من و همسرم فرزانه

رئیس شرکت بعد از گذاشتن چند تا پروژه جلوی دستم اتاقم را ترک کرد… دیگه داشت صبرم لبریز می شد… ای کاش زمان دو ساعت و نیم جلو میرفت… دیگه فکرم به کار هام نبود… فکرم خونه بود… خونه پیش  فرزانه…
نزدیک دو هفته از ازدواجمون می گذشت و من به دلیل مرخصی های ماه عسل باید کار های ناتمام را تمام می کردم…
کش و قوزی به بدنم دادم و از ته دل یه خمیازه کشیدم… یه دفعه برام یه اس ام اس امد… گوشیم را از روی میز برداشتم…
دیدم فرزانه هست… باز دوباره از اون پیام های عاشقانه داده بود… احساس می کردم اون هم دلتنگ منه…
بالاخره گذشت…
 
ساعت چهار بود و زمان خونه رفتن… مثل پرنده ای که از قفس آزاد کردن سریع وسایلم رو جمع کردم و فلنگ و بستم…
بعد از نیم ساعت دم در خونه…
زنگ را زدم… بعد از چند ثانیه در باز شد… فرزانه با صدای خاصی گفت: سلام عزیزم.
بهش سلام کردم و رفتم تو و ازش یه لب شیرین گرفتم… هیچ چیز بعد از یه روز خسته کننده به اندازه لب های فرزانه نمی چسبید…
بعد از این که لباس هام را در آوردم امدم توی آشپزخونه پیش فرزانه… از پشت خودم رو چسبوندم بهش و در گوشش گفتم: دوست دارم… اونم هم در جواب با لبخند برگشت و بوسم کرد…
دیگه تحمل نداشتم… درحالی که لب هاش رو می خوردم سینه هاش رو می مالوندم…
اسپری سکسی به خودش زده بود و من رو خیلی حشری می کرد… خط چشمش دیوونه ام می کرد…
آروم آروم بردمش توی اتاق خواب و افتادیم روی تخت… چند دقیقه فقط ازش لب گرفتم…
 
بعد از لیسیدن گردنش رفتم سراغ سینه هاش… یه کم از روی لباس با هاشون بازی کردم و بعد لباسش رو در آوردم…
و بعد از اون سوتینش رو…
پوست فرزانه سفید بود… قدش 167 … وزنش 51 … سینه های متوسط…
شروع به خوردن سینه هاش کردم… تا جایی که جا می شد توی دهنم فرو می کردم…. اونم چشم هاش رو بسته بود و آه می کشید… بعد دامنش رو کشیدم پایین و از روی شرتش با کسش بازی می کردم… کس فرزانه تمیز و صورتی بود… شورتش رو در آوردم و شروع به لیسیدن کسش کردم…. در برابر این کارم خیلی تحریک می شد… و آه و نالش بلند میشد…. زبونم رو می کردم تو کسش و در می آوردم… خودم هم خیلی بدم نمیومد از این کار… بعد همراه با زبون انگشت هم کردم تو کشس…. دستم رو گرفت که یعنی دیگه بسه… منم شرتم رو در آوردم و کیرم که راست شده بود رو گرفتم سمت دهنش… اونم شروع کرد به ساک زدن… من ایستاده بودم کنار تخت و اون روی تخت نشسته بود… کمی که ساک زدن را تند کرد ترجیح دادم روی تخت بخوابم و برام ساک بزنه… خیلی خوشم میومد وقتی برام ساک میزد… مخصوصا این که فرزانه کارش رو بلد بود و موقع ساک زدن با تخمام ور می رفت… منم با پستون هاش بازی می کردم… دیگه داشتم ارضا می شدم که گفتم دست نگه داره…
 
بعد سریع بازو هاش رو گرفتم و خوابوندمش روی تخت… یه تف زدم به دستم و مالیدم لب کسش و کیرم رو دادم تو کسش… کسش خیلی تنگ نبود و هر دفعه راحت می کردمش… چند ثانیه اول فرزانه داد می زد و می گفت: بسه … تورو خدا آروم تر بکن… یه کم آروم تر…
ولی بعد کلا لحنش عوض میشد و می خواست که تند تر بکنمش…
بعد از سه چهار دقیقه فرزانه ارضا شد و چند دقیقه بعد من احساس کردم که آبم داره میاد… نمی خواستم انقدر زود بچه دار بشیم برای همین کیرم رو در آوردم و گرفتم سمت دهن فرزانه… همیشه موقع ارضا شدن آبم رو یا توی صورتش خالی می کردم یا توی دهنش… دهنش رو باز کرد و منم چند بار کیرم رو کردم تو دهنش و در آوردم و آبم رو ریختم توی دهنش…
فرزانه آب کیرم رو تا آخر می خورد… چند بار بهش گفتم اگر دوست نداری نکن ولی خب انگار بدش هم نمیومد خیلی…
 
وقتی ارضا شدم خوابیدم کنارش و بهش لبخند زدم ،اونم همین طور… سرم رو چسبوندم به سرش و گفتم: مرسی خانومی حال دادی…اونم در جواب از لب هام یه بوس کرد… همیشه در قبال این حرفای من همین کار رو می کرد…الان یه سال از ازدواجمون می گذره و من هیچ وقت شیرینی لحظات اون دوران را فراموش نمی کنم…
نوشته: …

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا