سکس خشن شوهرم با من

سلام. داستانی که میخوام بنویسم مربوط به سکس خشن شوهرم تو اوج عصبانیتش با منه…

***

من اسمم شیداس و قیافه جذاب و خوشگلی دارم و قدم 1 و 71 وزنم68..شوهرم اسمش سیناس و قد190 و وزن80..سینا حسابی خوشگل و جذابه..چشم ابرو مشکی و پوست سفید .ما شش ماهه که ازدواج کردیم…خب بریم سر اصل داستان..یه روز که من سرکار بودم و حسابی سرگرم کارام بودم که اصلا حواسم به چیزی نبود. به سینا گفته بودم که امروز زود میرم خونه توام زود بیا ک باهم بریم بیرون..من از صبحش حمومو رفتم و حسابی تمیز کاری کردم و راهی محل کار شدم…همین که رسیدم اونجا کلاااا قرار شام یادم رفت و گوشیمم رو سایلنت بود و سرگرم کار…چون ریسم حسابی عصبی بود و کلی کار ریخت رو سرم و گفت تا انجام ندادی حق رفتن نداری…من تو یه شرکت مهندسی کار میکنم و معمارم…خلاصه یه نگاهی به ساعت انداختم دیدم 8و30 دیقیقه رو نشون میده یهو حول برم داشت و راه افتادم که برم خونه…سینا به گوشیم زنگ زده بود ولی اصلاااا حواسم به گوشی نبود..من که راه افتادم از شرکت سینا زنگ زده بود به شرکت که ببینه کجام و اونام بهش گفتن که نیم ساعت پیش رفته…دیگه خودتون حال سینا رو بفهمین…نزدیک بودم به خونه که یهو گوشیم یادم اومد…همین که بازش کردم چشتون روز بد نبینه…54 میس کال و15 میسج…همونجا سکته رو زدم …میدونستم برسم خونه سینا پدرمو در میاره…چون خیلی بهم وابستس و دوسمداره و نگران میشه…خلاصه رسیدم دم در…دیدم بعععله اقا سینا مثه برج زهر مار دم در وایستاده و خشونت از چشماش میباره…نزدیک که شدم دیدم بوی الکل میده…وقتی خیلی نگران و عصبیه فقز راه میره و مشروب میخوره…همونجا فهمیدم که به گاااا میرم امشب…

 
من: س..سس..سلام
سینا:فقط گمشو برو بالا
من: عزیزم بخدا….
سینا: خفه شو گمشو بالا…شیدا نمیخام اینجا ابرو ریزی بشه و گمشو تو
نذاشت حرف بزنم که بازومو گرفت و پرتم کرد سمت پله ها…
منم بدو رفتم بالا و اونم درو بست…رفتم جلو گفتم عزززیزم میدونم نگران شدی و خب کار داشتم…همین که گفتم کار داشتم یکی خابوند تو گوشم…برق از چشمام پرید …اخه هیچوقت سابقه نداشته منو بزنه…معلوم بود که خیلی نگران شده و فشار روش بوده…هاج و واج نگاش میکردم
سینا:کاااااار داشتی؟؟؟کارت از من مهمتر بود؟؟؟ کارت از نگرانی من مهمتر بود؟؟اره رووووانی؟؟د حرف بزن بیشعورررر
من یهو زدم زیر گریه…بهم گفت حالا حالاها مونده گریتو در بیارم…
اومد سمتم و منو کوبید به دیوار محکم و لباشو چسبود به لبم و وحشانه میخورد و گاز میگرفت…همینجور که داشت میخورد سینه هامو با تمام قدرت از روی مانتو چنگ میزد و من فقز میگفتم ااااای سینا دردم میاد…ولی هیچی نمیگفت…مقنعه رو از سرم محکم کشید و افتاد به جون گردن و گوشم انقد مجکم میک میزد که جس میردم داره کنده میشه…

 

همینجور که لبامو میخورد میخاست مانتومو در بیاره که انقدر محکم کشید مانتومو دکمه هام کنده شد…مانتومو در اورد و من فقط زیر مانتوم سوتین میبندم و لباسی نمیپوشم…سوتینمم دراورد و افتاد به جون سینه هام و با یه دستش میمالید و اونیکیم تو دهنش بود گاااز میگرفت و نوکشو با دندون میکشید و من فقط جیییییغ میزدم….ااااااخ سسینااااا کندیشون ارووووووووم
بلندم کرد و بردم سمت اتام و انداختم رو تخت و خودش کامل لخت شد و افتاد روم…سیلی به سینه هام میزد و چنگشون میزد…قرمز شده بود…رفت پایین و شلوارمو دراورد و محکم پاهامو از هم باز کرد و گفت جووووون جرش میدم امشب…امشب دق دلیمو سر این کست در میارم …من از ترس سکته رو زدم…ولی با خودم گفت حق داره و یه لحطه اون 54 تا میس کال یادم اومد خخخخ
پیش خودم گفتم حقته تا تو باشی و عشقتو نگران نکن…افتاد به جون کسم و انقدر وحشیانه میخورد که حس میکردم جووونم از کسم داره درمیاد و فقط موهاشو چنگ میزدم و جیغغغغ میزدم یهو بدنم لرزید و ارضا شدم همینجور بیجال افتاده بود که سینا بلد شد چندتا شال از کشوی من دراورد و اومد سمتم و دست و پامو به تخت بست…من نااا نداشتم…فقط دعا میکردم زودی ارضا بشه…رفت تو اشپز خونه و یه خیاااار گند اورد و نشت بین پاهام و با خیاره چوچولمو میمالید و یهو همشو کرد تو کسم….

