اولین سکس با مردی به سن پدر

این خاطره مربوط به سال جاریه که برای من اتفاق افتاده. این دومین سکسیه که تو مجتمع مسکونی ما برام رخ داده …

 

تو خونه نشسته بودم و داشتم کانالهای ماهواره را رد میکردم تا یک فیلم خوب پیدا کنم. تازه یکی از کانالها فیلم ایرانی قدیمی را که دوست داشتم شروع کرده بود که صدای زنگ در اومد. از آیفون تصویری نگاه کردم و جون تازه داشت هوا تاریک میشد چیزی نمیدیدم. چند بار پرسیدم کیه اما کسی جوابی نداد. اومدم سر جام نشستم که زنگ اپارتمان صدا کرد. با شلوارک و زیرپوش دم در رفتم که تا باز کردم دختر همسایه طبقه دوم را دیدم. کاسه آش به دست سلام کرد و تعارف کرد. کاسه را که میخواستم بگیرم دستش را روی دستم گذاشت که مثلا میخواد کمک کنه و لبخندی زد. مدتی بود که به بهانه های مختلف سر راهم سبز میشد و هر بار با سلام و احوالپرسی حسابی لاس میزد. از طرفی پدرش با من همسن بود و از طرفی من هم حوصله عشق و عاشقی نداشتم. تازه برای کنکور میخوند و شدیداً تو خونه محدود بود جوری که نه ماهواره داشتند نه اینترنت و حتی رفت و آمدش هم با مادرش بود که مبادا نامحرم لمسش کنه.

 
بارها به پدرش گفتم این محدودیتها باعث عواقب ناجور میشه اما از جایی که پدرش تو جوانیش کون عالم و آدم را پاره کرده بود به همه چی شک داشت. حالا هم سه ماهی بود که دخترش به پر و پای من پیچیده بود. غزل دختر زیبایی بود و تنها بچه بود و تو زندگیش با هیچ پسری حرف نزده بود و اینو از برخوردش که همیشه با لرزش صداش همراه بود میشد فهمید. دوستاش هم همه دختر بودند و تنها جایی که میتونست با کسی ارتباط داشته باشه ساختمان خودمون بود و از بخت من تنها مجرد آن من بودم. تا بحال با دخترهای زیادی بودم اما یک دختر هجده ساله باکره چیزی نبود که فکرم را مشغول کنه. اما اون روز و لمس با احساس دستان من همه چی را عوض کرد. کاسه را که گرفتم کمی به پایین پله نگاه کرد و ناگهان اومد جلو و تو چهارچوب در چادرش را از سر انداخت و لب منو بوسید و مثل برق از پله ها پایین رفت. چند دقیقه ای خشکم زد و فکر این بودم که چکار کردم که باعث این عکس العملش شده؟

 
چند روزی گذشت و یک تعطیلی چهار روزه که به جمعه ختم میشد شروع شد . تو راه پله بودم و میخواستم برم خرید که پدر غزل را دیدم .بعد احوالپرسی خبر دار شدم مادربزرگ زنش فوت کرده و دارن میرن اهواز. تسلیت که گفتم برگشت گفت بخاطر کلاسهای غزل ، اونو نمیبرند و خواست که حواسم به اون باشه که در همین موقع با همان چادر گلدارش اومد دم در و سلام کرد. شیطنت و شهوت از چشماش میبارید و منم در جواب گفتم نگران نباشید و نگاهی به غزل کردم که جواب مثبت را از چشمام بخونه. اما همینکه پدرش گفت البته به خانم رستمی که همسایه واحد بغلیشون بود سپرده تا زحمت این سه چهار روز را برای غزل بکشه قیافه غزل تو هم رفت و گفت بابا مگه من بچم که منو دست این و اون میسپاری؟ پدرش نگاه چپی به او کرد که رفت تو و قهر کرد.
خانم رستمی پیرزنی بود که تنها زندگی میکرد و با واکر راه میرفت و از عهده خودش برنمیومد چه برسه به یک دختر پر شور هجده ساله. از در خانه خارج شدم و بعد یکساعتی که برگشتم پدر مادرش با ماشینشون دم در بودن و داشتند حرکت میکردن. غزل هم ایستاده بود و با حرکت آنها داخل ساختمان شدیم. تو راهرو برگشت و گفت: آخیش. تنها شدم.گفتم پس برو سر درسهات که تعطیلی فرصت خوبیه. نگاهی کرد و گفت: آره خیلی فرصت خوبیه!

 

خندید و در واحدشون را که باز کرد گفت: ساعت 3 میام پیشت و در را سریع بست و رفت. میدونستم که تو اون ساعت خانم رستمی تا 6 میخوابه و خیال او هم از این بابت راحته. ریحانه زن طبقه پایین که باهاش رابطه دارم و خاطره اش را نوشته بودم خونه بود و میدونستم شوهرش هم هست. برای همین به بهانه کمبود فشار آب رفتم دم خونش و زنگ زدم اومد دم در. ندا را بهش دادم که بهم زنگ بزنه. اون که فکر کرده بود هوس دیدنش را کردم گفت نمیتونم بیام. بهش گفتم کار دارم و رفتم خونه. چند دقیقه بعد زنگ زد و ازش خواستم تو این دو سه روزه حواسش به خانم رستمی باشه که مزاحم من نشه. پرسید واسه چی ؟ که کمی از قضیه را گفتم و در حالی که میخندید گفت: خدا خفه ات نکنه . اون زنی که گفتم دارم ردیف میکنم بیاد پیشت مادر همین غزله. پای تلفن خشکم زد. مدتی بود که میگفت یکی از همسایه ها از تو خوشش میاد و همه اش آمار تو را میگیره . از جایی که ریحانه نمیتونست بهش بگه با هم هستیم اون بهش گفته بود منتظر فرصته تا راه بگیره. باورم نمیشد. زن چادری که فقط گردی صورتش را میدیدم تو خط کس دادن به من بوده! ریحانه گفت: همه اش را تمام نکنی واسه منم بذار. مواظب باش این دختره و دردسر نشه. از اونجا که شدید هوس ریحانه را هم کرده بودم قول هفته بعد را بهش دادم و اون هم گفت حواسش هست.

 
تا دو و نیم کارهامو کردم و رفتم دوش گرفتم. حوله پالتویی تنم بود که صدای در زدن را شنیدم.با همان وضع در را باز کردم که سریع اومد تو. تا حوله را تو تنم دید پرید تو بغلم. چشماش را بسته بود و لبهاشو آورده بود جلو تا ببوسمش. با چند تا بوسه گرم تو همون جلو در بدنش میلرزید و میگفت محکم بغلم کن. بلندش کردم و همونجور که میبوسیدمش بردمش سمت اتاق خواب.
با آرامش کامل تمام لباسهاشو از تنش در آوردم و خواستم شورتش را در بیارم که دستمو گرفت.نگاهی بهم کرد و گفت: من دخترم. گفتم : میدونم.نگران نباش. شورش را در آوردم از دیدن کسش مست شدم. سینه هاش 75 بود و قدش 160 و قشنگی کسش به این بود که تپلی کسش مثل یک طاقچه روی کسش را گرفته بود. حوله را در آوردم و با دیدن کیرم یک جیغ کوتاهی کشید و گفت: این چه جوری تو ناز جا میشه؟ گفتم شوهر کردی میفهمی و دادم دستش. چند دقیقه ای فقط براندازش میکرد و میبوسید. بهش یاد دادم که چکار باید بکنه و شروع کرد.اول دندونهاشو زیاد بهش میکشید که گفتم باید از لبها و زبونش استفاده کنه. شده بودم استاد سکسولوژی و مرحله به مرحله یادش میدادم.شاگرد خوبی بود و با یکبار گفتن درس عملی را پس میداد. بعد نیم ساعت ساک زدن یادگرفت هجده سانت کیر را با قطر 5 سانت را چطور به ته حلقش برسونه. حالا نوبت من بود.سینه نوک صورتیش را تو دهن که فرو بردم نفسش بند اومد. دستم را لای کسش میمالیدم و کاملا دستم خیس بود .شروع به لیسیدنش کردم و رسیدم به کسش. هیچ بوی بدی نداشت و وقتی با زبانم شروع به لیسیدنش کردم هنوز شروع نکرده بودم که فریادش هوا رفت و حس کردم چیزی پاشیده شد روی چونه ام.

 

اولین بار بود که همچین چیزی میدیدم. با زنها و دخترهای زیادی رابطه داشتم اما تا بحال پاشیده شدن آب کس را به این شکل و شدت ندیده بودم. ناله میکرد و چشماش بسته بود. خوابیدم روش و کیرمو لای پاش گذاشتم و در حالی که میبوسیدمش سعی میکردم اولین سکسش براش خاطره خوبی به جا بذاره. گرچه خیلی زود آبش اومده بود و از گوشه چشمش اشک میومد و مدام میگفت من چکار کردم؟ اما با حرف زدن و گفتن اینکه کست را خوردم و چقدر شیرینه و چه کس قشنگی داری آرومش کردم. بعد از چند دقیقه که آروم شد گفت: میخام اومدن آبت را ببینم.
گفتم الان دیگه نمیشه چون خیلی کار داره بذار دفعه بعد. تو بغلم خوابید و شروع به صحبت کردیم . از خود ارضاییش از دوازده سالگی به بعدش میگفت و اینکه یواشکی سکس مادر و پدرش را میبینه و خودش را ارضا میکنه تعریف کرد.
اینکه با دختر خالش چند بار با هم سکس کردن و کسی هم بهشون شک نداشته. ناراحت شدم و تازه فهمیدم اینایی که میرن دنبال لز یکی از دلایلش همین فشاریه که خانواده روشون میذارن. من و غزل 28 سال اختلاف سنی داشتیم اما وقتی حرف میزد دیدم خیلی بیشتر از سنش میفهمه و میدونه که ارتباط ما صرفا برای سکسه و با عشق تفاوت داره. اون شب ساعت ده اومد پیشم و تلفن بیسیم را هم با خودش آورد که اگه خانوادش زنگ زدن شک نکنند. من هم تا سه نیمه شب جوری باهاش سکس کردم که براش به یادموندنی بشه و برام لذت بخش ترین چیز تو سکس با اون پاشیده شدن آبش بود که وقتی ارضا میشد دهان باز به استقبالش میرفتم تا قطره ای از اون حروم نشه!

