نگهبان آپارتمان درحال ساخت و زنم

سلام بردیا هستم ۳۵ساله، زنم مژگان ۲۸ساله قدش۱۷۰ سینه هاش۸۰، کمرباریک و کون گرد و قمبلی داره، قیافشم خوشگله، تودل بروه، لباسای تنگی که واسه بیرون رفتن میپوشه با اون ساپورتهای نازکی که زیرش شرت نمیپوشه و کون وکوسش کاملا دیده میشه هرجنبنده ای رو دیوانه میکنه، توخونه هم که کلا با شلوارک یا دامن خیلی کوتاه و تاب میچرخه.

 

بریم سراصل مطلب:خونه ما تقریبا حاشیه شهره و مردمش تقریبا سنتی هستن و غروبا زنا و مردا توکوچه پیش هم میشینن، زن منم که روابط اجتماعیش خیلی عالیه و زنای کوچه میان درب حیاط ما جمع میشن دور مژگان، دقیقا روبروی خونمون دارن آپارتمان میسازن و دونفرم نگهبان داره که تو یه اتاقک درست روبروی درب حیاط ما هستن، یروزکه طبق معمول زنا نشسته بودن پیش مژگان پیرمردهمسایه اومدکه برم پیشش بشینم، مژگان هم جوری نشسته بودکه به دیوارتکیه داده و زانوهاشوجمع کرده بودکه توپاهاش از روبرودیده میشد، مشغول حرفزدن با پیرمرد بودم که متوجه شدم نگهبان آپارتمان همش چشمش به مژگانه ولی مژگان که اصلا نگاش نمیکرد پس چرا میخ شده رو زن من!!!

 
منم حس فضولیم گل کرد و چند لحظه پاشدم که قدمی بزنم مثلا، روبروی زنم رسیدم نگاش کردم که تازه فهمیدم نگهبان بدبخت چرا انقد بیقراره!!ساپورتی که مژگان پوشیده بود مشکی بود و اون قسمتش که کس رومیپوشونه کاملا پاره شده و کوس سفیدمژگان مثل برف میدرخشید، با دیدن این صحنه کیرم چنان سیخ شدکه تمام زنا متوجه شدن، دوباره پیش پیرمردنشستم و ششدانگ حواسم به نگهبان بودکه داشت میمردکه یهودیدم دونفردیگه ازدوستاش هم اومدن پیشش و اونام شروع کردن به دید زدن زنم، دیگه شهوت داشت کونموپاره میکرد، لذت میبردم ازاینکه چندنفردارن کوس زنمونگاه میکنن و لذت میبرن، دیگه شب شد و زنا رفتن و مژگان هم اومد تو، بدون اینکه چیزی بگم فوری بغلش کردم و بردمش تو اتاق جلویی که از آپارتمان روبرو قشنگ دیده میشد تواتاق چه خبره، منم عمدا اینکاروکردم، به مژگانم گفتم که ساپورتش پاره شده که خودش گفت میدونسته و عمدا اینوپوشیده که نگهبانواذیت کنه!!خلاصه به جون مژگان افتادم لختش کردم و حسابی کوسشولیس زدم و بعدش کیرموگذاشتم توکونش که درهمین حین متوجه شدم نگهبانه داره از طبقه دوم آپارتمان ما رو دید میزنه، چندروزی گذشت تااینکه یروزغروب به مژگان زنگزدم که تا ساعت یازده شب سرکارم و به خواهرش بگه بره پیشش که البته همش نقشه بود!!

 
ساعت ۹رسیدم درخونه ولی متوجه شدم که نگهبان خبری ازش نیست، منم رفتم خونه همسایه و مثلا کلیدندارم که از رو دیوار برم خونه، واردحیاط که شدم پاورچین رفتم پشت پنجره ولی خبری نبود، اروم رفتم داخل خونه که متوجه سروصدای اتاق خوابی شدم که تخت توشه و اتاقش جوریه که تو حال پذیرایی دیده نمیشه واسه همینم منو نمیدیدن، حموم ما سقفش کوتاس و بین سقف حموم و سقف خونه یه فضای خالیه بزرگه که بالاشم نورگیره و یه پنجره کوچیک داره که به اتاق خواب دید داره، یواشکی رفتم رو سقف حموم و دیدم بله، نگهبان و مژگان جوووون لخت لخت توبغل هم دارن لب میخورن و مژگان کیرشوگرفته و اونم دستش توکوس مژگانه و همش اه و ناله میکردکه زودتر اونو بگاد، بعدازچنددقیقه پسره مژگانوازتخت کشیدپایین و به حالت سرپایی ازپشت به زنم چسبید و خمش کرد دستاشوگذاشت

 

روتخت کمرشو داد پایین و کونشوکامل قمبل کرد، باآب کوس مژگان کیرشولیزکرد ویکمم به سوراخ کون مژگان جون مالید و سرکیرشو گذاشت دم سوراخ کونش که یهو مژگان گفت اجازه بده بشینه روکیرش، پسره روتخت درازکشید و مژگان نشست رو پاهاش و بعدازچندلحظه کیرشوگرفت گذاشت روسوراخ کونش اوووووههه اییییببی اخخخخخخخخ چه کیررررررری داری جووووونممممم واااایییی میمیرم واسه همچین کیری فداش بشم اه اه اه اووووهههه اخخخخ و نشست روش و یواش یواش همش رفت توکونش واااااییییی بردیا کجایی آااییی اووووهههه اخخخخ بردیاااااا واییییی زنتوگاییدن اووووفففف و شروع کرد بالا پایین کردن، وااااییی جوووننممممم منوبکننننن اههههه اووووههه جووووننن کیرتومیخواممممم بیشتر فشاربده لعنتی جوووونننن واااایییی مردم اخخخخخخ کوسکش واااااییییی، بعدش حالتوعوض کردن و به پهلوخوابیدن و دوباره گذاشت کونش و ایندفه تمام بدن زنم دراختیار پسره بود و مثل وحشی کیرشومیکوبید

 

4

تو توکونشو و بدنشو میمالید و پستوناشم به دندان میگرفت و پنج انگشتشو تا مچش فرومیکرد توکوس زنم، دیگه جیغش بلندترشده بود آآ آآآآ یییییی آآ اااااخخخخخخ ااووویییی واااااییییی بردیاااااااا بدادم برسسسسس واااایییی که یهو ابش اومد و با چند ضربه خییییلیییی محکم همشوخالی کرد تو کون زنم، تا چندیقه کیرش تو کون مژگان بود تااینکه خودش کوچولو شد و اومد بیرون، بعدش ازحرفاشون متوجه شدم که قبل ازکونش حسابی زنمو ازکوس گاییده و داشتن قرارمیزاشتن که دفعه بعد اون یکی نگهبانم بیاد و دونفری بکننش که زن مهربونم قبول کرد، چندیقه ای حرفزدن و منم درهمین حین زدم بیرون که متوجه نشن، خلاصه وقتی برگشتم مژگان جون تنها بود و خیلی قبراق و شاد و شنگول، اخرشب منم گذاشتم کونش و خوابیدم……. ،
الان منتظرم ببینم دونفری کی میان سراغ زنم تا براتون تعریفش کنم.
منتظر ادامش باشین،
خدانگهدار.