من و سحر

منو سحر تلفني با هم آشنا شديم يعني يكي از بچه محلها شمارشو داد و گفت صداي نازي داره اما به من راه نميده ببين اگه تورش كردي مال خودت منم كه از خدا خواسته .
دقيقا يادمه اولين اسي كه بهش دادم اين بود ميگن توپ وقتي وارد دروازه ميشه بهش ميگن گل شده اما تو همينجوري گلي. بعد اون ج داد و گفت شما منم گفتم يه بنده خدا كه دوست داره با گلي مثل تو اشنا بشه بعد گفت كي شمارمو داده كه گفتم اگه خيلي مشتاقي كه بدوني بيا همو ببينيم و اونم قبول كرد و از اونجا بود ديگه رفاقتم با سحرناز شروع شد اولين لبو يادمه رفته بوديم چيتگر منو علي(دوست پسر خواهر سحر) و ابجيه سحر الناز كه علي و الي با هم رفتن تا واسه قليون آب بيارن منم با سحر تو چادر بوديم اين داستان مال سال86 بعد سحر به من گفت كه ميخواد با يكي باشه تا آخر منم بهش گفتم هستم و بعد سريع ازش لب گرفتم واي چه لبي همچين لبامو ميخورد انگار منتظر بود من ازش لب بگيرم ازونجا بود كه فهميدم سحر يه دختر حشريه.
 
اندام سحر كمر باريك كون جنيفري سينه 80 سر بالا لبو نگو كه نميتونم توصيفش كنم قد 170 يا 160 چهره هميشه شاد
بگذريم يه روز سحر داشت ميرفت دنبال كار به من گفت توام مياي گفتم اره رفتيم سمت شمس اباد تو راه سوار تاكسي بوديم كه من همش با پاهاش ور ميرفتم اونم تابلو بود رفته بود تو حس خلاصه كارخانه كيك پزي بود برگشتيم و من گفتم بريم خونه چون از اول دست مالي كرده بودمش شهوتو ميشد از تو چشاش خوند گفت باشه و رفتيم خونه خواهرم من از كليد خونه خواهرم كپي زده بودم تو مسير زنگ زدم اول به خونشون ديدم كسي ج نداد بعد به دامادمون زنگ زدم گفت من سر كارم شايد ابجيت رفته خونه بابا كه زنگ زدم خونه بابا مطمئن شدم اونجاست و شب بر ميگرده پس رفتيم اونجا و وقتي داخل خونه بوديم من لب گرفتم كه سحر به من گفت بخوابيم من خسته ام خداييشم خسته بوديم
 
يه ساعتي خوابيديم بعد پاشدم و دوباره شروع كردم لب گرفتن كه سحرم بيدار شد همچين لبامو ميخورد من دستمو بردم رو سينش ويماليدم تا اينكه لباسشو در اوردم و سحرم هي با نفس نفس اخ ميگفت تابلو بود نميتونست تحمل كنه منتظر كيرم بود من سينشو ميخوردم و اونم سرمو فشار ميداد رو سينش همينطور ادامه كنان رفتم پايين سمت كوسش و شروع كردم به خوردن كوسش سحر ديگه داشت جيقش ميرفت بالا بعد بهم گفت ميخوام كيرتو بخورم كه حالت 7و8 گرفتيم واي چه ساكي ميزد كيرمو ميمكيد منم كسشو ميخوردم بعد قنبل كرد منم يواش يواش سر كيرمو فشار دادم رفت تو كونش همينطور كه عقب جلو ميكردم دستمو بردم سمت كوسش و بازيش دادم بعد من خوابيدم و درست مثل فيلما بر عكس نشست روم وبالا پايين ميكرد و منم كوسشو ميماليدم و كيرمم تو كونش بود سحر داشت ديونه ميشد جيغ ميكشدي تو همين جيغا بود كه من ابم اومد و همه ابمو ريختم تم كون سحر ولي تابلو بود سحر بازم كير ميخواد چون ارضا نشده بود واسه همين رفته كيرمو شستم و دوباره سحر برام ساك زد و من دوباره كردم تو كون سحر ولي ايندفعه ابم خيلي دير اومد و سحر داشت ديوونه ميشد خيلي حال ميكرد همش ميگفت دوسش دارم دوسش دارم ميخوامش محكمتر بكن مهدي جرم بده منم محكم ميزدم بعد كه سحر اومد روم اين سري توري نشست كه سينش گذاشت دهنم منم ميخوردما عجب سينه هايي اوووف وايي سحر همش ميگفت همينجوري خوبه منم مخوردم كه يهو حس كردم سحر پاهاش داره بهم ميچسبه مثل اينكه ميخواست به ارگاسم برسه واسه همين تا ابم امد شروع كردم به خوردن كوسش كه يه دفعه ديدم سحر جيغي كشيد فهميدم كه ارضا شده سريع به كوسش نگاه كردم ديدم از كوسش اب مياد بيرون كه ديگه سحر نا نداشت بلند بشه اونروز من 7 بار كردمش و اونم 3 بار ارضا شد …
نوشته: عاشق سکس

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

1 دیدگاه دربارهٔ «من و سحر»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا