رویا منشی مدیرعامل

تويه يكي از شهرهاي جنوب كار مي كردم . يه كارخونه نه چندان بزرگ و خيلي
مزخرف البته نه به اندازه شهري كه مردم ساعت 9 شب همه تو خونه خواب
بودند.
يادمه اولين بار روز مصاحبه ديدمش (منشي مدير عامل) توجهم و جلب كرد.رژ
پررنگ تپل مپل و آرايش نه چندان غليظ صورت .
يه نگاه كش دار از طرف من و يه برخورد سرد از طرف اون رویا خانم.
نمي دونم هيچ احساس خاصي نبود فقط يه شيطنت مجردي و امتحان اينكه ميشه
تورش كرد يا نه !!
راستش خيلي اهل دختر بازي و اينا نبودم بيشتر سرم تو درس و كتاب بود
البته دوست دختر داشتم اما اونقدر جرات خونه جور كردن و كاراي ديگرو
نداشتم اون هم مربوط به دو سال قبل مي شد .
اون روز بعد از يه مصاحبه با مدير عامل قرار شد آزمايشي 3 ماه اونجا
كاركنم (مسئول كنترل كيفيت) .
از اون موقع 2 ماه گذشت كم كم با رویا خانم صميمي تر شدم و چون شهرستاني
حساب مي شدم اونجا يه كمي بيشتر توجه مي كرد به من اما نه خيلي.
البته من سعي مي كردم يه جورايي خودم بهش نزديك كنم كه به نظر خودم اصلا
موفق نبودم تا قضيه ماموريت من پيش اومد.
واسه يه ماموريت بايد مي رفتم تهران جالب اينكه اون روز 2 يا سه بار به
من زنگ زد و آخرين بار ديگه كاملا الكي زنگ زد كه تابلو بود.
فردا صبح توي كارخونه يه جور ديگه برخورد كرد احساس كردم يه جورايي
داره پا مي ده حالا من هم خنگ نمي دونستم چه كار كنم.
رفتم الكي سر صحبت و باز كردم و از روز قبل پرسيدم كه كارخونه چه خبر
بوده و از اين حرفا اما سعي كردم بيشتر تو چشماش نگاه كنم كه معمولا اين
كار و نمي كردم.
اونم انگار راحتتر بود با من اما اون روز هيچ حرف خاصي زده نشد.
روز بعد حسابي به خودم رسيده بودم و رفتم ديدم اي اونم يه دستي به سرو
روش كشيده بود .
كار رویا و من يه جورايي وقت خالي زياد داشت مدير عامل كه خيلي وقتها
تهران بود كنترل كيفي هم كه اونايي كه كار كردن مي دونن كار ثابتش كمه
منم از هر فرصتي براي رفتن پيشش و حرف و .. استفاده مي كردم.
چند وقتي به همين منوال گذشت ديگه اس ام اس هامون بوي عشق و عاشقي گرفته
بود م كم كم بوهاي ديگه اي هم گرفت اون براي لباسهاي من نظر مي داد من
براي لباسهاي اون نظر مي دادم و من جرات كردم و يه روز گفتم خيلي دوست
دارم تو خونه تنها بدون دغدغه ببينمت كه البته مي دونستم به اين سادگي
نيست .

 
اينو نگفتم كه پدرش راننده كاميون بود و دو سه تا خواهر برادر از خودش
بزرگتر هم داشت.
البته تويه شهرهاي جنوب با توجه به جمعيت محدود با كسي بيرون رفتن خونه
رفتن و اينا كلا تعطيله اما شانس به ما رو كردو مامان رویا رفت سفر مكه
پدرشم كه راننده كاميون بود وقت و بيوقت مي رفت بندرو خواهر برادراي
ديگشم ازدواج كرده بودند.
تا اون روز كه رویا گفت فردا بابام مي ره بندر ساعت 4 صبح منم خيره گفتم ميام .
ساعت 3:00 ساعت و كوك كردم به بدبختي بيدار شدم يه دوش گرفتم و پياده
تويه خيابون راه افتادم تا اينكه اس ام اس داد كه بيا بابا رفته .
منم با ترس و لرز رفتم طرف خونشون و از پايين زنگ زدم به گوشيش و اونم در
و باز كرد هنوز هواي بيرون سرد بود و گرمي خونشون خيلي دلنشين بود اما
دلنشين تر از اون تن گرم رویا بود كه محكم تويه بغل من پريد چند ثانيه
اروم تو بغل هم مونديم كم كم سرشو از روي شونه هام برداشت و نگاهش و
انداخت تويه چشمام هيچ وقت به اين آسودگي و قشنگي نگاهش نكرده بودم.
لبم و بردم جلو اولين بوسه رو از روي لبهاش برداشتم خيلي كوتاه . دومين
بوسه رو اون گرفت و بعد لبهامون روي هم چند ثانيه قفل شد.
داغ شده بودم رفتيم نشستيم روي مبل اما من ديگه حال عادي نداشتم و فقط مي
بوسيدمش كم كم جرات پيدا كردم و دستم و از زير تاپ تيره رنگش بردم داخل
البته تمام وقت حواسم به رونهاي تپلش بود كه از زير دامن كوتاهش معلوم
بود خوش اندام نبود اما تو اون لحظه واسم مثل يه حوري بهشتي ديده مي شد.
كار خيلي سخت بود من خيلي وارد نبودم ايشون وارد بود البته نه خيلي. (مي
گفت يه بار نامزد كرده بهم خورده راست و دروغش با خودش) .
به خاطر علاقه زيادي كه بهم داشتيم و شدت شهوت خجالتمون زود ريخت و چند
دقيقه بعد فقط لباس زير هر دو مون مونده بود.
براي باز كردن سوتينش يه كم دچار دردسر شدم كه خودش كمكم كرد . واي سينه
هاش خيلي بزرگ بود من سايز و اين چيزا نمي فهمم اما كلا گنده بود و نرم
كه البته به خاط تپل بودنش طبيعي بود.

 
از بوي تنش خوشم اومد و شروع كردم به بوسيدن بازي كردن با اون دو تا ثپل
اونم بيكار نبود و هي من و مي ماليد يه جورايي هم من راست كرده بودم
بدجور (البته توضيح بدم كه نه طولش مثل بعضي داستانهاي دوستان 40
سانتيمتر و نه قطر لوله پلي كا خيلي معمولي مثل همه شماها)
از روي شرتم شروع به ماليدن كردو بعد آروم دستش و برد توي شرتم و كيرم و
گرفت تو دستش يه كوچولو ماليد و بعد نشست و شروع كرد به خوردن . خيلي
باحال مي خورد گرم و سفت گرفته بود تو دهنش و مي خورد.
بعد از يه مدت كوتاه بلندش كردم و منم با دست حسابي گلشه شارژ كردم(خودش
اين اسم و گذاشته بود روش) حسابي خودشو خيس كرده بود و منم اروم
خوابوندمش و بعد روش خوابيدم . گلش خيلي تپل مپل بود كيرم و خيس خيس كرده
بود بعد بلند شدم از روش و پاهاش و باز كردم كيرم و گرفت و گذاشت توي گلش
كه چون خيلي خيس بود به راحتي تا نصف رفت توش يكم خودم و كشيدم عقب و بعد
دوباره كردم تو كم كم داشتم ارضا مي شدم كه در آوردم و كاندوم گذاشتم و
اونم برگشت و چهار دستو پا شد و منم دوبار كيرمو يكمي سخت تر از قبل جا
زدم تو گلش و اون اين دفعه جلو عقب مي رفت كم كم صداش از حالت عادي
دراومده بود داشت حسابي كيف مي كرد من كه كلا رو زمين نبودم.
خلاصه بعد از چند بار تلمبه زدن با شدت آبم اومد و البته فكر كنم اون
ارضا نشد چون بعد از نيم ساعت دوباره من و بيچاره كرد.

نوشته:‌ علی

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

3 دیدگاه دربارهٔ «رویا منشی مدیرعامل»

  1. سﻻم
    بد نبوو داسنان اما را این شرایط محیطی که از شهر تعریف کردی،بد نبود میگفتی که آخرش چجوری از خونه اومدی بیرون.
    فکر کنم جالب تر میشد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا