم بهش خیانت کنم ولی بعدأ چنان تو دلم خودشو جا کرده بود که راضی نبودم ازش جدا بشم خلاصه وارد خونه شدم هوا هم خیلی گرم بود لادن رفت دو لیوان آب پرتقال آورد و نشست کنارم شروع به حرف زدن کردیم که حرف لاله پیش اومد بعد ناخداگاه دستمو گذاشتم رو شونه اش اونم چشماش قرمز شده بود کمی خودمو بطرفش نزدیک کردم و لبمو گذاشتم رو لبش هر دو تو دنیای دیگه بودیم دم گوشش گفتم اجازه میدی لباسهارو در بیاریم کمی اخماشو بهم دوخت گفتم نترس ما مال هم هستیم نگران نباش دیگه منتظر جوابش نموندم یواش یواش شروع کردم به درآوردن لباساش وقتی سینه بندشو باز کردم دستشو گذاشت روی سینه اش دستاشو گرفتم و کشیدم وای خدای من چه زیبا بودن سینه هاش اول زبونمو کشیدم روش خیلی سفت و خوش فرم بود وقتی داشتم سینه هاشو میخوردم شلوارش پارچه ی بود از کنارشلوارش دستمو رسوندم به کوسش خیس خیس بود بلند شدم شلوارشو کشیدم پایین دستمو بردم که شورتشو بکشم پایین دو دستی گرفته بودو نمیزاشت منم توحال خودم نبودم
 
با زور شورتشو کشیدم پایین به به چه کوسی تو فیلم سوپر هم همچین کوسی ندیده بودم پاشو باز کردم سرمو بردم نزدیکتر زبونمو کشیدم روش حدود15دقیقه کوسشو خوردم لادن هم چشماشو بسته بود و آه آهش رفته به آسمون لباسهای خودمو در آوردم کیرمو گذاشتم رو کوسش نمیدونم چند دقیقه شده بود که آبم اومد وقتی بلند شدم دیدم کیرم خونیه لادن هم ترسیده بود و گریه میگرد دیدم خیلی ناراحته گفتم عزیزم گریه نکن هرچی شد شده دیگه منکه فرار نمیکنم تو مال خودمو دو سه ماه از اون جریان گذشته بود ما هیچ سکسی باهم نداشتیم یه روز بهم گفت رسول زندایی رو بفرست خواستگاری من میترسم گفتم باشه به مامان میگم خلاصه به مامانم گفتم اونا هم قبول کردن و ما ازدواج کردیم لاله هم با یکی ازدواج کرده که معتاده ما هم زندگی خوبی داریم درسته لادن از لاله هم خوشگله هم اخلاق هم تیپ ولی نمیدونم چرا در هفته 5روز خواب لالهو میبینم الان من یه پسر دارم ولی از خدا میخوام همه خوشبخت باشه بخصوص عشق اولم لاله…
نوشته: رسول

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا