سلام دوستان
از اینکه داستان سکس منو میخونید ممنونم
اسمم سپیده است ۴۵ سالمه از شوهرم جدا شدم و با پسرم که ۲۲ سالشه زندگی میکنم .
از ارثی که از پدرم مونده خدا رو شکر کم کسری ندارم ….
ما تو یه ساختمان ۴ طبقه ۸ واحده زندگی میکنیم ک هر طبقه ۲ واحد داره طبقه دوم که ما هستیم روبروی واحد ما همسایمون یه زن و شوهر جون تقریبا ۳۰ ساله که یه دختر ۱۴ ساله متولد ۹۰ هستند که رابطه گرمی باهاشون دارم زنه اسمش رعنا و دختره اسمش سودا هست ،در طول روز که پسرم سر کار میره و شوهر رعنا سر کار هست یا اونا پیش من میان ،یا من میرم خونشون که حوصلمون سر نره ،رعنا یه زن خوشگل با چشمانی درشت سینه ۷۵و باسن خوش فرمی داره همیشه باهم شوخی و جوک های زیر نافی میگیم و میخندیم گاها با صدای بلندتر میگم که سودا هم بشنوه وقتی میشنوه زیر چشمی نگاش میکنم ک لباش میخندن اما یکم خجالتیه،چیزی نمیگه سودا یه دختر چشم آبی و موی بور داره شبیه دخترای روسی میمونه،سینه هاش تازه در اومده نوکش یکم برجسته شده البته از رولباسی که تنش هست میگم فعلا سوتین نمیبنده گاها از عمد بغلش میکنم دستم و به سینه هاش میکشم و شورتم خیس میشه البته اونم دوس داره منو بغل کنه وقتی ک بغلش میکنم حالا بیا ول کنه اینقد بدنشو لمس میکنم احساس میکنم داغ شده بعد ولش میکنم واسه همین ازش خوشم میومد و دوس داشتم یه بار لختش کنم و یه دل سیر لیسش بزنم بگذریم
یه روز که خونه من بودن،من و رعنا داشتیم جوک میگفتیم میخندیدیم سودا هم طبق معمول گوشاشو تیز کرده بود و میخندید یهو گفت خاله امروز یه جوک شنیدم روم نمیشه بگم
مامانش گفت چه جور جوکی گفت از همونا ک شما میگین یا خنده گفتم بگو عزیزم بگو یکم بخندیم خجالت چیه جوکه دیگ در ثانی تو دیگ بزرگ شدی از من بیشتر میدونی کلک،رعنا گفت آره سپیده این وا مونده دست منو از پشت بسته از بس ک میدونه گفتم میدونم بابا بچه های این دوره زمونه از بدر تولد همه فن حریفن ،امروز یه پسره ۱۵،۱۶ ساله تو اینستا پی ام داده کاشکی مال من بودی هر شب کوصتولیس میزدم و میکردمت،این و ک گفتم رعنا و سودا مردن از خنده ،مخاطبم سودا بود بود که یکم روش باز بشه حرفشو کامل بدون خجالت بگه،گفتم سودا جونم جوک تو بگو ببینم سودا هنوز خندش تموم نشده بود با خنده گفت آخه پسر ۱۵ ساله با دودلش میخواد چکارت کنه گفتم هیچی میخواد جرم بده دوباره غش کردن و رعنا با خنده بلند گفت نه بابا میخواد کوصتو بخوارونه دوباره هر سه تامون خندیدیم رعنا اومد نزدیکم طوری ک قشنگ چسبید بهم یواشکی گفت پیج پسره رو بده یکم سر ب سرش بزارم طوری گفت ک سودا نشنید یواشکی گفتم میدم انگار کوص تو میخوای بخوارونه چشمم به سودا بود گوشیش دستش بود و نگاه میکرد به گوشیش زیر چشمی هم نگاهمون میکرد اما اینقد یواش حرف میزدیم نمیشنید،رعنا گفت نه بابا میخوام سر ب سرش بزارم یکم بخندم گفتم آره جون خودت گوشیم باز کردم پیج پسره دادم بهش تو اینستا جستجو زد پیداش کرد بعدش دنبال کردن و زد ،تو دایرکت نوشت سلام بعد گوشیشو قطع کرد بهش گفتم چت هارو بهم نشون میدیا گفت باشه با خنده اون روز تموم شد روز بعدش در زده شد فهمیدم رعنا س رفتم درو باز کردم دیدم رعنا لباس بیرون تنشه بهم گفت با شوهرش میخواد بره مجلس ختم ۲ ساعته برمیگردن اگه امکانش هست سودا پیشت باشه نمیخوام خونه تنها باشه گفتم این چه حرفیه بیا تو عزیزم
رعنا گفت امروز ورزش داشتن یکم عرق کرده اگه امکانش هست بره حموم گفتم اتفاقا منم میخوام برم حموم خودم میبرمش
به رعنا گفتم با اشاره گفتم چه خبر (منظورم پسره بود)گفت برگشتنی تعریف میکنم خداحافظی کردیم و رفت سودا اومد تو در بستم اومدم بهش گفتم ناهار خوردی گفت آره خوردم گفتم باشه برو حموم منم الان میام رفت تو درم باز گذاشت منم رفتم تو اتاق خوابم لباسامو در آوردم اومدم حموم دیدم سودا هنوز شورتش تنشه من کامل لخت بودم بهش گفتم اون دیگ چیه درش بیار دیگ با خنده گفت روم نمیشه گفتم تو روت نمیشه دیروز میخواستی جوک بگی بهمون دربیار جوکتم بگو در بیار عرق کردی کوص و کونت قارچ میگیره با خنده دستشو انداخت در آورد یا خدا چی دیدم کصش اندازه یه بالشت پشم داشت گفتم دختر این چه وضعیه گفت چی شده گفتم اون پشم چیه اینقد چرا تمیزش نمیکنی گفت بلد نیستم البته اون مقصر نیست مامانش باید یادش میداد گفتم اشکال نداره الان خودم یادت میدم .
