اونوقت ها

من و شوهرم که اونوقت ها دوست پسرم بود، توی ماشینش منتظر موردی بودیم که چند ساعتی زمان می‌برد. بیست دقیقه ای خوابم برده بود که با احساس گرما بیدارشدم. به صورت غرق خواب کیوان نگاه کردم، لبخند روی لبام نقش بست. نگاهم به لبای گوشتیش سرخورد ناخودآگاه آب دهنم رو قورت دادم، یه نگاه […]

اونوقت ها بیشتر بخوانید »