مهندس

نگار کس تپل

نانوایی بودم داشتم تو شمردن نون به دوستم کمک می‌کردم خانمی اومد به چشم مشتری منو نگاه کرد پرسیدم چندتا؟ گفت هی پنج اگه میشه شش تا! شش تا شمردم نایلون آورد گفت بذار توش گفتم چشم خانم داغه عرق می‌کنه   گفت داغش خوبه ! تا گذاشتم گفت معلومه که واردیااا ! چه خوب […]

نگار کس تپل بیشتر بخوانید »

گاییدن زن یک آخوند عمامه سیاه

گاییدن زن خوشگل یک آخوند عمامه سیاه… اوایل پاییز امسال آخوندی همسایه دیوار به دیوارمون شد خونه هایی که ما زندگی می‌کنیم گاز کشی نشده ویلایی دوقلو هستن آخوند قلوی سمت شمالی را تازه خریده ما سمت جنوبی بودیم دیواری دو جداره بین این دو ویلا هست و محوطه مان مشترکه روزی خواهر بزرگم شنیدم

گاییدن زن یک آخوند عمامه سیاه بیشتر بخوانید »

پیمایش به بالا