تجاوزی که به من شد

سلام من ح هستم این داستان رو که میخوام بنویسم عین واقعیته و واقعا برام اهمیت نداره بگید دروغه یا نه. هم جنس بازم نیستم.من وقتی 6 سالم بود توسط یه پسر بهم تجاوز شد. پسری که 16 سالش بود.بچه همسایمون بود.زمانی که در اون سن بودم عادت داشتم که همیشه برم با داداشام با بچه های کوچه بازی کنم.یه بار وقتی که رفتم تو کوچه هیچکدوم از بچه ها و داداشام نبودند با یکی از بچه ها که اسمش رامین بود و خلاف بود خواستم بازی کنم.البته خلافم نبود ولی خوب نسبت به اونموقع خلاف حساب میشد.بهم گفت توپ تو خونمونه برو بیارش منم حماقت کردم و رفتم داخل دیدم داخل خونه تاریکه منم از تاریکی میترسیدم.خواستم بیام بیرون که پشت سرم اومد.

 

اولش جا خوردم ولی بعد دیدم شلوارشو داره میکشه پایین و ترسیدم نمیدونستم چرا ولی کارش خیلی ترسوندم.اون موقع تنها چیزی که فهمیدم این بود که اون روم خوابیده بود و یه درد شدید تو بدنم میپیچید و کیرش میرفت داخل بدنم.الان که دارم این خاطره رو مینویسم نمیدونم ازش متنفر باشم یا ببخشمش.من از ترس شروع به گریه کردم ولی اون با عصبانیت گفت گریه نکن و بابام بیدار میشه ومنم نتوستم هیچکاری بکنم.زمانی که کارش باهام تموم شد رفتم خونه و حتی به ذهنم نرسید که به پدر و مادرم بگم.پسرایی که دارن میخونن میدونن چقدر سخته که بخوای به این فکر کنی که یه پسر دیگه بهت تجاوز کرده.البته نه اینکه دخترا متوجه نشن ولی یه جورایی احساس میکنم ضربه از جایی بهمون میخوره که انتظارشو نداریم.زمانی که رفتم خونه فرداش با داداشم اومدم داخل کوچه چرخ سواری.کثافت به همه گفته بود که باهام چیکار کرده و رفیقاش میخواستن بدونن چه حسی داره و وقتی من نخواستم بهشون بگم تهدید کردن که به داداش بزرگم میگن و منم ترسیدم.داداشم اونورتر داشت با همون اشغالی که بهم تجاوز کرده بود صحبت میکرد و من حتی نمیتوستم بهش بگم.

 

شیش ماه بعد بعد از کلی بد بختی کشیدن و کس و شعر شنیدن از دیگران اونجا رو ترک کردیم و من احساس ازادی کردم که از او کوچه رفتیم.دیگه مجبور نبودم هر کاری براشون بکنم که به داداشم نگن که بهم تجاوز شده.شاید خیلی غیر محتمل به نظر برسه ولی کسایی که تو این سن براشون این اتفاقا افتاده میفهمن که چی میگم.من فکر میکردم که زندگیم بهتر میشه ولی ایندفعه یه افغانی جاکش که 17 سالش بود و داداش دوستم بود بهم تجاوز کرد.حتی توانایی تعریف کردن این خاطره رو ندارم.من اینو برای این ننوشتم که برام دلسوزی کنید یا چیزه دیگه یا باهاش جق بزنید.من اینو نوشتم که یه خورده سبک شم.وقتی بزرگ تر شدم اثراتش تازه معلوم شد.هر روز پرخاشگر بودم.از اونجایی که هم هیکلم درشته به همه زور میگم اما به این خاطر از خودم متنفرم.بارها سعی کردم دیگه جق نزنم اما حتی نتوستم یه بار جبو خودمو بگیرم.بعضی اوقات که دعوام میشی دوست دارم طرف مقابلو تیکه تیکه کنم تا فقط یه مقدار از این درد کم بشه.بد تر از همه همیشه جلو پدر و مادرم باید وانمود کنم که شادم و خندونم اما اینطور نیست.مدرسه که میرم تنها یه گوشه میشینم و فقط یه نفره که درکم میکنه.تنها دوستمم هست.یه پسر ضعیف از لحاظ جسمی تو مدرسه که یه بارم تو عمرش فحش نداده و تنها کسیه که تا امروز در اینباره بهش گفته بودم.من الان شونزده سالمه وقتی دارم اینو مینویسم و هنوز نمیتونم باور کنم که یه انسان انقدر از انسانیت خودش خارج بشه که به یه نفر تجاوز کنه.فقط دوست دارم یه چیزیو بگم و اینه که هیچوقت کسی رو مجبور نکنید وگرنه هیچ فرقی با حیون نخواهید داشت.ممنونم که بهم گوش دادید.

 

نوشته: بدبخت

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

3 دیدگاه دربارهٔ «تجاوزی که به من شد»

  1. من باور تو باور دارم، درکت میکنم… خیلی سخته… خیلی شبیه به هم هستیم

  2. سلام عزیزم روایت زندگی شما را خواندم. بسیار متاسف شدم ولی از طرف ما روانشناس ها تاسف خوردن بعد از واقعه نه تنها سودی برای التیام نداره بلکه باعث شورش ذهنی فرد صدمه دیده میشه .
    اولا شما نباید خودتونو سرزنش کنید بلکه جبر زمانه این طور برای شما رقم خورده ولی اشتباه شما این بود که سریع موضوع را به اطلاع یکی از والدین خود نگذاشنین و جرقه کوچک را تبدیل به گوله اتش کردین .
    ثانیا شما اگر حس همجنسگرایی در بطن وجودی خودتون نداشتین محاله ممکن بود که حتی با تهدید حاضر به بستر شدن برای فاعلی میشدین پس الان به روانشناس مراجعه کنید و درباره حستون تحت درمان و مشاوره قرار بگیرید و اگر واقعا جدای از حس نفرت خوشایند هست براتون و باز هم در محیطی آرام و به دور از خشونت میتونید مفعول باشین حتما بایستی به همجنسگرا بودن خودتون شک کنید و اگر حس و میل جنسی شما به جنس مخالفتون هم هستش شما یک بای سکشووال هستین . در پایان این معضل نیست بلکه نشانه ای است برای آگاهی شما از ماهیت جنسی و حسی شما که یک روانشناس سریعا با جلسات مشاوره میتونه شما را در کسب این حقیقت یاری کند.
    امیدوارم همیشه سلامت و برنا باشید . دکتر سام

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا