خانوم

اسارت

اخطار : در صورتی که جنبه ی داستانهای خشن سکسی را ندارید از خوندن این داستان خودداری کنید و از تقلید ماجراهای این داستان هم به شدت خودداری کنید در غیر این صورت به شما برچسب سرباز گمنام امام زمان خواهد خورد. *** نسترن دیر کرده بود…قرارشان ضلع شمال میدان انقلاب درست جلوی سینما بود…مهشید […]

اسارت بیشتر بخوانید »

هما خانوم هم بعله

من برای کاری مجبور شدم برم رشت. اونجا خونه یکی از دوستای بابام به نام علی آقا مستقر شدم زمستون بود و حسن آقا و خانمش معلم بودن و میرفتن سر کارآنها یک دختر به نام هما داشتن که پشت کنکور مونده بود. و صبحها اون تمام کار خونه را انجام میداد و تا مادر

هما خانوم هم بعله بیشتر بخوانید »

پیمایش به بالا