حدود سه ماه پیش بود، شب بعد شام مامانم گفت چند وقته فرشته میگه دل پیچه دارم داداشت که ماه به ماه میاد صبح فرشته را ببر زنجان دکتر زنان بنظرم آبستنه، (ما تو ده زندگی میکنیم)
به زنداداش گفتم صبح زود آماده شو بریم شهر دکتر، گفت باشه !
رفت بعد چند دقیقه اس داد حمام نمیری؟ گفتم نه ظهر خونه آبجیم دوش گرفتم
گفت پس من میرم دوش بگیرم صدای دوش که پشت اتاق منه بعد چند دقیقه اومد منم تو خیالم انگار پیششم از شما چه پنهان یه حالی کردم و قند تو دلم آب شد و تا صبح خوابم نمیبرد همش نقشه میکشیدم تو راه پیشم میشینه و کاش ماشین غریبه باشه نشناسه دستمو بندازم گردنش حال کنم این ته آرزوم بود!
صبح زود اس داد حمید من آمادهام بیا ببین این لباس خوبه بپوشم ؟
رفتم دیدم جووون چه تیپی یه لی کشی با یه بلوز بسیار شیک که همه برجستگیهاشو نشون میده،
پرسید چطوره؟ گفتم عااااالی
چرخیزد گفتم معرکه شدی فرشته یه اسپنک زدم رو باسنش گفت واااه نکوووون دردم اومد عوضش یه سیلی جانانه به در کونم زد گفت خوشت اومد؟! گفتم آره خیلی لذت بردم دستت مثل مرحمی بود پرپویم کرد!
رفت سر کمدش دولا شد جوراب ورداره باز یه اسپنک زدم رو باسنش باسنی که هر چه تعریف از فرم برجستگی و زیباییش بگم کمه سرشو چرخوند لبشو گاز گرفته گفت حمیییییید واااا بازم که زدی چرا زن نمیگیری تا کبابش کنی من بدنم خیلی نازنازیه!
گفتم یعنی واقعن درت اومد با اون چشای خوشگلش نگام کرد گفت مورمورم شد طوریم شد انگار قلقلکم دادی!!
گفتم این که خوبه
گفت زن بگیر بهت میگه چیش میشه !!!؟
گفتم فرشته آخه دختری به زیبایی تو پیدا نمیکنم وگرنه درسو ول میکردم ،هی از این قبیل حرفا زدیم
صدای مامانم از آشپزخونه اومد زود باشین بچه ها الان صفرعلی میره میمونید جا رفتم پیش مامان صبحانه آماده بود سرپایی فرشته هم اومد تند تند خوردیم راه افتادیم سمت جاده که از خونمون فاصلهی زیادی نداره خوشبختانه صفرعلی رفته بود کنار جاده که رسیدیم اولین سواری که پراید نقرهای بود سوارمون کرد دو تا مسافر داشت هردو مرد بودند من وسط نشستم فرشته هم کنارم تا نشستیم دستمو انداختم گردنش و خدایا چه لذتی وجودمو گرفت چون خودشو تو بغلم حسابی جا داد دستم افتاد رو برجستگی سینهاش انگار زن و شوهریم ! پج پج کنان نفهمیدم کی رسیدیم شهر!
از دهمون تا شهر نزدیک ۱۰۰ کیلو متر راهه رفتیم درب مطب خانم دکتری که قبلا هم فرشته پیشش رفته بود دیدم نوشته ساعت ویزیت از ۴ بعد از ظهر به بعد!
برگشتیم تو شهر کمی قدم زدیم نزدیک ساعت ده شده بود گفتم تا ساعت ۴ خیلی مونده کجا بریم؟ بریم خونهی پسرخاله ناصر؟
گفت نه من پول دارم یه مسافر خونه که دفعه قبل دو شبم با مامانت و علی موندیم بریم اونجا استراحت کنیم سر ساعت بریم دکتر گفتم باشه تاکسی سوار شدیم رفتیم سمت مسافرخونه تو گوشم گفت شناسنامه داداشتم ورداشتم اونجا پرسیدن میگیم زنو شوهریم باشه؟! گفتم آخه قبلا داداشو با تو دیدن ! گفت اون یکساله متوجه نمیشن تو و علی شبهاتتون زیاده اونا شناسنامه را میبینن …
گفتم باشه داداش از من شش سال بزرگتره قیافمون نزدیک به هم است درست میگفت.