آب و تنظیم کردم و رفتم زیر دوش دستش و گرفتم کشیدم سمت خودم زیر دوش بغلش کردم دستم و انداختم دور گردنش اونم کمرمو بغل کرد دستش و دور کمرم حلقه کرد یکی از سینه هامو گرفت دستش گفت خاله چقد بزرگه منم نوک سینشو که یکم در اومده بود با انگشتام گرفتم یکم کشیدمش گفتم واسه تو هم بزرگ میشه دیگ وروجک انگار که قلقلکش شده بود خودشو کشید عقب دوباره چسبید بهم این بار دو دستش جفت سینه هامو با دستاش گرفت منم موهامو میشستم هی میچلوند تو دستش انگار ک خوشش اومده ولشون نمیکرد
فشارمیداد ول میکرد بهم گفت خاله چکار کنم واسه منم یکم بزرگ بشه گفتم هیچی وقتی شوهر کردی شوهرت باهش ور میره میخوره بزرگ میشه بعدشم سینه های منو اینقد نمال یه جوری میشم گفت چجوری گفتم خوب حشری میشم دلم سکس میخواد اینو که گفتم بیشتر فشار داد واقعا حشری شدم کار موهام تموم شده بود هنوز سینه هام دستش بود گفت خاله چجوری میشی وقتی دلت سکس میخواد دستم گذاشتم رو کصم گفتم اینجام قشنگ خیس میشه نوک سینه هام هم سفت میشه بعد نوک سینه هامو نگاه کرد دید سفت شدن وای چه سفته نوکش گفتم یکم میخوریش چیزی نگفت آروم لبای کوچکش و گذاشت رو نوک سینه هام شروع کرد به خوردن و میک زدن چشام بسته شدن داشتم با دستم کوصمو میمالوندم سودا هم سینمو میخورد
دست سودا رو گرفتم و بردم سمت کصم و گفتم انگشتتو بکن توش خودمم میمالوندم چند دیقه همینجوری گذشت تا اینکه لرزیدم و ارگاسم شدم سودا ترسیده بود بهم گفت خاله چرا اینجوری شدی ترسیدم گفتم چیزی نیست عزیزم فقط ارگاسم شدم خیلی خوب بود لذت بخش بود میخوای تو هم گفت نمیدونم گفتم اول بشین پشماتو تمیز کنم بعد نشست رو زمین گفتم هر چقد میتونی پاتو باز کن تا راحت بزنم یکم کف زدم بهش با ژیلت شروع کردم به تمیز کردنش هر چقد موهاشو تمیز میکردم کوصش برق میزد از عمد انگشتمو لای لبه های کصش میکشیدم تا حسش میکردم دوباره حشری میشدم انگار نه انگار همین الان ارگاسم شدم کار پشماش ک تموم شد یکم آب ریختم روش وای چی شده بود چی میدیدم انگار گل رز صورتی غنچه باز کرده بود ،یه آینه رو زمین بود برداشتم کصشو تو آینه بهش نشون دادم گفتم ببین چطور شد نگاش کرد یکم گفت وااای چه خوب شد گفتم حالا میخوای تجربه کنی با سرش اشاره کرد و گفت اوهوم، نشسته بودم رو زمین پاهام و دراز کردم و چسبوندم بهم گفتم بیا بغلم اومد گفتم رو پام دراز بکش دراز کشید انگار که به بچه روی پام لای لایی میگم کونش افتاد رو کصم پاشو جمع کردم رو شکمش پاهاشو که به سمت گوشش بردم کوصش قشنگ اومد سمت دهنم گفتم همینجوری بخواب باشه،گفت باشه
اول یکم با انگشتم چوچولشو مالیدم از بالا تا پایین انگشتم و کشیدم لای کوصش دستم و گرفتم دور شکمش یک آوردمش بالاتر سرمو و خم کردم دهنم چسبوندم به کوصش همینجوری موندم همه کوصش تو دهنم بود زبونم لای شیارش بود داشتم میکش میزدم چشام افتاد تو چشاش دیدم بسته چشاشو داره آه ریز میکشه زبونم و لای کوصش بالا پایین میکردم شکمشو و ول کردم با انگشتام نوک سینه هاشو گرفتم با نوکشون بازی میکردم هم زمان کوصشو لیس میزدم آه و ناله یکم بلندتر شد فهمیدم داره ارضا میشه دهنمو کشیدم عقب ،با پاهاش سرم و کشوند سمت کصش و با فریاد گفت ول نکن دوباره گرفتمش تو دهنم این بار تند تند لیس زدم پاهاش دورگردنم حلقه بود کوصش دهنم داشت میلرزید ارضا شد تو دهنم پاهاش شل شد و افتاد تو بغلم چشاش هنوز بسته بود و آخرای ارگاسمش بود از فرصت استفاده کردم و خم شدم لباشو یکم خوردم بعدش همدیگررو شستیم و اومدیم بیرون…
تا اینجا کافیه دوستان
ادامشو در قسمت بعد میگم
اگه خوشتون اومد ادامه داستان تعریف میکنم
ممنون از تک تکتون.
بوس
نوشته: سپیده