سلام من مهسا 16 ساله ام حدودا یکسالی میشه میام و داستانهای اینجا رو می خونم و همین خوندن داستانهای اینجا کار دستم داد و تصمیم گرفتم منم خاطره ای رو که برام توی 24 اسفند 91 اتفاق افتاد رو براتون بنویسم . من تک فرزندم و توی ساختمونی که زندگی میکنیم 2 طبقه است که واحد پایینی بابا و مامان بزرگم با دایی 21 ساله ام و طبقه بالا هم ما هستیم . من و داییم چون اختلاف سنی زیادی با هم نداریم یه جورایی با هم راحتیم و دایی ام که اسمش سپهر است و همه جوره هوامو داره و چون از بچگی با هم بزرگ شدیم با هم کشتی میگیریم و همو قلقک میدیم و داییم هم اهل دوست بازی و دختر و این حرف ها نیست و هر وقت می خواد بره بگرده منو با خودش میبره وهمین هم باعث شده من خارج از محیط دبیرستانم با دختری ارتباط نداشته باشم وهیچوقت هم احساس نکردم داییم شرارت سکس داشته باشه ولی من از روزی که با این سایت آشنا شدم و چند تا از کلیپ های سکسی اینجا رو دیدم کم کم حس شهوت می کردم و همش سعی داشتم خودمو کنترل کنم ولی خیلی سخته هر وقت داستانهای اینجا رو می خونم شرتم خیس میشه و مجبورم برم حموم و توی حموم هم خودمو صابونی میکنم و توی فکرم با دایی سپهرم خودمو ارضا میکنم و هر وقت هم با داییم توی خونه پای لپ تابیم با هم نوبتی قارچ خور بازی میکنیم و واسه اینکه بسوزونمش می پرم به سر و کولش و خودمو بهش میمالم و احساس لذت میکنم
. یکروز توی بهمن ماه بود که معلممون گفته بود باید یک کار تحقیقاتی گروهی انجام بدین و بصورت پاورپوینت بیارین منم با دوتا از دوستهای هم کلاسم کار رو آماده کردیم و لپ تاپم رو آنروز با خودم بردم مدرسه و سیستمم دست دوستم بود و اون هم فضولی هیستوری لپ تاپو باز کرده و سایت شهوناک رو دیده بود زنگ تفریح بعد اینکه کلی سر به سرم گذاشت و برام دست گرفته بود گفت یک فیلم سکسی باحال دارم خوشت میاد برات بیارم منم بدم نیامد یه فیلم کامل ببینم فرداش فیلمو ریخته بود روی فلش و آورد بردم ریختم روی لپ تاپ و مخفیش کردم ولی می ترسیدم ببینمش مامان بابام بفهمن یه شب که همه خوابیدن یواشکی یک ربع از فیلم رو باز کردم چه فیلمی بود حسابی حالم رو خراب کرده بود و توی رختخواب کلی با خودم ور رفتم تا سبک شدم یکماه گذشت و منم فرصت اینکه بخوام فیلمو دوباره کامل ببینم نداشتم روزای آخر سال بود و مدارس و دانشگاهها تق و لق شده بود بابام گفت مهسا نمیخواد بری بیست و چهارم اسفند بود صبح که بیدار شدم مامان بابام رفته بودن سرکارشون به سرم زد فیلم رو ببینم فرصت از این بهتر نمیشد
رفتم طبقه پایین سر و گوش آب بدم ببینم مامان بزرگ بابابزرگ چکار میکنن با خیال راحت بیام بالا فیلمو ببینم نشسته بودن با دایی سپهر صبحونه می خوردن که گفتن نرفتی مدرسه منم گفتم بابا گفته نمی خواد بری و نشستم باهشون صبحونه رو خوردیم و سپهر جونم گفت پس برو بالا حاضر شو با هم بریم بیرون یه چرخی بزنیم و بهش گفتم نه من امروز رو خونه کار دارم و خداحافظی کردم آمدم بالا درو قفل کردمو و رفتم توی اتاقم و تیشرت وسوتین و شلوارمو در آوردم و مشغول تماشای فیلم شدم از هیجان دستام میلرزید همراه با فیلم با یک دست پستونامو می مالیدم و دست دیگه ام هم توی شرتم بود و آهم در اومده بود که دیدم در میزنن چه ضد حالی سریع پریدم شلوار و تیشرتم رو پوشیدم و لپ تاب رو هم همون جوری روشن بستم آمدم دم در دیدم دایی سپهره درو باز کردم آمد داخل منم که چشمام از زور شهوت دیدن فیلم سکسی قرمز شده بود دایی دستمو گرفت گفت حالت خوبه مهسا ؟ گریه می کردی ؟ من که هنوز نفسم از حال و هوای سکس تازه نشده بود شکه هم بودم با نفس نفس و تته پته گفتم قرمز شده نه دایی سپهر پای لپ تاپ بودم شاید بخاطر اینه دستمو گرفت و در حالی که بطرف اتاقم میامد گفت بیا بریم یکم بازی کنیم بهش گفتم سپهر جون حالش نیست باشه یه وقت دیگه ولی توی اتاق بودیم و دایی نشست روی تختم و تازه چشمم افتاد وای سوتینم رو تخته با پرویی سوتین رو برداشتم وبه سپهر گفتم دایی بیا کشتی بگیریم و همزمان نشستم رو پاش و هلش دادم رو تخت و به پهلو افتادم روش طوری که پستونام چسبیده به پهلوش دیگه کنترلم رو از دست داده بودم صورتم رو چسبوندم به گردنش و بو کردن صدای نفسم عادی نبود سپهر هم متوجه حالت غیرعادی من شده بود و گفت مهسا حالت خوبه ؟!
با نفس هایی که به سختی بالا میامد گفتم نه دایی جون و چند تا بوس کوتاه و منقطع از لبش کردم ولی بلد نبودم باید چکار کنم سپهر هم که وضعیت منو دید دلو زد به دریا یه دستشو برد زیر گردنمو و منو چسبوند به خودش و یک پاشو گذاشت لای پام و شروع کرد بوسیدنم توی حال خودم نبودم دیگه همه جای بدنم انگار آتش بود فقط لباشو می خوردم سپهرهم دست دیگشو برد زیر تیشرتم و پستونامو گرفت تو مشتش منم دستشو گرفته بودم و به خودم فشارش میدادم و ناله میکردم سپهر بلند شد نشوندم تیشرت رو از تنم در آورد و شروع کرد به بوسیدن گردنمو و سر سینه هامو بو کردن و زبون زدن به نک پستونام که مثل دوتا نخود زده بودن بیرون دو تا پامو حلقه کردم دور کمرش و با تمام زوری که داشتم کسم رو فشار میدادم لای پاش یکم که نکشونو زبون مالی کرد آمد شلوار و شرتمو کشید پایین و چنگ زدن به رونام و مک زدنشون و خوردن و لیسیدن کسم و کونم تمام بدنم میلیزید و دوست داشتم جیغ بزنم و گازش بگیرم دلم نمی خواست از این حال بیرون بیام سرشو گرفته بودم و به کسم فشار میدادم سپهر هم همینطور که می لیسید با انگشتاشم شروع کرد فرو کردن توی کونم و فشار دادن که یه دفعه انگار برق گرفته باشم تمام بدنم لرزید و خنده و بعدشم گریه ام گرفته بود و تمام لذت دنیا تو وجودم بود .
سپهر از لای پام پا شد آمد گرفتم تو بغلش تا آروم شدم تازه متوجه شدم سپهر جونم لباس هاشو در هم نیاورده بهش گفتم سپهر جون بیا هر کاری می خوای با من بکن اونم گفت مهسا جون تو دختری و من دلم نمی خواد کاری کنم درد داشته باشی و از اولین لذت سکس تجربه بدی داشته باشی ولی من دلم می خواست همین دفعه لمس کیر رو هم تجربه کنم و با ناز گفتم ولی دایی جونم من دلم می خواد دستمو ببرم توی شرتت ببینم اونجاتو خندید و گفت باشه ببین پاشد شلوارشو باز کرد و شلوارو شورتشو کشید پایین چه کیر نازی نه خیلی کلفت نه باریک فکر کنم 20 سانتی هم درازیش بود رفتم جلو کیرشو گرفتم تو دستم و بازی کردن با کیر و تخماش کیرش سفت سفت بود سرش هم خیس بود یکم که بازی کردم سپهر هم کنترلشو از دست داد و همزمان که تو دستم بود پستونامو می مالید و گفت مهسا کرم داری منم کرم نیووا رو آوردم سپهر بردم سمت میز تحریرم دستامو گذاشت روی میز و پاهامو خم کرد و کونمو داد عقب شروع کرد کونمو با کرم انگشت مالی و فرو کردن . کیر خودشم کرم مالید آمد پشتم سر کیرشو آروم آوروم فشار میاورد تو خیلی درد داشت ولی تحمل می کردم و شروع کرد همونطور با دستش که آورده بود از جلو رو کسم به بازی کردن با چوچولم که دوباره شهوتیم کرد و فشار آورد تا کیرش کامل رفت تو و جلو و عقب کردن . پاهام از زور شهوت به لرز افتاده بود داشت دوباره آبم میامد و با مالش دستش داشتم ارضا میشدم کونمو از لذت به کیرش فشار میاوردم که اونم هلم داد جلو و آبشو با فشار ریخت تو دستمال و ولو شد رو تخت رفتم تو بغلش و کیرشو یکم مالوندم و فشار دادم اونم لبمو بوسید با پستونام بازی کرد با برآمدگی روی کسم ور رفت حالمون که جا آمد پاشدیم لباسامونو پوشیدم و مثل دوتا کبوتر عاشق دست تو دست هم رفتیم بیرون . سپهر تا سه چهار روز هر وقت منو میدید سرشو میانداخت پایین ولی بعد عید دیگه دوباره حالتمون عادی شد یکروز بهش گفتم دایی سپهر جون آنروز واسه اولین بار خیلی بهم مزه داد پنج شنبه ها هم که مدارس تعطیله و من تنهام بیا دوباره با هم باشیم اونم گفته این پنج شنبه می خواد سورپرایزم کنه . دوست داشتین ماجرای پنج شنبه رو هم واستون می نویسم . چون تجربه سکس اولم بود موقع نوشتن خیلی هیجان داشتم طولانی شد معذرت
شمارت بده باهلت تماس بگيرم اگه دوست داري
سلام مهسا منم با خواهر زادم این کارو کردم البته خودش خواستا
جووونمی
khob bood
ba ehsas neveshte boodii
عزیزم اون دایت بوده فک میکنی بهت حال داده با من ی رابطه بر قرار کن تا مزه حال و لذت رو بفهمی.09395757071
بابا یکی هم ما رو تحویل بگیره دخمل نداریم با هم باشیم09355095114
مهساخانوم دمتگرم کاش همه داف هامثله توقدر این لذت ومیدونستن واینقد قیاف نمگرفتن
مهسا جون منم به داييم نظر دارم ودلم ميخواد باهاش سکس کنم اما نميدونم چجوري سرصحبتوباز کنم ميترسم برم جلو آبروم بره
پاپیش بذار مطمئن باش اونم یه نظراتی روت داره
در عمل انجام شده قرارش بده نترس واسه آبروی خودشم که شده آبروریزی نمی کنه
خوب بودددددد
یکی بیاد یه خالی به ما بده ما که از شق درد مردیم مهسا جون خوب بود اگه ادامه بدی بهتر از اینم میشی
اینم شماره 09393094851