 

جررررررر خوردم خیلی بزرگ بود و یهو یه جییییغ بلند کشیدم که سینا خندید و گفت جووووووونم واسه درد کشیدنان و شروع کرد عقب جلو کرد خیار…وقتی دردم کم شد شیطونیم گل کرد چون از این سکس خشن خیییییییلی خوشم اومده بود…بهش با شهوت گفت سیناااااااا…ااااه…درش بیار من کیر خودتو میخاممممم اااااه کیر عشقمو میخام…منو بکن نفسم…همینو که گفتم انگار حشرش زد بالا و اومد کیرشو گذاشت دک کسم و ازم لب گرفت دستامو باز کرد و در گوشم گفت بلایی سرت میارم که اینجوری پررو بازی در نیاری…کیرشو زد تو و من یه اه پراز ناااز و شهوت گفتم که حاشو بدجور خراب کرد و شروع کرد به تلنبه زدم….اینقد تند و وحشت ناک تلنبه میزد که افتادم به گوه خوردم…سه بار ارضا شدم ولی اون اصلا چووون مسته مست بود از بس مشروب خورده بود…من گریه میکردم و داد میزدم و میگفتم:
ااااااه س…سی…سیناااا تمومش کن…مرررردم ااااااخ اوووووف..هق هق میزدم و اونم فقط کتکم میزد…سیلی میزد به سینه هام و نوکشونو میگرفت و میپیچوند و با شدت تلمبه میزد و صدای شالاپ شولوپ تو خونه پرشده بود و کیرشو از تو کسم دراورد و بلندم کرد بردم تو حموم…من نا نداشتم بلند شم بخاطر همین بغلم کرد…اب داغو باز کرد و منو گرفت زیرش…کمی سرد و گرمش کرد ولی بیشتر گررررم بود و ادمو بیحال تر میکرد…منو حالت سگی کرد و از پشت گذاشت و کسم و شروع کرد وحشیانه به تلمبه زدن و محکم میزد به کونم…انقدر محکم میزد که از درد به خودم میپیچیدم….کمرمو گرفت زیر دوش داغ و بازم تلمبه میزد و با دستاش سینهامو تا جایی که میتونست فشار میداد…

 

من از هوش رفتم…4_5 بار ارضا شده بود و اون اب داغم که رو کمرم بود دیگه قدرتو ازم گرفته بود…وقتی به خودم اومدم دیدم سینا بازم داره تلمبه میزنه …دیگه جیغ نمیزدم و فقط از شدت بی حالی ناله های ریزی میکردم…سنام همش میگفت کیرم تو کوست عووووضی…اااه میدونی امشب داغونم کردی…تلافی همه اون نگرانیارو سرت دراوردمممممممممممممممم و بلافاصله یه اههههه بلندی کشید و کل ابشو ریخت تو کسم…و بی حال افتاد روم…من که دیگه حال نداشتم بلند شم سینام که بی حال و مست بود و بخاطر همین خودمونو نشستیم فقط یه ابی گرفتیم به خودمون که اب کیر و کس ازمون پاک شه…و منو بغل کرد و انداخت رو تخت و بلافاصله خابمون برد…

***

صبح بیدار شدم که تموم بدنم درد میکرد…یه نگاهی به خودم انداختم دیدم هیچی روم نیست و هنوز لختم و بدنم تماما کبوده..جای دستا و گازای سینا…خیلی ناراحت و عصبی بودم…وقتی برگشتم دیدم سینا پشتش به منه و نشسته لبه تخت…اروم گفتم ای…برگشت و نگام کرد…دیدم داره گریه میکنه…فقط نگاش کردم..چند لحطه همونجوری بودیم که یهو بغضش ترکید و گفت شیداااا غلط کردم…همینجور هق هق میزد…منم گریم گرفت از گریش…اخه دیونه وتر دوسش دارم ولی اصلا نرفتم سمتش که دلداری بدم…بهم گفت دیشب نفهمیدم دارم چیکار میکنم هیچی یادم نیست..مست بودم و عصبانی..نگرانت شده بودم…یادم نیست هیچی ولی وقتی صبح بیدار شدم و بدنتو دیدم فهمیدم…فهمیدم..ف…فهمیدم چه غلطی کردم هیچی نگفتم و شروع کردم به گریه…اومد بغلم کرد و شروع کرد نوازش کردن صورت و موهام…ارو گونمو میبوسید و اشک میریخت..گوشه لبمو بوسید و رفت سمت سینه هام و اروم جای کبودی هارو نوازش میکرد و بوسه های ریز میزد…من بلند شدم برم حموم ولی نمیتونستم راه برم…کسم درد میکرد…اونم دید که نمیتونم برم بغلم کرد و بردم تو حموم خودشم لباساشو دراورد و منو کامل شست و اومدیم بیرون…غروبم رفت واسه عذر خواهی یه انگشتر خیلی خوشگل از مغازه دوستش که طلا فروشی داره برام خرید با یه شاخه گل…

 
ما دوتا عااااشق همیم و همه جوره باهمیم …چه با خشونت چه با لطافت…

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون
پیمایش به بالا