سلام به همه .
من میثم از یه خونواده مذهبی که اصلیت مون از لبنانه و چند نسل پیش اومدیم شمال ایران . موهای خرمایی .چشمای عسلی …خیلی سفیدم بدنمم خیلی زنونس.
این خاطره ی من واسه دورانیه که ۱۵ سالم بود…بخاطر قیافم و شکل بدنم خیلیا تو کف کردن من بودن البته بگم بعضیام ترتیب منو داده بودن …ی مدت خیلی تو فاز این بودم که موتور سواری یاد بگیرم میدیدم که هم کلاسیام موتور سوار میشن ی هم محلیم داشتم که هم سنم بود بنام آرمین ی مدت دیدم با یکی میگرده سن بالا سبزه، حدودا ۴۰ساله ، داره با موتور با هم میگردن و موتور بهش میده اون سوار شه …رفتم پیششون سلام علیک کردیمو گفتم آرمین کی موتور یاد گرفتی گفت آقا فرهاد کمکم کرد آقا فرهاد بکوب رو من زوم کرده بود …آقا فرهاد گفت میخوای تو هم بشینی بریم دور بزنیم منم از خدا خواسته گفتم فکر نکنم بابام بزاره …گفت مگه بابات خونس گفتم نه سر کاره گفت خوب اشکال نداره نمیفهمه …
موتور روشن کرد سه نفری رفتیم ی چرخی زدیم خیلی حال داده بود شمارمو گرفت گفت بعد مدرست میام دنبالت به توهم یاد میدم من خوشحال ،خوشحال گفتم حل دیگه به آرزوم رسیدم فردا رفتم مدرسه اومدم خونه ناهار خوردم دیدم گوشیم داره زنگ میخوره آقا فرهاد جواب دادم میثم جان خوبی من نیم ساعت دیگه میام دنبالت لباسمو پوشیدم رفتم سر کوچه دیدم منتظر منه گفتم آرمین نمیاد مگه ؟ گفت نه ! بهش زنگ نزدم سه تایی سخته نمیتونی رانندگی کنی اینطوری بهتره …منم تو دل خودم گفت دمش گرم اونو قال گذاشت فقط میخواد به من یاد بده…دمش گرم واقعا …چون خونه ما تو روستا بود جاهای خلوت زیاد داشت …فقطم جاهای خلوت منو میبرد …ی جاده صاف خلوت پیدا کرد گفت میثم اینجا عالیه رفتم جلو نشستم اونم نشست پشتم خودشو سفت بهم چسبوند یکی یکی توضیح داد این چیه اون چیه منم بار اول چند بار تلاش کردم که موتور حرکت کنه ولی هی خاموش میشد …
سرشو آورد جلو گردم از پشتم دستاشو آورد دوتا دستای منو گرفت کمکم کرد حرکت کردیم گفت محکم دسته موتورو بگیر حواسم کاملا رو موتور بود یکم را رفتیم دیدم از پشت گردنمو بوس کرد …گفت آفرین پسر خوشگل عالیه …منم ذوق میکردمااا…دارم یاد میگیرم …از پشت حس کردم کیرش سفت شده بهم چسبونده ولی تو عالم خودم بودم …اون روز تموم شد …فرداییش بازم رفتیم همون ور یکی دوبار خاموش کردم بار سوم خودم راه افتادم اونم برا تشویق من هی رون پامو دست میکشید …سینه هامو فشار میداد…آفرین عالیه…منم عکس العملی از خودم نشون نمیدادم …اتفاقا خوشمم میومد اون میدید من حرفی میزنم روز به روز بیشتر بهم دست میزد تا ی روز اینقد منو دستمالی کرد داغ داغ شده بودم …رسیدم خونه رفتم حموم جای دستاش رو بدنم حس میکردم انگشتمو کردم تو کونم با فکر اینکه فرهاد داره منو میکنه جق زدم . آبمو آوردم …فردایش جمعه بود پس فردایی که شنبه شد دم غروب بهم زنگ زد شمارشو دیدم شهوتی شدم …بعد اون جق نگاهم بهش سکسی تر شده بود …جواب دادم …گفت کجایی ؟بیا سر کوچه گفتم آماده شم الان میام رفتم سرویس داخل سوراخمو ی آب کشیدم …
سریع رفتم سر کوچه گفت خودت بشین من حال ندارم گفتم کجا بریم …گفت برو جای همیشگی …هوا گرگو میش بود تازه میخواست غروب شه وستای راه شروع کرد با رون پاهام بازی کردن کیر منم تیز شده بود کیر کوچیکم رو تا دست زد گفت کیرت راست شده که دست کرد تو شلوارم کیرمو گرفت باهاش بازی کرد داشتم خیلی حال میکردم رسیدیم ی جای خیلی خلوت هیچکی اون دورو بر نبود لای درختا گفت اینجا وایسا جای خوبیه وایستادم تاریک بود تقریبا شلوارمو کشید پایین تو اون هوای روشنی کونم معلوم بود .کمربندشو باز کرد کیرشو داد دستم من تاحالا کیر کلفت ندیده بودم از نزدیک به دوستام کون داده بودم ولی کیرشون هم قد کیر خودم بود گفت چطوره میثم …
گفتم آقا فرهاد خیلی گندست …خندید پشتمو کرد رو به خودش خم شدم شروع کرد کونمو خوردنو انگشت کردن کون تقریبا جا باز کرده بود کیرشو با دستم خیس کردم بازم خم شدم گفت دوتا لپای کونتو باز کن … براش باز کردم…آروم سر کیرشو کرد تو آروم آروم تا ته فشار داد داخل…یکم درد داشت ولی خیلی حال خوبی داشتم…چون کلفت ترین چیزی که تو کونم رفته بود خیار بود .فقط استرس اینو داشتم تو این تاریکی یکی مارو ببینه …فرهاد بکوب داشت تلمبه میزد…گفتم آقا فرهاد تورو خدا آبتو بیار یکی الان میاد …چون صدا اینا میومد …بعد دو سه دقیقه آبشو کامل خالی کرد تو کونم …شلوارمونو سریع پوشیدمو چندتا بوسم کرد گفت خیلی حال داد پسر …منو سوار کرد ببره خونه …تو راه گشادی کونم و آبی که توش بود حس میکردم آب منم نیومده بود …ی اخلاقی که من دارم صد نفر منو بکنن تا آبم نیاد باز دوست دارم سکس کنم …رسیدم خونه بابام گفت میثم تا الان کجا بود …گفتم با بچها داشتیم فوتبال میکردم یکمدیر شد . ی کم دعوام کرد رفتم اتاقم تا بابام بخوابه برم حموم بابا خوابید دزدکی رفتم از داخل یخچال ی هویج کلفت و دراز کش رفتم رفتم حموم بدنم فقط بوی آب فرهادو میداد. هویج رو تو آب گرم گذاشتم گرم شه با شرتم خیسیشو پاک کردم …فرو کردم تو کونم اصلا حالت درستی نداشتم از شهوت دیوانه شده بودم … دراز کشیدم کف حموم پاهامو هوا کردم خیارو تو کونم تلمبه میزدم فقط به فرهاد فکر میکردم چند ثانیه بعد آبمو رو خالی کردم …آبم داغ داغ بود …دو سه روز بعد بهم پیام داد میثم بعد ظهر میام دنبالت آماده شو گفتم باشه تک زد رفتم دم کوچه سوار موتور شدیم گفتم کجا بریم گفت بریم خونه من گفتم خونت! مگه زن نداری ؟گفت من زن ندارم که! نمیدونستی ! ازدواج نکردم اصلا! ی ۲۰دقیقه ای خونشون با خونه ما فاصله داشت …
رفتیم تو خونش ی بوی بدی میداد خونش …گفتم چه بوی تندی میاد اینجا گفت بخاطر تو خودمو ساختم …نگو تریاک کشیده …اونم بوی تریاکه …ی رخت خواب از قبل پهن کرده بود تو حال داشت لباسامو در میاورد قربون صدقم میرفت…جوون چه پسری …چه کون سفید گنده ای… پرستش میکرد منو … منم خیلی شهوتی شده بودم…قرمز شده بودم … لباساشو براش در آوردم کیر کلفتش دیگه جلو چشام بود …به زانوم کرد کیرشو کرد تو دهنم …گفت بخور جوووونم . گفتم بخورمش …گفت دوست نداری اشکال نداره …آروم کیرشو آورد جلو لبم تا گرمی کیرش به لبم خورد …دهنم وا شد …ساک سکسی براش میزدم هر چی تو فیلما دیده بودم براش اجرا میکردم …خیلی از ساک خوشم اومده بود …بعد چند دقیقه ساک زدن اومد دراز کشید گفت بیا روم 69شدیم سوراخم رو لبش بود تا حالا کسی اونطوری سوراخمو لیس نزده بود منم با عشق داشتم براش ساک میزدم .اونم با زبونو انگشت داشت گشادم میکرد…خوب گشادم کرد از پشت نشستم رو کیرش بالا پایین میکرد ما دوتا لپای کونمو فشار میداد همراهیش میکرد میزد روش …اووووووم بغلم کرد منو خوابوند پامو انداختم دور گردنش تلمبه میزد صدای تلمبه هاش کل فضای خونه رو گرفته بود پامو باز کردم کیرم سیخ سیخ بود یکم با کیرم بازی کرد آبم پاشید رو بدنمو دستش شل شده بودم کاملا خالی شده بودم …داگیم کرد دستامو از پشت گرفت با هر تلمبه جیغ میزدم تو رو خدا بسه پاره شدم … گفت میثم نمیاد گفتم فرهاد یک ساعته…. سوراخم بسته نمیشد …گفتم تو دراز بکش میخورمش آبتو میارم …شروع کردم ساک زدن تخماشو خوردن داشتم ساک میزدم فقط حرفای سکسی میزد باید آبمو بخوریو کونت چه نازه …مال خودمی …پاره کردمت …میخوای آبم بیا باید آبمو قورتش بدی …
نیم ساعت ساک زدم گفتم فرهاد آبتو میخورم تورو خدا باشه بعد چند دقیقه آخر آبشو ریختم تو دهنم بعد سزیع رفتم تو صورت شویی خالی کردم …دهنمو آب کشیدم رفتم پیشش دراز کشیدم …بعد گفت که من دیدمت خیلی ازت خوشم امد عاشق این شدم بکنمت میدونستم شیطونی …گفتم آرمینو کردی یا نه …گفت نه بابا نمیزاشت داشتم بزور راضیش میکردم که تو آمدی …خیلی برنامه با فرهاد داشتم ولی خیلی طولانی میشه …
نوشته: میثم نوری فجوری کله بوری بابا قوری