 
اون شب از سکس دوستاش که تو کلاس براش تعریف میکردند گفت و از تمایلش به یکی از دوستاش به اسم معصومه که خیلی از بدن و چهره اش تعریف میکرد. وقتی ازش خواستم اگه باهاش راحتی فردا دعوتش کن تا بیاد سه نفری سکس کنیم گفت: اون دختر نیست و دو سال از من بزرگتره. اگه با تو آشناش کنم دیگه منو فراموش میکنی. در حالی که با انگشتم سوراخ کونش را ماساژ میدادم گفتم: تو یکجور میتونی سکس کنی اونم یکجور .اگه سه تایی باشیم یک سکس دیدنی میشه. اومد تو بغلم و گفت باشه اما الان انگشتتو بکن تو. فهمیدم دوست داره از کون امتحان کنه. دمر خوابوندمش و بازبون سوراخ کونش را آماده میکردم. انگشتم راحت تو میرفت و انگشت دوم به سختی و با ناله های اون داخل شد. یکربعی بود که با انگشت کار میکردم و سوراخ کونش حسابی جاباز کرده بود. میدونستم برای اولین بارش کلفتی کیرم اذیتش میکنه مخصوصا این که کله کیرم کلفت تر از تنه اش بود و جاکردنش اذیتش میکرد. اسپری بی حس کننده را برداشتم و به دور سراخ کونش زدم و کمی هم به کیرم . مقداری ژل لوبریکانت هم به سوراخش زدم و دیگه آماده بود.
کمر باریکی داشت که راحت تو دوتا دستم جامیشد. به حالت سجده رو تخت خوابوندمش و شروع کردم. ازش میخواستم خودشو ول کنه و تا میتونه کونش را بالاتر از کمرش نگه داره. سر کیرم را که گذاشتم و فرو کردم چیزی حس نکرد. با حرکت های منظم و آروم خواستم خودش هم همراهی کنه. نصف کیرم رفته بود توش و تازه دردش گرفته بود.

 

با عقب و جلو کردن من همون نصفه که توش بود داشت اشکش را در میاورد.برای بار اول خوب بود و خواستم با دستش شروع به ارضا کردن خودش بکنه . تنگی کونش داشت منو تحریک میکرد و داشت آبم میومد. حرکت دستش سریعتر شده و زمان ازضا شدنش با اومدن آب من همزمان شد و کشیدم بیرون و بهش گفتم داره میاد .برگشت که نگاه کنه با فشار آبم را پاشیدم رو سینه هاش . هردومون بیحس کنار هم افتادیم و مشغول لیسیدن دستش بودم که غرق آب کسش شده بود. احساس میکردم حداقل ده سال جوانتر شدم و او هم سرش را روی سینه ام گذاشته و بخواب رفته بود.
اون چهار روز شاید حداقل ده بار ارضا شد و روز سوم هم دوستش معصومه را میخواست بیاره که متاسفانه تهران نبود و با خانوادش شمال رفته بود. الان هم منتظریم تا فرصتی پیش بیاد تا اون خاطره را دنبال کنیم و به سکس سه نفره هم جامه عمل بپوشانیم .خیلی دوست داره کس کردن را از نزدیک ببینه اما با نبودن معصومه نشد .

 
به هر صورت، خانوادش که اومدن گود افتادن چشمها و خستگیش را به حساب زیاد درس خوندنش گذاشتن که مادرش به من میگفت: بچم تو این چند روز کتابهاشو جویده خدا مرگم بده!!! اما من تمام حواسم به لبهای مادرش بود وقتی حرف میزد. انگار از روزی که ریحانه بهم گفته بود دلش میخواد با تو ارتباط داشته باشه و سکس با شوهرش را که غزل برام تعریف کرده بود فهمیده بودم دنبال یک سکس خشن و وحشیانه است. تمام فکر و ذکرم این بود که اون هم مثل دخترش آبش را میپاشه بیرون یا نه؟!!!

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

3 دیدگاه دربارهٔ «اولین سکس با مردی به سن پدر»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا