الکس کوسبازیان

تازه با الکس دوست شده بودم. پسر خوش قيافه و با مزه اي بود. خيلي هم تودار و اسرار آميز!   يه مدت کوتاه از دوستيمون ميگذشت که پدر مادرش تصميم گرفتن برن شمال. الکس بهم گفت که بخاطر من ميمونه ولي ازم قول گرفت که تنهاش نذارم. چشمام برق ميزد. ميخواستم بيچاره اش کنم. […]

الکس کوسبازیان بیشتر بخوانید »