رفته بودم دندانپزشکی یه منشی داشت 25ساله خوشگل وخوش اندام.جلسه اول کاراموانجام دادندبرای جلسه بعدوقت گذاشتندبرای چهارروزبعد.من ساعت کاریشونوپرسیدم که چه ساعتی میان ومیرن که قرارشدمنشی به من بادآوری کنه.روزموعودزنگ زدخودشومعرفی کردشناختم رفتم مطب بعدازاحوالپرسی وخوش آمدگویی حرف درموردمعرفی شروع شدکه چیکارمیکنی وحقوقت چقدراست اون هم جواب میدادحقوقش کم بودوراضی نبودیه کمی درددل کردودکتراومدمنوراهنمایی کردبه اتاق معاینه
رفتم تواتاق وخانم دکترشروع کردبه معاینه.بعدازیک ساعت کارم تموم شد. کار دندونام زیاد بود با یکی دوجلسه تموم نمی شدبرای همین شش وهفت جلسه کار من تموم شد و در این مدت حسابی با منشی گرم شده بودم.هر موقع پول می دادم یه کمی دستشو لمس می کردم اون هم اعتراضی نمی کردتا این که آخرای کارم قشنگ دستشو لمس میکردم اون هم استقبال می کرد کاری تا امروزانجام ندادم تا اینکه یه روز دیدم وارد تلگرام شد سلام فرستادم جواب داد منو نشناخت آخه بایه خط دیگه من تو تلگرام بودم معرفی کردم شناخت.خوشحال شدگفتم چه خبرچیکارمیکنی گفت سلامتی ودیگه از اونجابیرون اومده گفتم چرا گفت حقوقش کم بود گفتم ببینیمت گفت من هم اتفاقامی خوام ببینمت قرار گذاشتیم شب ساعت هشت شب برم دنبالش که ساعت کاریش در یه مطب دیگه تموم میشد.
رفتم میدانی که باهم قرارگذاشته بودیم سوارکردم رفتیم دور بزنیم.تا سوار شد دست داد و روبوسی کردیم راه افتادیم تو ماشین از کار قبلیش و کار الانش حرف زدیم از خودش از زندگیش پدرومادر و این جورحرفا. آخرش معلوم شد یه ازدواج سه ماهه داشته که منجر به طلاق شده بود من توکونم عروسی بودکه دیگه خیالم راحت شدکه به هدفم می رسم. اونروز رفتم یه خیابون خلوت وایستادم یه کمی تو ماشین مالیدن ودست زدن به رون وصورت و سینه استارت کار بود برای اولین بار خوب بود بعد یه سیگار کشیدن وبستنی خوردن گفت دیرم میشه برم یه وقت دیگه همدیگرو ببینیم موافقت کردم سه روزدیگه همدیگرو ببینیم.
این بار بردم لواسان یه سه ساعتی گشتیم چون امروز ساعت کاریش تا ظهر بود وقت زیادداشت طبق معمول امروزهم مالیدن و بوسیدن و دست کشیدن یه کم پیشروی کرد و به جاهای حساس رسید سینه و وسط پا از روی لباس.تا اینکه وقتمون تمام شد رسوندمش خونه.قرار بعدی هفته بعد شد 8 شب.
روزموعود فرارسیدرفتم دنبالش سوارش کردم رفتیم جنگل لویزان آخه ما پاسدارانیم به جنگل نزدیکیم.خلوت بود رفتیم روصندلی کنارجاده نشستیم من شروع کردم به مالیدن اون می ترسیدکه وقت میان ومی بینن.من هم گفتم بریم بالاتر که خلوته قبول کرد رفتیم تو جنگل به فاصله بیست متری ازجاده تاریک بودهیچ کس هم نبود من شروع کردم به لب گرفتن و مالیدن سینه و باسنش.تا اینکه از بالای یقه مانتوش دستمو رسوندم به سینه کوچش یه مالیدم دیدم اون هم حال میکنه دگمه مانتوشوبازکردم تابشودادم بالا وکرستش هم دادم بالا سینه های کوچولو افتادندبیرون حالا بخوربخور شروع شد یه دستم هم گذاشتم رو کسش مالش میدادم حسابی حشری شده بودم …
شلوارشو و شورتشو تا زانو کشیدم پایین یه کمی تف زدم کیرمو مالیدم به کسش. چون چهارسالی که سکس نداشته انگار کسش به هم جوش خورده بودکیر من هم سفت سفت شده بودفقط می خاستم زودتربره تو کسش که نمی رفت اون هم جیغ میکشیدکه نکن دردم میاد مگه من حالیم بود بالاخره با هزار مصیبت کردمش تو. فکرنمی کنم باتعریف کردن اوج هیجان را به خدمتتون بگم خیلی تنگ بود کیرم به زورمی رفت تو کسش.همین باعث شدآبم زودبیاد در آوردم آبمو ریختم زمین بایه دستمال خودمو تمیز کردم رفتیم بعد از اون هم چنبار کردمش همونجا همون مدلی فعلا جایی پیدانکرده ام ببرم خونه درست حسابی بکنمش ولی این کار رامیکنم…
نوشته: سالوادور دالی