از خوشحالی تو پوستم نمیگنجیدم منو فرشته همسن هستیم قیافه من سنمو بزرگتر از اونیکه هستم نشون میده هردو ۱۹ سالهایم قلبم چنان محکم میزد میترسیدم راننده تاکسی که ما تنها مسافرانش بودیم بشنوه رسیدیم پیاده که شدیم فرشته گفت به مسافرخونه بگو یک شبانه روز میمونیم اگه قرار شد بازم باشیم فردا ظهر میگیم
رفتیم تو مسافرخونه بسیار تمیزی بود شناسنامه هامونو گرفت اصلا نپرسید چه نسبتی دارید شایدم دید پشت شناسنامه ها اسم هم ثبت شده خوش آمدی خیلی مؤدبانه کرد و گفت اتاق با سرویس! کلید اتاقی را انتهای راهرو رو به خیابان اصلی را داد نگو اتاق حمام و دستشویی هم داره خیلی تمیز با یه تخت دونفره مرتب
کاپشنمو در اوردم فرشته هم مانتو و شالشو در آورد زلفهای تمیز و افشانشو انداخت رو سینه و پشتش و اون بدن افسانهایش حالا در یه اتاق کلید شده جلو چشام بود پرید رو تخت دراز کشید من نشستم لب تخت گفت دراز بکش استراحت کنیم
منم دراز کشیدم چرخیدم سمتش چشامون قفل هم شد دستمو کشیدم موهاش گفتم موهات مثل حریره !میدونی زیباترین دختر روی زمینی ؟!
گفت از تو خوشتیپ تر که نیستم تمام جرأتمو جمع کردم یهو بغلش کردم مثل پر قو سبک و نرم خزید بغلم باورم نمیشد تو بغلمه!!
برای نخستین بار لبم لب زنی را بوسید که بیش از دوسال بود آرزوی دست انداختن به گردنش را داشتم و هرگز فکر نمیکردم ببوسمش اونم از لباش!
قصد سکس نداشتم چون وجدانم اجازه نمیداد اما تصمیم داشتم تا جا داره بغلش کنمو بوسش کنم،
خیلی شاعرانه هر آنچه در فیلمها دیده بودم و در تنهایی با شنیدن صدای آهنگینش تو خونمون تصور کرده بود و رمز و رموز معاشقه را خوانه و دیده بودم در بغل کردن فرشته بکار بستم جالبه کیرم سفت نشده بود!!
کیری که با شنیدن صدای فرشته شلوارمو جر میداد خواب بود!
چند دقیقه از معاشقه ما نگذشته بود فرشته گفت داداشت اصلن هیچ یک از حرکات تو را بلد نیست خیلی لذت میبرم
گفتم حیف که مال هم نیستیم اگه مال هم بودیم من از خدا دیگه هیچی نمیخواستم فقط تو را میخواستم
فرشته دیوونه شد چنان به لبام حمله کرد در چشاش شوق اشتیاق موج زد و طوفانی شد یه نوع ترس زیبا در وجودم بیدار شد اومد روم سرمو با دو دستش گفت دیییونتم میخوان قورتت بدم عاشقتم حمییییییید جوووون من مال توام،
اختیار همه جامی هر دو دیوونه شدیم گهی اون رو بود گهی من روش بودم شاید ده دقیقه ای شد لب و بوسه از جای جای صورتو مخصوصا از گردن زیبا و بلوریش را مشغول بودیم گفت حمید گرممه بلوزمو در بیار بلوزشو در آوردم سوتین آبی بسیار خوشرنگ که با سفیدی بدنش زیباترین ترکیب عالم را برایم ساخته بود بی اختیار لای سینشو بوسیدم و صورتمو بینشون غرق کردم
فرشته پیچ و تابی که به تنش داد همه چیز فراموشم شد وجدان رفت پشت دیوار لذت گم شد من تیشرت تنم بود که با دستان زیبای فرشته سه سوته بیرون اومد حالا بدنم با بدن نرم و لختش یکی شده بود!!
خدایا لذتی بالاتر از این مگه هست؟ گفت سوتینمو باز کن اذیت میشن !!
چرخید رو من از پشت سوتینشم باز کردم حالا اون سینه های ناب سفت و رگ کرده رو سینه هایم تخت شده بود نفهمیدم کی شلوارشو در آورد گفت شلوارت اذتم میکنه حالا کیرم واقعا داشت شلوار و شورتمو پاره میکرد بغل رونم جا خوش کرده و آب می ریخت دستمو بردم رو باسنش جووووون اون باسن زیبا حتی شورتم نداشت !!
شلوارو شورتمو با باز کردن دکمه و زیپم فرصت نداد خودم در بیارم با پاهاش انداخت بیرون حالا هردو لخت بودیم گفت کییییرتو میخااااام بکوووون تو کوصمممم مووووووووردم برای نخستین بار کیرم توی کصی رفت که دو سال بود بیادش چه شبهایی را سر کرده بودم من تا اون روز کص نکرده بودم کیرم بلندی و کلفتی خوبی داره خیلی راحت رفت تو کص گرم و خیس و آبدار و نرم و باد کردهی فرشته!!
فرشته جونم آخی از لذت از لبان زیبایش درآمد و منم با چند تکان محکم که انگار میخوام با وجودم برم تو کوص زنداداش زیبایم در زیر ده ثانیه اندازه لیوانی آب توی ته کصش خالی کردم گفت درنیار بازم میخوام من موندم کوصمو پارش کن مال خودته آتشمو خاموش کن …
گفتم چشم عشقم تمام رگهای تنم کشیده شده واقعن انگار همه جونم تو تن فرشته خالی شده بود با بوسه های پیاپی طولی نکشید که دو باره نیروی اشتیاق به گاییدن در من بیدار شد اینبار کمی کنترل داشتم تا میخواست ابم بیاید بیرون میکشیدم دوباره میگاییدم تا اینکه چشای فرشته انگار از حدقه دربیاد شروع کرد به لرزیدن و حرفهای رکیک بمن گفتن که بی عرضه چرا پارهام نمیکنی چرا ابتو تو کوصم نمیریزی چرا مچالهام نمیکنی؟! چرا گازم نمیگیری؟!
تا دهنش باز ماند و عاععاع کنان ناخن هایش را تو پشتم که روش بودم فرو کرد و همان زمان با چند ضربه محکم باز کلی آب تو کصش ریختم و بغلش کردم طولی نکشید فرشته مثل یک گربهی ملوس تو بغلم خوابش برد سینه های بلوریش چسب سینه هایم تن بلورینش روی سینم خوابش برد
اما من باز دلم میخواست بکنمش دستم روی باسن و لای پاهاش نوازش کنان خیسی و آبی که رانهایش را هم خیس کرده بود لذتم را دو چندان کرد دوام نیاوردم کیرم که بین شکممان نبض میزد را به آرامی انداختم لای پاهاش دستمو از پشت روی سر کیرم فشار دادم فرشته هم همراهیم کرد تا نصفههاش رفت تو کسش فرشته بیدار شدو پاهاشو بازتر کرد تا بیخ کیرمو تو کصش جا داد و روند سوم با زمان بیشتری ادامه یافت تا باز فرشته دیوونه شد چنگم زد و همین عملش منو بیشتر وجدم اورد تقریبا همزمان ارضا شدیم
معاشقه و تعریفهای عاشقانهمون ادامه یافت پا شدیم رفتیم زیر دوش هردو پایین تنمونو شستیم توی حمامم من دلم میخواست بکنمش از حمام فرار کرد ساعت از یک هم گذشته بود رفتم ناهار خریدم با عشق و علاقه ناهارمون را خوردیم طوری که من لقمه ام را تو دهن فرشته میزاشتم او هم مال خودشو میزاشت دهنم نوبت خوردن دوغ هر دو دوغ را به نوبت تو دهن پر میکردیم به نوبت مثل بچه کبوتر از دهن هم دوغ میخوردیم ساعت سه نشده باز با معاشقه و بغل هم بودن سکس چهارم را با زمانی طولانی تر با پوزیشنهای متفاوت ادامه دادیم
در اخرین مرحله با گذاشتن بالش زیر شکم فرشته روی باسن سفید و خوش فرمش اونقدر کصشو گاییدم که ارضاش کردم و خودمم بعد از او با تکان های فرشته که زود باش دارم میمیرم آبمو باز ریختم تو کصش
دوباره هردو رفتیم زیر دوش فقط پایین کمرمونو شستیم بغل کنان آوردمش بیرون و خشکش کردم لباس پوشیده و زدیم بیرون
رفتیم دکتر، خانم دکتر معاینهاش کرد و فقط توصیه و دو قلم داروی ظاهرا تقویتی داد برگشتیم مسافرخونه شام سبکی گرفتم خوردیم یکبارم سکس کردیم کرایه را پرداخت کردیم گفتم زنگ زدن مهمان داریم باید بریم و اومدیم سوار ماشینهای خطی شدیم ساعت ده نشده دهمون بودیم
از اون تاریخ بیش از سه ماه میگذره هر فرصتی که برامون پیش میاد سکس میکنیم هر بارم لذتبخشتر از دفعه قبله. بچه فرشته تو شکمش چهارماهه است قراره چهارشنبه ۲ آبان باز ببرمش دکتر تا سلامت نینی تو شکمشو دکتر چک کنه شاید بازم بریم مسافرخونه قبلی
پدرم یک سال و نیمه فوت کرده منو مامانو فرشته و علی با هم تو خونه پدری زندگی میکنیم
من با موتورم در مرکز شهرستانمون دانشگاهمو میرم ترم اولمه خیلی درسم بهتر شده و مغزم بازتر شده هم آغوشی با فرشته از من یک دانشجوی باهوش و گیرا ساخته نسبت به دبیرستان حس میکنم انگیزه بهتری برای کسی شدن و موفقیت دارم !! شبا همیشه خونه ام
اغلب وقتی مامانم خوابه یا خونه نیست منو فرشته تو بغل همیم ، علی در جایی کار میکنه نباید بگم ماهی دو یا سه روز خونه است بقیش سر کارشه که خیلی مشخص نیست کدام شهر یا مملکته!
نویسنده: راست قامت تاریخ
واقعا باید کیر تو رو بوسید که با مردانگیت باعث شدی برادرت زنشو از دست نده. امیدوارم همه از تو یاد بگیرن. به تو میگن مرد