توی حموم بودم. در حموم باز بود. کسی خونه نبود. دوست داشتم خودمو تو آئينه گنده حموم نگاه کنم. از ديدن خودم با شامپو و کف صابون لذت می بردم. ياد عکسای توی مجله ها عکسای تبليغات شامپو و صابون و . می افتادم. تو عالم خودم ادای اونا را در مياوردم. پاهامو با ناز و عشوه رو لبه حموم می گذاشتم و ليف می کشيدم. برای خودم ماچ می فرستادم. يک جور تفريح بود برام. وقتی تنها باشی تفريحات عجيب غريب داری. يک دنيای مجازی داری که از بودن توش لذت می بری. بعضی وقتا هم با دنيای واقعی قاطی می شه و نمی فهمی کدوم واقعيه و کدوم مجازي. وقتی ازش ميافتی بيرون تا مدتها اعصاب ناراحته. تا باز خودتو با زور بچپونی توش.
به هر حال در حموم را باز گذاشته بودم تا آئينه بخار نکنه. تنم را صابون زده بودم. صابون روی پوستم می لرزيد. از بازی کف صابونا رو بدنم کيف می کردم. از بوی صابون که با بوی آب قاطی می شد. پرده حموم هم باز بود. به همون دليل قبلی. يعنی می خواستم خودمو تماشا کنم و يک دليل ديگه هم داشت. از اينکه پرده خيس حموم به تنم بخوره بدم مياد. صابونو کشيدم تا روی گردنم. عين تبليغا. دستامو گذاشتم روی سينه هام. خودمو تو آئينه نگاه کردم. به خودم خنديدم. دوش باز بود. موهام خيس بود. مشکی و براق. زير آب صاف صاف. انگار نه انگار که چقدر فر داره و هر روز با زحمت صاف می شه! موهامو شامپو زدم. با لذت دستمو می بردم تو موهام. پر کف بودم. تو آئينه نگاه کردم. شامپو رفت تو چشمم. چشمامو بستم و رفتم کامل زير دوش. آب از دوش که بيرون مياد مثل سوزن نرم می ره تو پوست. پوست دون دون ميشه. سر پستانها می زنه بيرون. بعد قطره های آب رو آدم می لرزن و پائين می رن. انگار با پوست عشق بازی می کنن. انگار می خندن. توی همين فکرا بودم. ديگه رو پوستم دست نمی کشيدم. فقط زير آب بودم. دلم نمی خواست بيام بيرون. چيزی پوستمو می سوزوند. برگشتم. برادر بزرگم ايستاده بود و نگاهم می کرد. ساکت و شايد مبهوت. منم ايستادم نگاهش کردم. نمی دونستم واقعيته يا هنوز تو دنيای خودمم. اونقدر برام قاطی بود که حتی سعی نکردم بدنم را بپوشونم. تازه فکر کنم با لبخند هم بهش نگاه می کردم. لخت شد. کاملا! اومد توی وان بغلم کرد. بدنش داغ بود. تماس بدنش با بدنم بک آرامش خاص بهم می داد. انگار خسته باشی و روی تخت راحت بخوابی.
سرمو گذاشتم روی شونه اش. بدنم کاملا با بدنش مماس بود. دوش هنوز باز بود. دقيقا بينمون می ريخت. شروع کرد منو نوازش کردن. گوشامو . گردنمو و بعد موهامو. من آروم تو بغلش بودم. شروع کرد بوسيدن گردنم. روی لاله های گوشم مکث کرد. صورتمو گرفت تو دستاش. آب از صورتم می چکيد. چشمامو بوسيد. گونه هامو. زير گردنمو. هنوز در دنيای خودم بودم. سکس برادرمو بارها ديده بودم. وحشی بود. خوب پس نمی تونه برادرم باشه. چقدر آرومه! چقدر آرامش بخشه. دستشو روی پشتم می کشيد. پائين به بالا. از روی باسن تا گردن.تمام خسته گيها از پشتم در ميومد. سرمو به طرف صورتش می کشيدم. خوب قدش از من خيلی بلند تر بود. نگاهش نمی کردم. منو کشيد عقب. بوسه ها را از گردن شروع کرد. حالا سينه ها. پستانهامو تو دست گرفته بود. آروم می بوسيد. غرق بوسه بودم. غرق لذت. دلم می خواست ساعت وايسه. پائين تر. روی کسم مکث کرد. فقط روشو بوسيد. بعد بالا اومد. من فقط گردنشو بوسيدم. منو مجدد بغل کرد. تماس بدنم؛ بدنش؛ آب. خودمو بهش می ماليدم. باز باسنمو می ماليد. و باز پشتمو دست می کشيد. آروم منو چسبوند به ديواره حمام. ديوار يخ بود. پاهامو برد بالا. پاهامو حلقه کردم دور کمرش. کمی ترسيدم. اگه ليز می خورد. دستامو محکم گرفتم دور گردنش. منو جابه جا کرد. حالا تکيه اش به لبه حمام بود. آروم کيرشو به من می ماليد. غرق لذت؛ شهوت بودم. چشمام بسته بود. سر کيرشو آرام فشار داد تو. چشمامو باز کردم. خودمو تو آئينه می ديدم و پشت اونو. برادرم بود هر چند هم خون نبوديم ولی برادرم بود. اونهم برادر اولم! عقب زدمش. حرکت تندی بود. تلو تلو خورد. نگاهم کرد. دو تائی از دنيای مجازی بيرون پريده بوديم. هنوز دوش باز بود. از حمام با عجله بيرون رفت. منم آب را بستم و با حوله اومدم بيرون. تو اتاقم: روی تختم نشستم؛ حالت تهوع داشتم.
عروسکمو بقل کردم و زل زدم به ديوار. ده دقيقه بعد. صدای در خونه را شنيدم. رفته بود. تا کی نشسته بودم رو تخت نمی دونم. صدای تيک تيک ساعت توی مغزم می رفت. همه جا تاريک بود. ظلمات! هنوز به ديوار خيره بودم. انگار منتظر بودم چيزی از ديوار بياد بيرون. با ديدن سايه ای که در اتاقمو باز کرد. شروع کردم جيغ زدن. اونيکی برادرم بود. دويد و بغلم کرد. منم منم! جيغا شد های های گريه!!!!
فرستنده: ستاره