آمپول شفا بخش

چند روز بود طرف چپ سینەم درد می کرد. شوهرم اصرار داشت یک راست بروم پیش متخصص قلب و خودش برایم وقت گرفت. دکتر مردی بود که بعد از سن بازنشستگی، در یک کلینیک خصوصی کار میکرد.٦٩ سالش بود. بعد از معاینه و آزمایش و غیره گفت: قلبت چیزیش نیست، زن جوانی مثل تو لازم نیست نگران قلبت باشی. ٢٥ سالته، مگه نه؟
– بله ٢٥ سالمە ولی پدرم مشکل قلب داشت گفتم بد نیست..
– نه بد نیست. کجات درد می کند ؟
با دست به زیر سینه چپم اشاره کرد. گفتم اینجام

 
دکتر همانجا را دست زد. پرسید: می تونی سوتینت رو در بیاری.
سوتینم را در آوردم. هر دو پستانم را دست زد. انگار دنبال چیزی باشد. کمی نگران شدم. با خودم گفتم نکند سرطان سینه داشته باشم. منتظر بودم چیزی بگوید. ولی او چند دقیقه پستانهایم را مالید. آخرش گفت: فردا آخر وقت بیا با دقت معاینەت کنم، با هر دو دست هردو پستانم را گرفت و با لبخند ادامه داد:حیف نیست این ممەهای زیبا آسیب ببینند؟
با نگرانی گفتم: مگه چیزی شده، متوجی چیزی شدی؟
گفت: نه، ولی احتیاط بد نیست. دوباره دست برد پستانم را این بار با کمی فشار گرفت و دستش را لغزاند بین آنها. گفت فردا با دقت معاینەت می کنم.
عصر روز بعد برگشتم پیشش. قرا بود بعد از وقت دکتر شوهرم بیاد دنبالم. کمی در اتاق انتظار نشستم تا نوبتم شد.
دکتر دوباره شروع کرد به معاینە. به پشت روی تخت معاینەش دراز کشیدم. دستمالیدن های دیروزش برایم کمی غیر عادی بود. ولی ترس از سرطان سینه مجالم نداد جور دیگری فکر کنم. با خودم گفتم شاید به خاطر سن بالایش به خودش اجازه می دهد بیشرم باشد. شاید هم عادی عمل می کند.

 
با ستسکوپ آمد کنار تخت ایستاد و شروع کرد. تمام بالا تنەام لخت بود. دوباره شروع کرد با پستانهایم ور رفتن. هر بار پستان چپم را معاینه میکرد با دست دیگرش پستان راستم را می مالید. ستسکوپ را بین پستانهام، زیر و روی آنها، کنار گردنم ، زیر بغلم می گرفت و دست دیگرش مرتب بر بدنم بود. ستسکوپ را روی شکمم لغزاند و روی نافم مکث کرد بعد از من خواست بر گردم و روی شکم دراز بکشم. از پشت هم معاینەم کرد. گفت که شلوارم را در بیاورم. جین پوشیدەبودم. با خجالت و کمی مشکوکیت شلوارم را در آوردم و انداختەم روی صندلی و دوباره به پشت دراز کشیدم. دکتر دوباره، باز از پستانهایم شروع کرد. داشتم یقین پیدا میکردم که رفتارش عادی نیست ولی روم نشد جیزی بگویم.ستسکوپ را چرخاند روی شکمم ، با دست راست پستانم را فشرد و با لبخد گفت: نه، خوشبختانه اینها سالم سالمند. ببینم اینجا چی. ستسکوپ را برد از روی شورتم گرفت روی کسم. با خجالت گفتم: خوب دیگه کافیه. خواستم برخیزم نگذاشت.
گفت: وایستا، شاید خبری باشه.
گفتم: نه هیچ خبری نیست. اجازه بدهید بروم بر خاستم.
گفت: وایستا یه لحضه!
ایستادم. خجالت، ترس و سترس داشتم. ولی داشت تحریک هم میشدم. آمد کنارم، کمرم را گرفت مرا چرخاند پشت به خودش. دستش را کشید روی باسنم و گفت: اینو بکش پایین. تپش قلبم را میشنیدم. نمیداستم چکار کنم دوباره گفت: میگم بکش پایین، با هردو دستم شرتم را کمی پایین کشیدم. گفت بیشتر، بیشتر. آفرین.
باسنم کاملن لخت بود. با هردو دست باسنم را گرفت. و گفت خیلی سکسی و خوشگلی.
گفتم: ممنون، خب بگذار برم دیگه.

 
– وایسا، کجا بری؟
با دست چپ سینهایم را گرفت و دست راستش را برد روی کسم و مرا به خود فشرد. گفت:
دوست دارم بکنمت.
با نازگفتم: میدونم.
گردنم را با لبهایش گرفت و انگشتس را کرد توی کسم.گفت می دونی چه میشه
– خب، تو منو میکنی دیگه.
– باحال میشه، نه؟ یه آمپۆل کلفت می زنم ته بدنت همه چیز خوب میشه
خم شدم روی تخت، باسنم بغلش بوم. سریع لباسهایش را در آورد و دوباره از پشت بغلم کرد. کیرش آمد لای رانهایم. با هردو دست باسنم را می مالید. کسم خیس شده بود. سر کیرش را مالید به شکاف کسم و فشار داد به در کونم. دوست داشم بگذارش توی کسم. براش غمزە و ناز می کردم.
لحظە بعد سر کیرش سراخ کسم را باز کرد. بدنم پر شد از یک احساس خوش و لذت بخش. با ناز جیغ کشیدم. ماهیچەهای کسم را منقبض کردم و تا توانستم کیرش را فشردم. گفت: خدای من چه کس تنگی داری.
شروع کرد تلنبه زدن. بدنم به رعشە افتاد و ارضاء شدم. فهمید ارضاء شده ام.

 
مرا خواباند روی تخت، لنگهایم برد روی شانەهایش و شروع کرد لیس زدن. بعد مرا نشاند روی صندلی، کیرش راگذاشت لای پستانهایم . با هر دودست پستانهایم را به هم فشردم. کیرش سفت و گرم بود. سرم را خم کردم، سر کیرش آمد لبهایم رااز هم باز کرد.چند دقیقه دهان و پستانهایم را گایید بعد دوباره مرا به پشت خواباند روی تخت و کیرش را اول فشار داد در کونم و بعد کردش توی کسم. هنوز شروع نکرده بود که موبایلم زنگ زد. دست برد از روی میز موبایلم را بهم داد و همانجوری منتظر ماند که حرفم را تمام کنم. لنگهام روی شانەاش، باسنم در دستش و کیرش تا ته در کسم بود. شوهرم بود. گفت کی تموم میشی؟ منتظترم. گفتم: یه ربع دیگه کار داره عزیزم، همینکه کارم تموم شد میام. گوشی را گذاشتم و با پاهایم او را کشیدم روی خودم و محکم بغلش کردم. گردنم را آرام گاز گرفت و مرا محکم گایید تا با هم ارضاء شدیم. کیرش در کسم سست شد. دوست داشتم همان جا بخوابم. گفت پاشو برو، شوهرت منتظرته. دفعه دیگه مگذارم تو کونت.
خودم را جم کرد و رفتم. شوهرم با کنجکاوی پرسید: چی شد.
– خوشبختانه چیزی نبود. با خودم گفتم: یه آمپول زد که همه دردام رفع شدند…

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون
پیمایش به بالا